قبل از اینکه مانتوهای یک رنگ و یک مدلشان نشان دهد که سنی ندارند و بچه مدرسهای هستند، معصومیتی که در پس چهرههای غرق در آرایششان موج میزند، بیانگر این واقعیت است. چند تایی هستند. روی یک تخت نشستهاند و با شور و هیجان و البته با صدای بلند هم درباره اتفاقات آن روزشان حرف میزنند و گاه حرف را به یکی از معلمانشان میکشند و در گوشی چیزی میگویند و بعد صدای بلند خندهشان توجه همه را به خود جلب میکند.
دختر همسن آنها با همان پوشش با طنازی تمام از پلهها پایین میآید، به سمت دستشوییها میرود و لحظهای بعد با چهرهای عجیب و غریب خارج میشود و به جمع دوستانش میپیوندد. حلقههای دود قلیان اطرافشان را پر کرده است. اولین چیزی که با دیدنشان به ذهنم رسیده اینکه والدین این دختران هیچ کنترلی بر فرزندانشان ندارند؟ ….