یه زن می‌تونه گاهی(!) مرد باشه

[ms 0]

تو روشن می‌کنی خورشید رو هر روز
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستهامو محکم تا نیفتم
زمین میلرزه وقتی راه میری


قد باز هم مرور کرد… باز هم به اون کنسرت فکر کرد. اما باز هم متوجه نشد چه چیزی اونجا اذیتش می‌کرده. یه چیزی توی ذهنش ورجه وورجه می‌کرد اما به نتیجه نمی‌رسید.

بارون عجیبی می‌بارید و مسیر پر ترافیک تا مرکز همایش‌های صدا و سیما رو به کندی پشت سر میذاشتند. قرار بود اون شب از بهترین‌های زمینه عفاف و حجاب تقدیر بشه، قد هم به دعوت سردبیر چارقد تا اونجا اومده بود. هر کاری کرد که به همایش فکر کنه دید نمی‌تونه، آخه هنوز هم اون کنسرت و اون آهنگ براش مبهم شده بود.

وقتی رسیدند به سالن مثل همه‌ی همایش‌ها و جمع‌هایی که تا اون روز دیده بود یه بسته‌ی فرهنگی بهش دادند. باز هم ذهنش پرید روی اون مطلبی که می‌خواست بنویسه: بسته‌ی فرهنگی، فرهنگ بسته‌ای! وقتی هم که سر جاشون مستقر شدند، شروع کرد به بررسی همون بسته‌ی فرهنگی.

اولش که عکس روی جلد مجله رو دید، مکث کرد. باز هم حس اون آهنگ اومد سراغش. حس گنگی که نمی‌دونست از کجا میاد. عکس روی جلد خیلی ساده بود، اما چرا اینقدر ذهنش درگیر شد… هندزفری رو به گوشش زد که دوباره اون ترانه رو گوش بده:

دلم با خنده ی تو گرم میشه
تو روزهایی که دنیا سخت باشه
تو رو حس می‌کنم، می‌فهمم این رو
یه زن می‌تونه گاهی مرد باشه!

و همین جا بود که کل سالن کنسرت از جا پریده و همه‌ی دختر ها شروع کرده بودند به کف و سوت زدن. خیلی ساده بود، همه داشتند از مرد شدنِ یه زن استقبال می‌کردند!

همین جا بود که تازه قد یادش افتاد چرا طرح جلد اون ویژه‌نامه براش مبهم بوده. همون طرحی که گویا سیمای یه زن چین و ماچینی رو روی بدن نتراشیده و شکم برآمده‌ی یه مرد بازاری و رِند مینیاتور های ایرانی، که مطمئن بود قبلا توی یکی از تابلوهای خونه‌شون دیده، سوار کرده بود، یا شاید هم به مدد برنامه‌های ویرایشی عکس‌های کامپیوتری Edit شده بودند. همون طرحی که با هزار ترفند مثل لاک زدن به ناخن‌هاش و یا گرفتن گل و انار تو دستش قرار بود نقش بانوی عفیف ایرانی رو بازی کنه، با چند تا منحنی اطرافش که گویا قرار بوده نقش چادرِ احتمالی رو داشته باشه.

خودِ این طرح یا خودِ اون آهنگ مهم نبود. مشکل قد، جابجایی بی‌دلیل زن و مرد بود. چرا برای نشون دادن ارج و قرب یه زن، یا برای نمایش آزادی‌های اجتماعی‌ش، باید مثل یه مرد باهاش رفتار بشه؟ مگر معنی این رفتار چیزی غیر از این فرهنگ غلطه که مرد رو برتر می‌دونه و وقتی می‌خواد به زن ارزش بده تازه بهش میگه تو خودت مردی هستی برای خودت!

آیا این جسارت به ساحت زن نیست که وقتی می‌خوایم ازش تعریف کنیم، بهش این افتخار رو میدیم که گاهی (تنها گاهی!) می‌تونه مرد باشه؟! قضیه زمانی بغرنج‌تر میشه که بخش قابل توجهی از جامعه بانوان هم از این مساله استقبال می‌کنند!

تازه یاد اون مطلب دوستش توی اینترنت افتاد که نوشته بود: دم دمای عروسی رفتیم دنبال آتلیه؛ میخواستم همه کارهای عکس و فیلم رو خانم انجام بده. فکر کنم تو کل تهران دوتا رو تونستم پیدا کنم!

یا یکی از رفقا برای عکس رنگی از رحم رفته بود سونوگرافی. هرچی دنبال رادیولوژیست خانم گشته بود پیدا نکرد. آخر هم مجبور شد بره پیش رادیولوژیست مرد…

و یا اینکه سوار BRT شدم، یهو دیدم راننده‌اش زنه. تازه تو زمینه‌های مهندسی و فنی اسم خانوم‌هاست که می‌درخشه.

که البته همه‌ی این درخشش‌ها خوبه، اما کاش هر چیزی جای خودش باشه. کاش…

تو همین فکر ها بود که متوجه شد دارند اسم چارقد رو میارند. واقعا تو پوست خودش نمی‌گنجید… برترین رسانه‌ی دیجیتال زمینه‌ی عفاف و حجاب.

حاکی: این آخرین ستون از سری مطالب با عنوان قد و نیم قد بود که طی ماه‌های اخیر تقدیم مخاطبین چارقدی شد. امیدوارم به خاطر کمی‌ها و کاستی‌ها، نگارنده را بخشیده باشید. ان شاء الله پس از ماه‌های محرم و صفر با ستونی قد کشیده‌تر از این در خدمت خوانندگان عزیز خواهیم بود.

یا حق

!?…why iranian women

[ms 1]

…نیم‌قد دوباره سرش رو برگردوند سمت مونیتور و باز شروع کرد به تایپ کردن.

تمام‌­قد روزنامه که دستش بود زمین گذاشت و برای اینکه فضا عوض بشه پرسید: «چی تایپ می‌کنی؟»

نیم­‌قد جواب داد: «یه نامه است. البته بهتره بگم چند تا توصیه است. برای بازیگران زن کشورمون. می‌خوام از طریق سایتشون یا هر راه دیگه‌ای که بشه به دستشون برسونم.»

قد از سمت دیگه‌ی اتاق برگشت و به تمام‌­قد گفت:»این آبجی من رو زیاد جدی نگیر! هر از چند گاهی از این کار ها می‌کنه.»

نیم­‌قد که انگار بهش بر خورده باشه گفت: «نخیر! اتفاقا کارهام اصولی و از روی فکره. شما متوجه عمقش نمیشید. کلی زحمت کشیدم و قوانین راهنمایی و رانندگی کشور های دنیا رو در آوردم و تنظیمشون کردم، مخصوصا اون بخشی از قوانین رو که مخصوص بانوانه، پر رنگ‌تر کردم، حالا اینها رو مرتب شده دارم برای بازیگر ها می‌فرستم که مراقب باشند، اینها رو بخونند و عمل کنند که یه وقت زبونم لال مصداق گفته‌ی اون کارگردان محترم کشورمون نشند و یه وقت باز زبونم لال کار غیر اخلاقی و منافی عفت ازشون سر نزنه!»

هر چی بیشتر نیم­‌قد توضیح میداد، قد و تمام­‌قد کمتر سر درمیاوردند! اصلا ارتباط بین قوانین رانندگی و حفظ عفت بازیگر ها و… رو متوجه نمیشدند.

قد گفت: «آبجی گلم! میشه فارسی روان صحبت کنی که ما هم بفهمیم قصه چیه؟!»

نیم­‌قد اینبار با آرامش و شمرده شمرده گفت: «می‌دونی، ما دختر ها ذاتاً به زیبایی‌مون اهمیت قائل میشیم، خیلی هم قائل میشیم. این که می‌خوام بگم مزاحه اما نکته اساسی توش نهفته است: اصلا مادرمون حوا هم وقتی سیب بهشتی رو گاز زد با این انگیزه بود که پوست صورتش شفاف‌تر و زیباتر بشه! حالا با این حساسیت ما به جمال جمیلمون، پلیس‌ها آمار گرفتند دیدند آرایش بانوان حین رانندگی باعث کلی تصادف میشه! بعدش هم اومدند و براش جریمه‌های سنگین بستند. حالا از طرفی، از اونجایی‌که هزینه این جریمه‌ها گاهی سر به فلک می‌کشه، جهت پیشگیری از هرگونه اقدام نا مناسبی برای تامین این هزینه، بهتره همچین دستورالعملی بنویسم و پخش کنم که مشکلی پیش نیاد…»

حرفش که به اینجا رسید، تمام­‌قد گفت: «نه دختر عموی عزیزم! تو انگار خیلی تو اینترنت جست و خیز کردی، ناخوش شدی! یادت رفته اینجا ایرانه! زنهای اینجا، چه بازیگر چه غیر اون، لااقل تا زمانی که پابند هویتشون باشند، اصیل‌ند، نجیب‌ند، شرافت دارند. تازه، دنبال این قرتی‌بازی، مثل آرایش حین رانندگی هم نیستند. باور نداری؟! بیا تو همون اینترنت نشونت بدم…»

صفحه Google انگلیسی رو که باز کردند، تو قسمت جستجو این دو عبارت رو نوشتند «Why Iranian» بعد…

[ms 0]

تمام­‌قد به قد و نیم‌­قد گفت:»ببینید خارجی‌ها اولین سوالی که در مورد ما ایرانی‌ها دارند چیه و وقتی عبارت «چرا ایرانی ها» رو به انگلیسی تایپ می‌کنیم، چرا به صورت پیش‌فرض بقیه جمله‌مون رو اینطور کامل می‌کنند؟ پر کاربردترین سوال راجع به ما ایرانی ها اینه که چرا بانوان ایرانی زیباند…

جالبتر جوابیه که تو جستجو ها میشه پیدا کرد… جواب ساده است: چون بانوان اصیل ایرانی کمتر آرایش می‌کنند. اصلا به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟ دنیا از عروسک‌های رنگارنگ خسته است. من و شما، دختر های نجیب ایرانی، با اصالتمون دنیا رو مسحور کردیم. ما هنوز هم با حجب و حیامون سوال اول دنیا راجع به میهن‌مونیم. نیم­‌قد عزیزم! پس دیگه نیاز نیست آیین‌نامه رانندگی اونها رو پخش کنی تا از خطای احتمالی ما پیشگیری کنی…

حاکی: طی هفته‌های اخیر اظهارات یکی از کارگردانهای کشورمون راجع به وضعیت بازیگران زن سینمای ایران موجب ناراحتی برخی اهالی سینما شد و در نهایت منجر به نوشتن بیانیه‌ای توسط پنج تن از بازیگران زن ایران در پاسخ به این اظهارات تند گشت.

پلیس راهنمایی و رانندگی امارات اعلام کرد آرایش زنان در هنگام رانندگی باعث انحراف آنها از مسیر حرکت می‌شود و زندگی آنها را به خطر می‌اندازد. پلیس، چنین ریسک خطرناکی را نمی‌پذیرد. این اقدام با جریمه ۲۰۰ درهمی و ۴ نمره منفی در سابقه رانندگی روبه رو می‌شود.

طی هفته اخیر یک بازیگر زن امریکایی به اتهام چندین فقره تخلف رانندگی سنگین، به دادگاه احضار و با حکم جریمه نقدی بسیار زیادی روبرو شد. وی در پاسخ به این سوال که این هزینه را چگونه پرداخت می‌کند، عنوان کرد که قصد دارد با پخش عکس‌های منافی عفتش در برخی مجلات هزینه این جریمه را تامین نماید.

یا حق

هر دم از این باغ بری می‌رسد (1)

[ms 0]

نیم‌قد پیش خودش فکر کرد بهتره خواهرش رو تنها نذاره. با هم رفتند بیمارستان. با یه دسته‌گل و کمی میوه. نگهبان جلو در پرسید:»اومدید عیادت؟» قد که دل و دماغ چندانی نداشت سری تکون داد و رفت داخل اما نیم‌قد نگاهی به نگهبان کرد و گفت: «نه پدر جان اومدیم خواستگاری! آدرس طرف رو نداشتیم، گفتیم از پزشکی قانونی و بیمارستان ها سراغش رو بگیریم!…»

دوست قد، در حالی‌که احتمالاً تا آخر عمر فلج بمونه، رو به پنجره خوابیده بود. انگار چاقویی که نامزدش تو نخاعش فرو کرده بود، هنوز هم تو بدنش جا مونده… قد بیشتر از این طاقت نیاورد، هق‌هق کنان اومد بیرون و تا خونه با نیم‌قد حرف نزد.

خونه که رسیدند، تمام‌قد هم اومد. می‌خواست با قد حرف بزنه تا کمی از این حال و هوا دربیاد. پرسید: «چرا نامزد دوست‌ت اینطوری کرده؟» ادامه هر دم از این باغ بری می‌رسد (۱)

همیشه پای یک زن در میان است؟

[ms 0]

«قواره» پسر خاله‌ی «قد» که تازگی‌ها با هم نامزد کردند، در حالی‌که کتاب «غیر قابل چاپ» رو داشت ورق می‌زد به قد گفت: «فیلم همیشه پای یک زن در میان است رو دیدی؟»

قد گفت:»آره، چطور مگه؟!»

قواره نیم‌نگاهی به قد کرد و گفت: «من فکر می‌کنم شما اگه بخواید خیلی راحت می‌تونید هر کاری که اراده می‌کنید انجام بدید. شما بهترین راه‌ها رو برای عبور از همه موانع بلدید. خوب بلدید بازی باخته رو ببرید. اصلا تاکتیک جالب‌انگیزناک‌تون اینه که بازی رو می‌بازید که بعدا از شکستتون پله بسازید برای پیروزی!»

قد که هاج و واج مونده بود چی بگه، نگاه کلافه‌ای به سر تا پای کتابی که تو دست قواره بود انداخت و گفت: «باز چی شده؟! باز هم داری خصلت‌های آشکار ما رو نهانی کشف می‌کنی؟!»

قواره گفت: «نه خانومم، داشتم به این فکر می‌کردم که در عرض چند ماه چقدر راحت جاها عوض می‌شه! تا چند وقت پیش که به ما مرد ها اجازه تجدیدفراش علنی رو می‌دادند، کی فکرش رو می‌کرد که همه این‌ها جنگ زرگریه که مرد های مرد از مرد های نامرد شناخته بشه!»

قد هنوز هم هاج و واج مونده بود. کتاب رو از دست قواره گرفت و دید که لای کتاب یه تیکه روزنامه است. خبر رو که خوند تازه کارتش افتاد!

حاکی: موسی قربانی نماینده مجلس که چند ماه قبل خبر بندهایی از طرح حمایت از خانواده مجلس رو مطرح کرد که طی اون امکان چند همسری برای آقایون تسهیل شده بود، چند روز پیش اعلام کرد بند های این طرح به این شکل تغییر یافته که در صورت ازدواج مجدد مردان، حق طلاق به زن می‌رسد.

ما هم امیدواریم میونه‌ی قد و قواره که بد جوری هم به هم میاند، شکر آب نشه و به پای هم پیر بشند و احتیاجی به این قوانین نداشته باشند!

تا بعد، یا حق

دانشجوی دختر بودن

[ms 0]

 

نیم‌­قد و دختر عموش تمام­‌قد، برای کلاس‌های آمادگی کنکور و تست‌زنی به یه مؤسسه آموزشی میرفتند. اولین جلسه، استادی که برای تدریس اومده بود، شروع کرد به روحیه‌دادن به دانش‌آموزها و ذکر این نکات که باید خوشحال باشیم از اینکه بیش از ۶۰درصد ورودی دانشگاه‌ها رو شما دخترها به خودتون اختصاص دادید. این یعنی امید پیشرفت تحصیلی تو مملکت ما به شما بیشتر از پسر هاست.

حرفش که به اینجا رسید، نیم‌­قد پرید وسط صحبتش و گفت: «خب چه فایده اگه سهمیه‌بندی باشه!» یکی از بچه‌ها گفت: «خوبه دیگه! مثل بنزینِ سهمیه‌ای، کمیاب میشیم!» … که همه شروع کردند به ریز ریز خندیدن و یواش یواش همهمه کردن…

استاد چند بار به تخته زد تا کلاس آروم بشه، اما بحث بین نیم­‌قد و تمام­‌قد تازه گل انداخته بود، اینبار محکم‌تر به تخته زد، که ییهو کلاس ساکت شد و نیم­‌قد که تقریبا پشت به کلاس نشسته بود خجالت کشید زودی برگرده؛ آروم به تمام­‌قد گفت: استاد با ماست که داره میزنه به تخته؟ تمام­‌قد با شیطنتی خاص گفت: «نه، از بس خوشگلی و درس‌خون که داره میزنه به تخته چشم نخوری!» نیم‌قد که نمی‌دونست خنده‌اش رو چطور جمع کنه یواش برگشت و سعی کرد خودش رو مشغول جزوه‌نویسی نشون بده…

کلاس که تموم شد استاد، نیم­‌قد رو صدا زد و گفت: «معلوماتت خوبه اما بازی‌گوشی و بی‌انگیزه. بیشتر روی مسائل کار کن و تمرین حل کن.»

تو راه برگشت، نیم­‌قد که انگار کلافه بود به دخترعموش گفت: «یعنی من تو خونه هم باید بشینم تمرین کنم؟!»

تمام‌­قد گفت: «چرا تو خونه؟! چرا بشینی و تمرین کنی؟! تمریناتت رو سرِ پا از زمین خاکیِ محل شروع کن! من هم تشویقت می‌کنم! پس فردا که مدال‌آور هم شدی (البته اگه فیفا اجازه بده!) میگی دخترعموم اولین مشوقم بود! اصلا مارادونا هم از همین زمین‌خاکی ها شروع کرده!»

نیم‌­قد گفت: «تو نمی‌دونی با آدم بی‌انگیزه چطور باید رفتار کرد؟! این شوخی‌های یخمکیت به هیچ دردی نمی‌خوره.»

تمام­‌قد که به هر دری میزد که دخترعموش رو به شوق بیاره، گفت: «شوخی‌های من خیلی هم به درد می‌خوره، لااقل جلو پیشرفت ذوب یخچال‌های طبیعی رو می‌گیره!… حالا چرا دمقی؟»

نیم­‌قد که انگار تازه داغش تازه شده باشه، آهی کشید و گفت: «می‌دونی، من فکر می‌کنم تو یه چرخه‌ی معیوب گیر افتادم. اصلا هم نقشی تو این فرآیند ندارم اما… ببین، قضیه ساده است… ما اول بررسی کردیم و دیدیم خیلی از جوون‌هامون حاضرند با هزینه‌ی زیاد برند کشور های همسایه و مدرک بگیرند، اومدیم و در جهت تسهیل ورود به دانشگاه، ظرفیت‌ها رو زیاد کردیم. به قدری که امسال هزاران صندلی خالی تو دانشگاه‌ها داریم.

اما آیا مشکل اونها که میرند کشور‌های همسایه درس بخونند صرفا همین صندلی خالیه؟! بعدش هم که دختر ها که نسبت مهاجرتشون کمتره، طبعا با انگیزه‌ترند برای قبولی دانشگاه، خب معلومه که نسبت قبولیشون به پسر ها بیشتر میشه… و در نهایت دوباره یه راهکار جدید مطرح میشه… یعنی سهمیه‌بندی! علاوه بر همه اینها، برای همون‌هایی هم که وارد دانشگاه میشند فقط صندلی داریم، همین!

می‌دونی چند تا دختر به خاطر همین مساله‌ی نداشتن خوابگاه مناسب یا نداشتن هزینه برای تامین پانسیون مجبور به ترک تحصیل شدند؟ اون‌هایی هم که یه‌جورایی تو اتاق‌های کوچولو و یا نمازخونه ها اسکان داده شدند حال و روز چندان شادی هم ندارند… بعد تو این اوضاع و احوال بحث تفکیک جنسیتی مطرح میشه… شنیدی؟! حتی تو بعضی درس‌ها، کلاس‌ها فقط با سه یا چهار تا دانشجوی پسر تشکیل میشه!»

تمام­‌قد خیلی به این حرف‌ها، که اتفاقا براش تازگی هم نداشت، فکر کرد. یقینا همه این معضلات مهمند. و یقینا همه این راهکارهایی که تا حالا امتحان شدند یه پشتوانه فکری همراهشون بوده.

اما کاش به طرح‌های دیگه هم فکر بشه. کاش به دور از خط‌کشی ها و به دور از سیاسی‌کردن مسائل اجتماعی، برای حل ابتلائات جامعه اندیشه کنیم. نیاد روزی که همه تصور کنیم بهترین کار ها رو انجام دادیم و بعد دیگه به فکر تصحیح رفتار خودمون نباشیم و…

حاکی: به دنبال اجرایی‌شدن طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه علامه طباطبایی تهران، کلاس حسابداری دولتی تنها با سه دانشجوی پسر تشکیل شده.

فاطمه آجرلو؛ نماینده مجلس در گفتگو با یکی از روزنامه‌ها عنوان کرد: «زن بودن ۶۰درصد از ورودی‌های دانشگاه‌های ایران یک دستاورد برای نظام و انقلاب است و این حضور را نباید کمرنگ کرد، بلکه باید به سمت آسیب‌شناسی عدم حضور و افت انگیزش تحصیلی در بین آقایان برویم، نه اینکه مانع ورود خانم‌ها به دانشگاه شد.»

۱۱مهرماه خبری منتشر شد که آمنه زنگنه دانشجوی ۲۶ ساله رشته پلیمر و رنگ در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی امیرکبیر در خوابگاه این دانشگاه فوت کرده است.

در همین‌رابطه دبیر شورای صنفی دانشگاه امیرکبیر ضمن تأیید استفاده‌ی خانم زنگنه از حمام کارمندان گفته است: «امسال بسیاری از دانشجویان در نمازخانه اسکان داده شدند و دانشجویانی که در نمازخانه اسکان داده شده‌اند حمامی ندارند و از حمام کارکنان دانشگاه استفاده می‌کنند که این حمام هم خراب بود. دانشجوی مرحوم بی‌خبر از خرابی حمام در حالی وارد حمام شده بود که مسئولان خوابگاه بدون اعلام عمومی برای بازشدن گرفتگی لوله ‌و چاه‌های فاضلاب‌ حمام‌ها، اسید به داخل لوله‌ها ریخته‌بودند که وقتی آب روی آن ریخته شده، گاز تولید کرده و موجب بی‌هوشی و گازگرفتگی دانشجو شده است.»

همانطور که در بیانیه بسیج اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر در خصوص ضایعه درگذشت آمنه زنگنه آمده است وضعیت رفاهی دانشجویی و علی‌الخصوص خوابگاه‌ها در اکثر دانشگاه‌ها آنگونه نیست که شرایط آرام و تحصیل بدون دغدغه دانشجویان را فراهم آورد و افزایش بی‌رویه دانشجویان توسط وزارت علوم، عدم کفایت این شرایط را تشدید نموده است. بدیهی است یک حرکت جهادی برای ارتقا شرایط امور رفاهی و صنفی دانشجویی باید مورد تأکید قرار گرفته و با جدیت پیگیری شود. در این راستا تامین بودجه کافی و مدیریت صحیح هزینه کرد این بودجه‌ها از طرف مدیریت دانشگاه و مسئولین وزارت علوم ضروری است.

 

جهت شادی روح این دانشجوی مرحومه و پدر شهیدش، لطفا فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید.

یا حق

قیامت می‌کند این «قد» و «قامة»!

[ms 0]

سال تحصیلی جدید که شروع شد، قد بار و بندیل رو بست و راه افتاد و رفت به شهر دانشگاهش. مثل همیشه اولین روزهای دانشگاه، شیرینی و تلخی خودش رو داره. شیرینی تازه‌شدن دیدارها و گرمی رفاقت‌ها و جنب و جوش محیط علمی، و سختی دوری از خونواده و رفتن به شهر غریب. از قضا اولین هفته‌ی سال تحصیلی هم مصادف بود با میلاد حضرت معصومه(س) و روز دختر. هر چند دانشگاه جز یه شاخه گل و چند تا تراکت و شیرینی کار خاصی برای دخترها نکرده بود، اما یکی از دوستان قد پیشنهادی بهش کرد که قابل توجه بود. اون گفت: «می‌تونی سری به سایت جدید «چارقد» بزنی. سایتی که با سلیقه‌ات جور درمیاد و اتفاقا برای روز دختر هم ویژه‌نامه زده.» با این تفاسیر قد ترغیب شد که ببینه اوضاع از چه قراره… .

کلی که تو چارقد گشت و گذار کرد و مطالبش رو مرور، بیشتر جای خالی خودش رو تو جمع چارقدی‌ها حس کرد. یه حس درونی بهش گفت که باید چادر به کمر ببنده و دست به کار بشه و محض نمونه هم که شده یکی از مقاله‌های استخون‌دارش رو برای سایت بفرسته تا نشون بده که دست کمی از هم قطارهای نویسنده‌هاش نداره. اولین موضوعی هم که به ذهنش رسید مربوط به زنان عربستان می‌شد که تو چارقد بهش نپرداخته بودند و به نظرش کار بکری بود. برای همین رفت دنبال تحقیق… .

توی یکی از سایت‌های اجتماعی با دختری هم‌سن و سال خودش و اهل عربستان آشنا شد. به همت سایت‌های ترجمه آنلاین و با هزار ضرب و زور با بهره‌گیری از ته مونده‌ی عربی کنکور که قه‌قرای ذهنش باقی مونده بود، تونست باهاش ارتباط برقرار کنه و حرف‌هاش رو بفهمه. اسم اون دختر «قامة» بود. ذیلاً متن گفتگوی اینترنتی اونها رو – البته با کمی تصحیح و اختصار – می‌بینیم:

قد: گویا همه‌چی داره رو براه میشه؟! بالاخره حق رأی هم گرفتید و…!

قامة: شاید آره، شاید هم نه. شرکت در انتخابات، نه الآن بلکه از چهار سال دیگه، بعد هم به بهانه‌ی شرعی‌بودن جلسات، کلی محدودیت برای نماینده‌ها ایجاد می‌کنند، حتی حق حرف‌زدن نماینده‌های زن هم منوط به تصمیم مردانه…

قد: اما این‌ها که احکام شرعی نیست؟

قامة: ولله من خودم هم دیگه نمی‌دونم شرع چیه و غیر شرعی کدومه! شرع اینجا میگه سوارشدن زن به هواپیما حرومه… گاهی بعضی از دوستانِ مقیدم نگران میشند که نکنه وقتی میرند بالا پشت‌بوم خونه، به علت تغییر ارتفاع همون حکم هواپیما براشون صادق باشه… گاهی فکر می‌کنم برم مهماندار هواپیما بشم، آخه انگار حکم خدای اینها استثنا هم داره!… اینطوری لااقل می‌تونم شوهرم رو تو سفرهاش همراهی کنم…

قد: شوهر؟ تو ازدواج کردی؟ چند وقته؟

قامة: من که دیر ازدواج کردم اما اینجا خیلی‌ها تو ده سالگی ازدواج می‌کنند… داشتم می‌گفتم، گاهی بهش شک می‌کنم…

قد: به همسرت؟

قامة: فَـ لا فَـ ! (معادل تحت‌اللفظی » پَـ نه پَـ ! » متاسفانه گوگل ترنسلیت نتونست درست ترجمه کنه) به نتیجه انتخابات مجلس یمن شک می‌کنم، خب معلومه که نسبت به همسرم تردید دارم.

قد: دی: (گویا اینبار نیز ترنسلیت کم آورد و این عبارت رو که نشانه‌ی یکی از شکلک‌های معروفه، اینطور ترجمه کرد: ماه دهم از سال‌های خورشیدی: )

قامة: معلوم هست چی داری میگی؟! من با «دی ماه» چی کار دارم؟!

قد: ببخشید! دیدم شما هم به اصطلاحات ما واردی، فکر کردم این شکلک رو هم میشناسی، منظورم لبخند بود. بگذریم، داشتی میگفتی…

قامة: خیال می‌کنم جز من و هَووم، به کس دیگه‌ای هم علاقه داره… آخه می‌دونی چند وقت پیش دیدم که می‌خواد آزمایش ایدز بده… خودش میگه پرتقال خونی رو نشسته خورده می‌ترسه مریض شده باشه…

قد: دانشگاه که سهله، تو دبیرستان هم ما می‌دونستیم که ایدز با پرتقال خونی منتقل نمیشه…

قامة: مگه شما دانشگاه هم می‌رید؟!

قد: احتمالا همینطور پیش بره، بعدش راجع به رانندگی زن‌های ایرانی هم می‌پرسی و باز هم داغ دلت تازه میشه که چرا زنهای عربستان بابت رانندگی محکوم به شلاق خوردن میشند… ببخش عزیزم، برو استراحت کن، شرمنده زا براهت کردم (بیچاره گوگل ترنسلیت بابت این اصطلاح از بیخ هنگید!)

قد نشست و پیش خودش فکر کرد چی بنویسه بابت اینهمه داغ؟ چی بنویسه که با هر زبونی که بخونندش، درست خونده بشه؛ طوری‌که به هیچ ترنسلیتری نیاز نباشه. هرچی فکر کرد دید چیزی جز قیام و قیامت حلّال مشکل «قامة» نیست. از دلش نیومد براش مقاله بنویسه. فقط متن حرف‌هاشون رو برای سردبیر چارقد فرستاد.

حاکی: بدون شرح!

یا حق

زورخانه‌یی مخصوص بانوان!

[ms 0]

اواسط شهریور که شد، قد برای راست و ریس کردن کارهای خوابگاهش رفت به شهری که اونجا دانشجوست. بعد از یک هفته که برگشت دید خواهرش نیم­قد هم مشغول جمع و جور کردن اسباب و وسایل مدرسه است. بین تمامی وسایلی که نیم­‌قد جمع کرده بود، چند تا وسیله‌ی ظاهرا بی‌ربط ورزشی هم دیده میشد. بی‌ربط از این نظر که رشته ورزشی مورد علاقه‌ی نیم­قد تنیس روی میز بود، اما لابلای اون وسایل میشد از لباس‌های کشبافت ایروبیک تا توپ فوتبال و برخی لوازم ورزش‌های رزمی و… حتی سوت داوری رو هم دید!

قد با سابقه‌ی قبلی ذهنی که نسبت به نیم­قد داشت، می‌دونست که حکمت عجیبی باید در پس این ساک ورزشی باشه! رفت سراغ ساک و شروع کرد به ورانداز کردن…

نیم­‌قد که از راه رسید اول کمی مکث کرد، بعد با تحکم گفت: «سرک کشیدن ممنوع! فضولی کار زشتیه!»

قد که می‌دونست هر چی بگه، یه‌جور توجیه نابخردانه است، اول با کمی مِن و مِن از خواهر کوچیکترش عذر خواهی کرد و بعد با کمی کنجکاوی گفت: «خب وسایلی که کنار این ساک بود ربطی به تنیس روی میز نداشت. فکر کردم باز… »

نیم‌­قد حرف خواهرش رو قطع کرد و گفت: «باز دچار توهم توطئه شدی و در راستای پیشبردِ اهدافِ پروژه‌ی یافتنِ قاتلِ بروس‌لی، به تفتیش وسایل من رسیدی! نه آبجی خانوم، من تو کوله‌ام باز مانده‌های بِن لادن و جانشینانش رو قایم نکردم! این‌ها وسایل ورزشه. همون چیزی که این روزها خیلی‌ها ازش یاد می‌کنند و میگند که مورد نیاز ضروریه ما دختر هاست، اما بنا بر اون کلام بلندپایه‌ی شاعر عزیز که میگه کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، تصمیم گرفتم که کمبود فضا های ورزشی رو خودم با اضافه کاری در نرمش جبران کنم.»

قد که گویا قانع نشده بود گفت: «خب حرفت درست، اما این وسایل برای یه سری ورزش بی‌ارتباط با همه. یعنی تو می‌خوای سراغ اینها بری؟»

نیم­‌قد مثل کسی که می‌خواست حاصل اکتشافش رو بعد از مدت‌ها برای کسی تشریح کنه، با ذوق خاصی گفت: «می‌دونی چیه، اینها حاصل کلی پژوهش من در زمینه‌ی ورزش‌هاییه که ما دخترها خودمون، خودمون رو ازشون محروم کردیم! ما شاید نتونیم تو حیاط مدرسه والیبال بازی کنیم اما می‌تونیم داور والیبال باشیم و آخرش هم با بازیکن‌ها و مربی‌ها و… حتی تماشاگر ها، خوش و بشی کنیم و دست بدیم و در آینده مصافحه هم بکنیم. یا می‌تونیم تیم فوتبال جوانان تشکیل بدیم و بریم با تیم فوبال هم سن و سال خودمون بازی کنیم، تازه چون تو مملکت خودمون فیفا نمی‌تونه باهامون کاری داشته باشه، می‌تونیم حجابمون رو هم رعایت کنیم. یا به همون علت کمبود فضای مناسب ورزشی بریم با تیم آقایان تمرین ورزش رزمی کنیم. یا حتی پیشنهاد بهتر اینکه بریم یه کشور همسایه، نمایش ایروبیک مختلط با آقایان بدیم. اصلا می‌دونی چیه، من به این نتیجه رسیدم که تو رشته‌ی تنیس روی میز، راه موفقیت به روم بسته است، چون هر آن احتمال داره از فدراسیون جهانی نامه بیاد که برای عقب نیفتادن از فیفا، از این به بعد تو مدرسه هم نمی‌تونید با حجاب اسلامی تنیس روی میز بازی کنید… اصلا حالا که دست به هر ورزشی می‌زنیم یه‌جورایی باید تابع فدراسیون جهانیش باشیم که حالا چطور برامون تصمیم بگیرند، باید یه فکر اساسی بکنیم. باید روی ورزش بومی سرمایه‌گذاری کنیم. چه اشکالی داره، خب یه زورخونه هم مخصوص بانوان ساخته بشه، هیچ فدراسیون جهانی هم نمی‌تونه توش دخالت کنه!»

حاکی: مدیرکل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش در همایش بررسی ساختارقامتی دانش‌آموزان اعلام کرد ۶۹ درصد دانش‌آموزان دختر در مقطع راهنمایی و ۷۲ درصد در مقطع دبیرستان حداقل یک ناهنجاری قامتی دارند.

وی بی‌توجهی به ورزش مدارس و نبودن معلم متخصص در زنگ ورزش را از جمله علل این مسئله دانست. حسین قاسمی مسئول تربیت بدنی آموزش و پرورش شهرتهران به خبرگزاری مهر گفته بیش از ۶۰ درصد دانش‌آموزان تهرانی ناهنجاری قامتی و اسکلتی دارند. وی اضافه کرده که در مورد دانش‌آموزان دختر وضع بدتر است، چرا که در برخی از مدارس به دلیل احاطه و اشراف ساختمان‌های اطراف به حیاط مدرسه، دانش‌آموزان دختر نمی‌توانند تحرک کافی بدنی در حیاط مدرسه داشته باشند.

علاوه بر مسابقه‌ی فوتبال بین دو تیم پسران و دختران یک تیم ورزشی که سال قبل خبر ساز شده بود، اتفاقاتی در زمینه ورزش بانوان طی ماه اخیر پیش اومده که احتمالا برخی از اونها مانند دست دادن بازیکنان تیم ملی والیبال کشورمون بعد از بازی با افغانستان با داور زن این بازی و یا عدم اجازه‌ی فیفا به تیم ملی فوتبال بانوان کشورمون برای انجام مسابقه با حجاب اسلامی رو شنیده باشید.

لازم به یادآوری‌ست علاوه بر اینها چند هفته پیش یکی از تیم‌های رزمی کشور، به بهانه‌ی کمبود فضای ورزشی به برگزاری تمرین مختلط  آقایان و خانم‌ها در یک سالن پرداختند. همچنین تصاویری از نمایش «ایروبیک موی تای» مختلط اعضای زن و مرد تیم ملی اعزامی کشورمون به مسابقات جهانی این رشته در ازبکستان و در برابر دیدگان صدها تن از تماشاگران منتشر شده که تامل‌برانگیزه.

یا حق

لقمه‌ای که دور سرمان می‌چرخانیم!

تمام‌قد، دخترعمو و هم‌مدرسه‌ای نیم‌قد، وقتی از دبیرستانشون برمی‌گشت، متوجه رفتارهای عجیب نیم‌قد شد. از تماس‌های تلفنی یواشکی تا پیامک‌هایی که دم به دم برای نیم‌قد میومد، میشد حدس زد که چه اتفاقی افتاده. اولش نیم‌قد کمی مردد بود که راجع به ارتباطش با یه پسر، با تمام‌قد حرف بزنه یا نه، اما یواش یواش به صرافت افتاد که محض خودنمایی هم که شده کمی حسادت تمام‌قد رو قلقلک بده و یه چیزهایی تعریف کنه.

تمام‌قد خیلی رفت تو فکر، چیزی به ذهنش نرسید، نمی‌دونست کاری که می‌خواد بکنه درسته یا نه، هرچند سنش کمتر از قد و نیم‌قد بود، ولی خیلی بهتر و بیشتر از این دو تا خواهر مسائل رو می‌فهمید و حلاجی می‌کرد. با این حال تصمیم گرفت بخشی از چیزهایی که از نیم‌قد شنیده بود، با قد در میون بذاره.

ادامه لقمه‌ای که دور سرمان می‌چرخانیم!

چادر مشکی، حجاب مبتذل؟!

مقدمه

جامعه پر است از آدم‌های قد و نیم‌قد. آدم‌های کوته‌بین و بلندنظر. این ستون (که به رسم اجاره به شرط تملیک (!) به من واگذار شده) قصد دارد برشی باشد از زندگی و دغدغه‌ها و حرف و حدیث‌های همین آدم‌های قد و نیم‌قد. راستی تا یادم نرفته بگویم که از هر گونه پیشنهاد و خوراک خبری و سوژه طنز و جدی با آغوش باز استقبال بی‌نظیر می‌کنیم!

ادامه چادر مشکی، حجاب مبتذل؟!

مهریه‌ای که قرار بود به فاضلاب سپرده شود!

قد که رسید خونه دید بوی عجیبی از آشپزخونه میاد. هر چی جلوتر رفت بیشتر متوجه آشفتگی خونه شد. نزدیک اجاق که رسید، دید یه ظرف بزرگ شیر با انواع مخلفات بستنی و البته یه شیءِ فلزی ته قابلمه داره قُل قُل می‌جوشه. تا اومد ببینه قصه از چه قراره، نیم‌‌قد با چند تا چنگالِ نقره‌ایِ قدیمی که یادگار مادربزرگ بود وارد آشپزخونه شد. نگاه پرسشیِ قد و اشاره‌اش به چنگال‌های گرون‌قیمت، نیم‌قد رو مجاب کرد که توضیحی راجع به این بساط بده. نیم‌‌قد اینطور تعریف کرد…

اون داشت بستنی نقره درست می‌کرد! شیر و سایر مخلفات رو می‌خواست با قاشق و چنگال‌های نقره‌ای بجوشونه و بعد بذارتشون توی فریزر و…! حالا چطور شده بود که به فکر درست کردن بستنی نقره افتاده بود، به قصه‌ی دوستش بی‌ قد مربوط میشد.

ادامه مهریه‌ای که قرار بود به فاضلاب سپرده شود!

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

قد مدتی بود که متوجه رفتارها و کارهای عجیب و غریب نیم‌قد شده بود. نیم‌قد یکی دو سالی بود که گواهینامه رانندگیش رو گرفته بود، اما این اواخر داشت راجع به موتورسیکلت اطلاعاتی رو جمع می‌کرد. قد دیگه طاقت نیاورد و از خودِ نیم‌قد پرسید که چی شده؟ نیم‌قد گفت: «می‌خوام موتورسواری یاد بگیرم. تازه بیشتر از یاد گرفتن، دنبال حرکات آکروباتیکم، می‌خوام قبل از هر چیزی تک‌چرخ زدن با چرخ جلو رو یاد بگیرم!»

قد به کارها و حرف‌های یأجوج مأجوجی نیم‌قد عادت داشت، یادش بود که چند سال پیش که اولین زن مسلمان ایرانی رفت و اورست رو فتح کرد، نیم‌قد چقدر تحت جو بود و پرید رفت با یه یخ‌شکن به جون برفک‌های فریزر افتاد و اسم خودش رو فاتح قله‌ی سایدبای‌ساید گذاشت، غافل از اینکه زده بود به لوله‌ی گاز و موتور فریزر رو ترکونده بود!

ادامه مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

از سکینه آشتیانی تا راشل کوری

نیم‌قد پای کامپیوتر نشسته بود. داشت جستجو می‌کرد. گویا یک پروژه درسی بود. یک پروژه‌ی اجتماعی با عنوان «وضعیت زنان در خاورمیانه»، یا بهتر بگویم «وضع زن مسلمان».

«قد» با دو فنجان چای آمد و کنارش ایستاد و راجع به پروژه‌اش پرسید. «نیم‌قد» گفت: «من تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم. می‌دونی چقدر وضع خرابه؟! می‌دونی چقدر زن‌ها رو اعدام می‌کنن؟ می‌دونی چقدر زندان زنان داریم؟ چقدر آدم بی‌گناه تو همین شهر خودمون…؟! می‌دونی چند زن خانه‌دار مثل هدی صابر* بی‌گناه تو زندونند!؟ می‌دونی همینجوری پلیس می‌ریزه تو خیابون زن‌ها رو هوار هوار کتک می‌زنه و کشون‌کشون می‌بره حبس؟!»

ادامه از سکینه آشتیانی تا راشل کوری