نومید مشو جانا!

روزی مورچه ای دانه درشتی برداشته بود و در بیابان می رفت.

از او پرسیدند:کجا می روی؟

گفت: می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند ببرم.

گفتند:واقعا که مسخره ای!تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمی توانی این همه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستانها بگذری تا به او برسی.

مورچه گفت:مهم نیست . همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم.

این داستانک برای کسی یا چیزی نیست . در پاسخ به دوستی است که می گفت هرچه می کنم که گناه نکنم نمی شود .انگار اطرافیان و خودم اراده لازم را نداریم . دوست داشتم به او بگویم،خداوند بسیار بسیار بزرگتر از تصورماست .تو تلاشت را بکن . و آرام باش . همین که در راه و مسیر هستی ، او خود می فهمد.

گل لاله هنوز بوی تو رو داره

سلام بر نیمه شب سنگرها، پیمان نامه‌ها، شفاعت نامه‌ها، وصیت نامه‌ها یا حرفهای آخر…..

گل لاله هنوز بوی تو رو داره/هنوز دل،از غم غربت هزاران گفتگو داره//شب سرد جدایی را غریبانه سحر کردیم/از آن دشت شقایق، ما کنار هم گذر کردیم//سفر، شعر جدایی بود/ولی ماندن تباهی بود//سفر،عشق و رهایی بود/به جز رفتن چه راهی بود// گل لاله هنوز بوی تو رو داره/ هنوز دل،از غم غربت هزاران گفتگو داره//

کیست که بگوید بر سربازان خمینی چه گذشت؟ قلمت بشکند ای تاریخ از نه نگاری حدیث آزادگی سربازان خمینی را.

آنجا که عاشقان در پیشگاه دوست همواره حاضرند،آنجا که گل ها پیوسته عاشقند: تویی تجلی دیدار،تو ای آزاده ای صاحب ایثار!

اسیر اما آزاده، تو دریایی و دریای بیکرانی،تو عشقی و معنای راستین عشقی، تو خلوتگه رازی و محراب مناجاتی، تو از تبار هابیلی، تو رکاب مرکب خورشیدی،تو قرین آلاله هایی بودی که ره صد ساله را یک شبه پیمودند،ای ستاره باران یلداترین شبهای من! تو را دیدم که از دل آیینه آمدی. به من بگو به چه اندیشیدی که عاشقانه رفتی، بعد از تو روزها، روزهای تنهایی بود.چه زیبا گفت سهراب: «کار ما چیست؟ کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و خاک، پی آواز حقیقت بدویم» و چه زیبا پی آواز حقیقت دویدند آزادگان شهید.

ادامه گل لاله هنوز بوی تو رو داره

رای مردم رای به فردا بود

این انتخابات که در تاریخ انقلاب اسلامی، ان‌شاءا… به عنوان حماسه‌ی پرشکوه امت اسلامی در دهه‌ی پیشرفت و عدالت، دهه‌ی چهارم به ثبت خواهد رسید، پیام‌های مختلفی را در بر دارد . این پیام‌ها باید سرلوحه‌ی کار ما قرار بگیرد.

به نظر من رای مردم رای به گفتمان اصلی انقلاب اسلامی است، رای به ادامه‌ی راه عدالت محوری دولت نهم در دولت آینده است، رای به مواضع دکتر احمدی نژاد در خصوص صاحبان قدرت و ثروت است. موارد مختلفی را از این رای و پیام انتخابات می‌توانیم کسب کنیم؛ ما دریافتیم مردم انقلابی ما مردمی بیدار و هشیار هستند و نمی‌شود با نمادها و شاخصه‌های ظاهری آنها را فریب داد. مردم در عمل اثبات کردند که عزت داخلی و خارجی و بین‌المللی کشورشان بسیار اهمیت دارد و کسی می‌تواند سکان اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی را بعهده بگیرد که در چهارچوب پیشرفت عدالت در دهه‌ی چهارم گام بردارد.

ادامه رای مردم رای به فردا بود

جمعیت زنان بدون جنبش حامی رئیس جمهور!!

اولین روزهای تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری مصادف شده بود با مجلس روضه به مناسبت ایام فاطمیه در منزل مادربزرگم. سه روز مجلس روضه زنانه بود. شب اول شنیده‌های‌مان از انتخابات را به اشتراک گذاشتیم. شب دوم کم کم یک گوشه حلقه زدیم تا سنگ‌هایمان را با هم وا کنیم و ببینیم به چه کسی رأی بدهیم. شب سوم دیگر بازار پوستر و تبلیغات نامزدها بینمان گرم شده ‌بود.

روزهای بعد سعی کردیم ارتباطمان در این موضوع را حفظ کنیم. دوستان دیگری هم به جمع‌مان اضافه شدند. خانم صاحب‌خانه بین صحبت‌ها می‌رفت به قابلمه‌ای را که برای ناهار بار گذاشته بود سر می‌زد. بچه‌های زیر پنج سال توی کتاب‌ها و جزوه‌ها و روزنامه‌ها وول می‌خوردند. اصلا شبیه موسسه و تشکیلات نبودیم. همه‌مان نیاز داشتیم جایی باشد که در مورد انتخابات و وظایفمان حرف بزنیم.

یک روز زینب خانم گفتند توی راه که می‌آمدند پیرزنی را دیدند که یک تکه گوشت قربانی توی کیسه انداخته و دارد می‌برد برای فامیل‌شان. پیرزن می‌گفت برای پیروزی آقای احمدی‌‌نژاد تا حالا چندین بار نذر و نیاز کرده و گوسفند قربانی کرده. مرجان خانم هم می‌گفتند در محله‌شان همه‌اش خانم‌ها آش نذری و گوشت قربانی پخش می‌کنند.

پیامک‌های دوستانه برای ختم صلوات، خواندن آیه ۲۶ سوره آل عمران و … از همان اوایل دست به دست بین همه می‌چرخید.

زن‌عموی وسطی روز وفات حضرت ام‌البنین برای رحلت ایشان و ختم صلوات برای پیروزی آقای احمدی‌نژاد مجلسی گرفت. جلوی هر کس یک بشقاب ده شکلاتی ‌گذاشتند. هر صد صلواتی که می‌فرستادند یک دانه از شکلات‌ها را در کیفشان می‌گذاشتند؛ البته بماند که چقدر از شکلات‌ها صلوات نفرستاده به دست همان خیل کودکان زیر پنج سال حیف و میل شد!

روز آخر تبلیغات دلشوره‌ها هم بیشتر شده‌ بود. صبحش ریحانه خانم زنگ زد و برای مجلس حدیث کساء دعوتمان کرد. خانه‌شان زیاد هم بزرگ نبود؛ اما ‌گفت امیدوارم به نیت پیروزی حق بر باطل خانه‌ام برکت پیدا کند. حدیث کساء و صلوات و زیارت عاشورا و هر چه می‌شد خواندیم. می‌گفتند لبنانی‌ها یکی از عوامل پیروزی‌شان در جنگ ۳۳ روزه را خواندن دعای جوشن صغیرمی‌دانند. آن را هم خواندیم.

روز انتخابات که شد چادر چاقچور کردیم و رفتیم برای رأی دادن. فکر کردیم دیگر وظیفه‌مان را انجام دادیم و حالا باید منتظر اعلام نتایج باشیم. دو سه ساعت مانده به پایان ساعت رأی گیری خانوم حسینی زنگ زد. خانوم حسینی استاد حوزه و خانوم جلسه هستند و دست به خیر دارند. همیشه در روضه‌هایشان دارند برای فقرای آبرومند یا خرید جهزیه دختران کمک جمع می‌کنند، یا اینکه ترشی‌ها و مرباهایی که آنها درست کردند را می آوردند می‌فروشند. زنگ زدند و گفتند خانمی امروز یک ختم قرآن برای پیروزی آقای احمدی نژاد شروع کرده ولی هنوز ده جزئش مانده و کسی را ندارند که بخواند. خلاصه در عرض نیم ساعت ده جزء را بین خانم‌های فامیل تقسیم کردیم و قرآنشان ختم شد.

امروز که خبر پیروزی آقای احمدی نژاد را اعلام کردند همه‌شان خوشحال بودند. همه آن خانم‌هایی که بچه‌های قد و نیم‌قد از سر و کولشان بالا می‌رود، مراقبند غذایشان ته نگیرد و موقعی هم که می‌فهمند باید کاری انجام دهند به روش خودشان سنگ تمام می‌گذارند. همان خانم‌هایی که در هیچ جنبش همگرایی زنان عضو نیستند، هیچ وقت در خیابان برای کاندیدای منظورشان پرچم رنگی دست نگرفتند و شاید خیلی ‌ها به حسابشان نیاوردند. همین‌ها دیروز با آگاهی و تدبیر پای صندوق رأی رفتند وامروز خوش حالند.

دهاتی هایی که به احمدی نژاد رای می دهند

در این روزهای تبلیغات، هر کدام از حامیان ویژگی هایی دارد که می توان آنها را برشمرد. در این پست سعی می کنم ویژگی های حامیان میرحسین را تبیین کنم. این پست برای خوب یا بد جلوه دادن حامیان میرحسین نیست بلکه تنها تحلیل مشاهدات من از این گروه می باشد.

«همه ی دره دهاتیا به احمدی نژاد رای می دن»

این حرفی بود که از دختری در مترو شنیدم. وقتی تعدادی از هواداران میرحسین موسوی را با دستبندهای سبز و شال های سبز، جوان و خوش تیپ، با اعتماد به نفس و لبخند به لب در تلاش برای تبلیغات، می دید.

یکی از ویژگی های حامیان میرحسین انحصارطلبی آنها است. این انحصارطلبی از همان آغاز با بستن دستبندهای سبز، نشان داده شد و اینگونه خود را از دیگران جدا کردند. بعد از آن هم در برخورد با دیگر حامیان، با قرار دادن خود در موضع برتر، تحقیرشان کردند و می کنند. حامیان میرحسین معمولا افراد ِ رای دهنده به احمدی نژاد را، عامی می دانند.

ادامه دهاتی هایی که به احمدی نژاد رای می دهند

خودنمایی حق شهروندی هر فرد است!

چارقد- ماهنامه سپیده‌دانایی در شماره ۵۴ خود طی گفتگویی با صدیق سروستانی و نفیسه حمیدی ضمن معرفی حجاب به عنوان عامل گسترش بیماری‌های متعدد در میان جوانان به ترویج خودنمایی و نمایش دادن بدن دختران و زنان پرداخته است .

در این مطلب که تحت عنوان زیبایی از حقوق شهروندی افراد است به رشته تحریر درآمده‌است، می‌خوانیم: «خانمی که در جامعه غربی است می‌تواند لباسی را که دوست دارد بپوشد و آرایش مویی را که می‌خواهد داشته باشد، صورتش هم همین‌طور.در مستند دماغ به سبک ایرانی یک دختر نوجوان به یک نکته جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید مو بسیاری از ایرادات چهره را می‌پوشاند، اگر افراد جامعه ما روی بینی‌شان متمرکز شده‌اند، دلیل ساده‌ای دارد … به نظر من خودنمایی حق شهروندی هر فردی است. ببینید در کشورهای دیگر، حتی در مالزی که من در آنجا زندگی کردم، همه بدن انسان قابل خودنمایی و نمایش دادن است. یعنی انسان می‌تواند از اندامش امتیاز بگیرد، در کشور ما این امتیاز محدود به صورت است، پس چرا اجازه نمی‌دهیم که آدم‌ها با این قسمت از بدنشان خودنمایی کنند.»

ماهنامه سپیده‌دانایی از اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۶ فعالیت خود را به مدیرمسئولی محمود گلزاری آغاز کرده‌است. این نشریه پس از انتشار ۶ شماره به دلیل درج برخی مطالب تند نظیر نگاه‌هایی که قامت خم می‌کنند و تندروی‌های نشریه در مورد انتقاد از گشت‌های ارشاد و .. دچار تغییرات اساسی شد.

تیر بر پیکر نشان‌های مذهبی در میدان رقابت سیاسی

یکی از معروف‌ترین انتقادات برخی از روشنفکران به محمود احمدی‌نژاد، انتخاب ادبیات و رفتار عامیانه و عوام‌پسندی است که « رفتارهای پوپولیستی» خوانده می‌شود. اما این روزها شکل بازی عوض شده است و همان کسانی که تا دیروز نسبت به رفتارهای عوام‌پسند رئیس‌جمهور لب به اعتراض می‌گشودند، نه تنها در مقابل نوعی جدید از این رفتار «سکوت» نکرده‌اند، که این بار «حرکت» بر همان مسیر را انتخاب کرده اند و «سبز» شده‌اند!

ادامه تیر بر پیکر نشان‌های مذهبی در میدان رقابت سیاسی

بهجت روزگار

باران قشنگی می‌بارید. از پنجره کلاس پیدا بود. بعد از کلاس سواره و پیاده رفتم پاساژ قدس و کتاب مهندسی نرم افزار را دادم صحافی. ترجمه‌اش که چنگی به دل نمی‌زد لااقل رنگ و لعابش مرا بگیرد. ربع ساعت باید در پاساژ می‌گشتم تا کتابم آماده شود. چند مغازه دار جوان حلقه زده‌بودند. شنیدم یکی‌شان گفت:« با اینکه همین بغل بوده ولی شهرستانی‌ها زودتر از ما خبردار شدن.» می‌ایستم و گوش‌هایم را تیز می‌کنم. خلوت بود. نگاهم کردند. راهم را گرفتم و رفتم. تلویزیون یکی از مغازه‌ها نوارمشکی مورب زده‌بود؛ یعنی شبکه‌ی قم زده بود. طاقت نیاوردم و پرسیدم:
– «ببخشید آقا! خبری شده؟!»
– «بله. آقای بهجت فوت کردن.»
– -…
ادامه بهجت روزگار

۹۰درصد دختران فراری مرتکب انواع بزه و جرایم می‌شوند

یکی از قضات دیوان عالی کشور اعلام کرد‏:‏ ‏۹۰‏ درصد از دختران فراری بعد از ترک خانه متاسفانه مرتکب انواع بزه و جرایم می شوند لذا تحت پوشش قراردادن دختران فراری از سوی دولت نقش مهمی در پیشگیری از وقوع جرایم دارد‏.‏

دکتر علیزاده، با اشاره به اینکه یکی از مهم ترین آسیب های اجتماعی که دختران و زنان را تهدید می کند، فرار از خانه است، گفت‏:‏ عوامل متعددی در این خصوص نقش دارند که شاخص ترین آن خانواده، اقتصاد و سطح فرهنگ است‏.‏

وی با اظهار اینکه درگیری های خانوادگی به خصوص در میان والدین و همچنین متشنج بودن محیط خانواده زمینه فرار از خانه را مهیا می سازد، افزود‏:‏ در بررسی به عمل آمده بیشترین عامل فرار از خانه ناشی از ناآرامی های خانوادگی بوده است‏.‏

ادامه ۹۰درصد دختران فراری مرتکب انواع بزه و جرایم می‌شوند

چت با خودم

خیلی دلم برای خودم تنگ شده بود، مثل خیلی وقتا! خیلی دوست داشتم با خودم حرف بزنم اما نمی‌دونستم چطوری؛ تا اینکه یه بار که مسنجرم باز بود، شروع کردم برای آی‌دی (ID) دیگه‌ای که داشتم، درد دل کردن:

– همه هستی‌من، خوبی؟ زندگی خوش می‌گذره؟ نذار اینقدر شیطون اذیتت کنه! گل من، همه زندگی من! خدا هست، خودش قول داده که کمکت کنه، طیبه! از همه کس و همه چیز بیشتر دوستت دارم.ادامه چت با خودم

حاجی فیروز در آئینه امروز

هوا سرد و سردتر می‌شد. همیشه از لابه‏لای پنجره به خیابان نگاه می‌کردم. دلم می‌خواست که من هم یکی از آن بچه‌هایی بودم که با پدر و مادرشان مسیر جاده را طی می‏کردند و در کنارشان همانند پرستوهای عاشق اوج می‌گرفتند، تا مسیر زندگی را بهتر لمس کنند.

عید نزدیک بود. خاله به ما قول داده بود که هر آرزویی داشته باشیم حاجی فیروز آن را برآورده می‌کند و من آرزو داشتم یک اتاق بزرگ پر از اسباب‏بازی داشته باشم. ساختمانی که ما در آن زندگی می‌کردیم، حیاط بزرگی داشت. ۲۵ تا بچه بودیم که هیچ کدام‏مان اتاق خوابی برای خودمان نداشتیم.

ادامه حاجی فیروز در آئینه امروز

چاربلاگ

این بخش را با معرفی یک وبلاگ خوش‌مزه آغاز می‌کنیم. در این وبلاگ می‌توانید طرز تهیه انواع سالاد، ساندویچ، کیک و شیرینی و خلاصه انواع خوردنی‌ها را یاد بگیرید. قابل توجه دخترخانم‌ها و خانم‌های کدبانوی ایرانی. مثلن همین پستی که مد نظر ماست طرز تهیه کیک هویج را یاد داده است. عکسش که خیلی خوشمزه است!

ادامه چاربلاگ

مردها گرگ نیستند

صحبت‏های خانم ناظم، معلم پرورشی و گهگاه مدیر هیچ‏وقت عوض نمی‏شد. ما قد می‏کشیدیم، مدرسه‏مان عوض می‏شد اما صحبت‏های سرصفی همان‏ها بودند. انگار تنها تغییر، لحن صدا و تغییر چهره‏ی گوینده‏ی آن‏ها و از این دست مسائل بود. اما اصل مطلب هیچ‏گاه تغییر نمی‏کرد. که تمام پسرهای توی خیابان گرگ‏اند! که ما گوسفندانی هستیم که باید از سایه‏های گرگ‏ها هم فراری باشیم. که آتش و پنبه، که دود می‏شویم.

باور می‏کردیم و لابه‏لای همین باورها بود که سایه‏ی تمام گرگ ها را با تیر می زدیم. که زندگی‏مان عرصه‏ی نبرد با آن‏ها شد انگار، تا مبادا دود شویم.

بزرگ شدیم، آن‏قدری که باور کنیم کتاب‏ها راست می گویند، روابط همکار و هم‏کلاسی و … ها هم وجود دارد. پسرها گرگ نبوده‏اند. آن‏ها هم انسانند. آدم‏هایی شبیه ما که رسالت‏شان فریفتن ما نیست، نمی‏خواهند ما را دود کنند، آن‏ها هم احساس دارند.

ادامه مردها گرگ نیستند

امامِ گنجشکان

-احمد! هیچ می‌‌دانستی علی بن موسی الرضا(ع) امام گنجشکان هم هست؟

-چه می‌گویی سلیمان!؟ کفر نگو، گنجشکان که اختیاری ندارند که امام و پیشرو بخواهند. نشنیده‌ای «یسبح لله ما فی السموات والارض»؟

-احمد! کفر نمی گویم؛ به چشم خود دیدم. اگر به چشم خود نمی‌دیدم شاید باور نمی‌کردم. دیروز در مزرعه، با امام نشسته بودیم. -ایشان سخن می‌گفتند و من گوش می‌دادم. من خیره‌ی چشمان امام و حرکت لب‌هایش بودم و به چیز دیگری توجه نداشتم. حالت زیبای چشمانش و سخنان حکیمانه‌اش، مرا مبهوت کرده بود. خودت خوب می‌دانی که دقتِ نظر امام مثال‌زدنی است.

ادامه امامِ گنجشکان

پدر آسمانی ما

پدر آسمانی ما، از همان لحظه‌ی اول به آسمان‌ها پر می‌کشید، اجازه‌اش داده بودند آسمان دل‌هایمان را درنوردد و او خود می‌دانست که از ما به خودمان مهربان‌تر است و ما هم.

هر کس او را به خود می‌پنداشت. او با همه بود ولی تنها بود، حرفهای بی‌کسی‌مان را به جان می‌خرید و جهالت‌مان آن‌چنان آزارش می‌داد که گویی ما از اوییم، گویی از پدر به ما نزدیکتر است، دست مهربانش روی قلب‌های ما وگرمای صدای گیرایش نزدیک‌تر از رگ گردن. ما خود نمی‌دانستیم وسعت فهمش را و مرگ تدریجی‌اش را از بیکران جهل‌مان، تا ندا آمد «طه ما انزلنا علیک القران لتشقی» .

ادامه پدر آسمانی ما