پسرم

«مرد جنگی که لباس گل‌دار نمی‌پوشد، زشت است جلوی مردم! هر روز لباس تمیز می‌کنم تنت ولی یک‏بار که می‌پوشی باز گُل‌گُلی می‌شود، گل‌های کوچک قرمز که به جای گلبرگ دایره‌های متحدالمرکز دارند. حالا یعنی چی رفتی نشستی آنجا به من می‌خندی، بچه که به حرف بزرگترش نمی‌خندد! گیرم که یک‌بار تنت زخم‌های زیادی برداشته باشد، خب حالا خیلی گذشته … بگذار بابات بیاید!»

…و دست‌های چروکیده زن، شیشه گلاب را روی سنگ خالی کرد.

بوی خوش زنی که من نیستم

دستش را تا جایی‌که می‌توانست دراز کرد زیر تخت. گونه‌اش موکت زبر کف اتاق را لمس کرد. دستش نمی‌رسید، سعی کرد با نوک انگشتانش گوشه‌ی لنگ جوراب را بگیرد که دردی مثل تیر پیچید توی کمرش و همانجا ماند. صدایی پشت سرش گفت: مامان!

بی‌توجه به دستش که زیر تخت بود، سرش را برگرداند. بازویش گیر کرد به لبه تخت. بی‌تفاوت به درد بلند شد و به سمت در رفت. توی چارچوب در، امیرحسین پسرش طبق معمول با چشمهای بسته گریه می‌کرد. با همان چشمهای بسته پف‌آلود گفت: مامان منم با خودت ببر پایین، بالا تنهایی می‌ترسم. امیرحسین را خواباند روی کاناپه‌ی نشمین و زیر کتری را روشن کرد. دوباره از پله‌ها بالا رفت، همیشه کارهای خانه را از بالا شروع می‌کرد و بعد سراغ پایین می‌آمد. یاد دوران مدرسه افتاد که همیشه برای امتحانات از آخر کتاب می‌آمد به اول، از درسهای اول کتاب کمتر سوال می‌آمد…

ادامه بوی خوش زنی که من نیستم

چادرسفید ِ احرام

اولین‌بار بود که چادر می‌پوشید.

قسمتش شده بود

اولین چادرعمرش، چادر سفید احرام بود.

توی مسجد شجره، وقتی تای پارچه را بازکرد تا چادر را سرش بیندازد

یک تکه کاغذ کوچک از لای پارچه افتاد زمین.

کاغذ را باز کرد.

ادامه چادرسفید ِ احرام

بال‌های چادرم

بچه‌دار که شد، خیلی سخت می‌توانست بچه به‌بغل توی خیابان راه برود.

چادرش هی ول می‌شد. یکی از دوستانش پیشنهاد کرد که چادر عربی بخرد. گفت: هم دیگه دستات گیرِ چادر نیست، هم‌اینکه باکلاسِت می‌کنه.

رفت خرید.

توی خانه، جلوی مامان و بابا و همسرش راه‌رفت. مامان گفت: خب دخترم! این‌که مثل همون قبلیه‌س. جلوی لباست همش پیداس وقتی بچه رو می‌خوای بغل کنی. کاش یه‌چیزی می‌گرفتی که هم کار تو رو راحت‌کنه و هم حجابت رو بتونی باهاش خوب نگه‌داری.

ادامه بال‌های چادرم

نوستالژی ِ حجاب

عکس‌های قدیمی مادرش را ریخته‌بود سر میز تا سروسامانش بدهد.

یک آلبوم بامزه هم برایش خریده‌بود. داشت یکی‌یکی عکسها را مرتب می‌کرد که متوجه نکته‌ی جالبی شد.

توی این عکسها یه حس خوبی وجود داشت که توی عکس‌های جدید به‌قول معروف؛ دیحیتالی وجود نداشت. خانم‌ها که روسری‌های یک‌رنگ و ساده‌ای داشتند، لباس مردها هم که مدل معمولی و پیش‌پاافتاده‌ای بود. فضاها هم که ویژگی بخصوصی نداشتند. پس رمزش چی بود که اینقدر توی این عکسها روح زندگی وجود داشت؟

ادامه نوستالژی ِ حجاب

لبه‌های چادر عروسی

دانه‌های مروارید را که لای موهایش کار گذاشتند، توی آینه خودش را برانداز کرد. مرواریدها به طرح لباس و تور بالای سرش خیلی می‌آمد.

ذوق عجیبی همه‌ی وجودش را پر کرده بود. آرایشگر گفت: عروس خانوم! دیگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ایشالا خوشبخت شی.

ادامه لبه‌های چادر عروسی

روسری؛ سوغات کانادا

بعد از مدت ها برگشته بود ایران. دوستانش آمده بودند ببینندش. خوش و بش ها که تمام شد یکی از بچه ها گفت: خب حالا وقتشه که عکساتو بیاری ببینیم. بالاخره یه سندی باید نشون بدی که معلوم بشه این چند وقته کانادا بودی.

آلبوم را گذاشت وسط. بچه ها شیرجه رفتند طرفش. کنار خیلی از اماکن دیدنی و فضاهای سبز آنجا عکس گرفته بود. همه جا هم یک روسری زیر گلویش، گره زده بود.

یکی از بچه ها پقی زد زیر خنده و گفت: تو که اینجا از حجاب و روسری و این چیزا بیزار بودی و همش می نالیدی. چطور شد؟

شانه هایش را بالا انداخت و گفت: خودمم نمی دونم.

یهو دیدم تمایلم به روسری پوشیدن بیشتر از نپوشیدنه. یعنی راستشو بخواین هر جایی که روسری پوشیدم، آرامشم بیشتر بود. احساس امنیت بیشتری می کردم.

چک تضمینی

«وقتی یه دختری می‌خواد ازدواج کنه، مهریه می‌تونه یه تضمینی براش باشه». این حرف سال‌ها در فرهنگ و در فکر اجداد و نیاکان ما وجود داشته، تا جایی که جایگاه برجسته آن حتی بعد از این همه تغییر و تحولات هنوز باقی مانده است.

شما تا چه اندازه با این موافقید و تا چه اندازه مخالف؟

البته اولین سئوال درباره‌ی کلمه تضمین است؛ که باید فهمید چه تضمینی!

بذارید با هم چند روش احتمالی را مرور کنیم؛ ابتدا به روش سنتی و سپس مدرن.

ادامه چک تضمینی

«اصلا صدامو می‌شنوی؟»

باد پاییز بوی غم می‌داد، تموم لباس‌هاش خاکی شده بود، روسری مشکی سرش بود که جای دست‌های خاکیش روش مانده بود، نگاهش که می‌کردی، همینطور نگاهت می‌کرد، انگار نمی‌دیدت ولی نگاهت می‌کرد، توی صورتش هیچ چیزی نبود، یک پرده خاک روی لب‌های خشکش نشسته بود و لبخند قشنگ همیشگیش را پاک کرده بود. جمعیت زیادی دور و برش بودند، هر کس می‌خواست هر طور شده با ارکیده حرف بزند اما ارکیده فقط نگاهش می‌کرد و گاهی اوقات سرش را تکان می‌داد.

آخر فروردین ماه بود، تازه به این مدرسه آمده بود، هیچ دوستی نداشت، کنار یکی از دانش‌آموزان نشست، میز سوم سمت چپ، سمانه اصلا دوست نداشت جای راحتش توی نیمکت دو نفره را تنگ کند، به چشم یک مزاحم نگاهش کرد، زیر لب چیزی گفت، کتابش را بست و همینطور که با ناراحتی جابجا می‌شد دستش را برد توی جامیزی و کیفش را هم به سمت راست کشید، ارکیده سلامی کرد و نشست، رنگ روپوشش با همه فرق داشت، اما این تنها وجه تمایزش نبود، خانم معلم لبخندی زد، صدای در آمد.

ادامه «اصلا صدامو می‌شنوی؟»

مینی‌مال‌های انقلابی!

خط خون

شوری خون در دهانم مانده بود. امیر را صدا زدم . جوابی نشنیدم. روی دیوار نوشته شده بود «درود برخمینی». خط خونی که از دیوار تا زمین کشیده شده بود را دنبال کردم. خودم را به امیر رساندم دیگر نفس نمی‌کشید.

اسپری رنگ را از جیبم در آوردم و کنار دست‌خط امیر نوشتم «این خون یک شهید است!»

ادامه مینی‌مال‌های انقلابی!

مدگرایی در تغییر چهره!

از جمله مسائلی که در جامعه ی ما به عنوان یک معضل اجتماعی از آن یاد می شود، رواج گسترده جراحیهای زیبائی است که به صورت فراگیر در تمام اقشار جامعه قابل مشاهده است. روند استقبال روزافزون ازجراحیهای پلاستیک علی رغم تلفات بیشمار آن، لزوم تأمل پیرامون این مسأله وبررسی علل آنرا روشن می سازد.

جراحیهای زیبائی به عنوان یک پدیدار جمعی، در برهه ای از زمان در ایران رواج پیدا کرد.

روند صعودی آمار جراحیهای پلاستیک را می توان به عنوان یک » مد » درنظر گرفت. که نشأت گرفته از شرایط اجتماعی- فرهنگی خاص خود است.

«جورج سیمل» معتقد است که «مد» عبارت است از تغییر غیر متمرکز جنبه‌های فرهنگی زندگی انسان که از یک تنش اساسی و پایه‌ای در وضعیت اجتماعی انسان‌ها ناشی می‌شود‌.

ادامه مدگرایی در تغییر چهره!

دین

دسته‌بندی‌های مختلفی از نظریه‌پردازی دربارة دین صورت گرفته و ارائه شده است که هر کدام متکی بر جنبه‌ای و ناظر به معیاری است: دسته‌بندی بر اساس حوزه‌های مختلف دین‌پژوهی؛ مثل نظریات مردم‌شناسانه، روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه. یا مبتنی بر وجه بارزِ مورد تأکید در دین؛ یعنی نظریات عقل‌گرایانه، عاطفه‌گرایانه و عمل‌گرا[i]. همچنین بر حسب عقبة فکریِ نظریات، یا جغرافیای شکل‌گیری آنها، یا موضوعات و جنبه‌هایی از دین که محور نظریه‌پردازی قرار گرفته‌اند. دسته‌بندی ممکن است در قالب نوعی مرحله‌شناسی از فرایندِ تحول و تبدُّل و جایگزینیِ نظریات صورت گیرد[ii]. این مقال با اتخاذ مبنای اخیر مدعی است که جامعه‌شناسی در مطالعة دین، سه مرحلة مشخص را پشت‌ِ سر گذارده و اینک در مرحلة چهارم تحولات نظری دربارة دین به سر می‌برد

[i]همیلتون در تعقیب و تکمیل کارِ ایوَنس پریچارد، این دسته‌بندی را مبنای تدوین کتاب خویش قرار داده است. در کار او عمل‌ِ دینی به مناسک‌ تقلیل یافته و در ذیل تئوری‌های جامعه‌شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. او البته از شق چهارمی هم تحت عنوان نظریه‌های معنا نام می‌برد که ترکیبی از عقل‌گرایی و عاطفه‌گرایی است که از همکاری میان جامعه‌شناسی و روان‌شناسی پدید آمده است. نگاه کنید به: (همیلتون ۱۳۷۷: ۳۲۰).

[ii]برای ملاحظة مصداقی از دوره‌شناسیِ تحول نظری در جامعه‌شناسی دین، به کتاب جامعه‌شناسان و دین، اثرِ سوزان بود مراجعه نمایید. او در آنجا از یک دوره‌شناسی چهار مرحله‌ای در جامعه‌شناسی آمریکا یاد کرده است که با رویکرد منفی و بی‌اعتنا به محتوای دین آغاز می‌شود و به دورة اهمیت یافتنِ ایده و عطف توجه به فحوای دین و قرار گرفتن جامعه‌شناسی دین در ذیل جامعه‌شناسی معرفت خاتمه می‌پذیرد.بِکفورد نیز معتقد است که جامعه‌شناسی دین، هم از حیث رهیافت‌های نظری و هم از حیث موضوعات مورد بررسی دچار تحول شده است و هر دو نیز بر تحولات روش‌شناختیِ آن مؤثر افتاده‌اند. نگاه کنید به: (بود ۱۹۷۳: ۵-۴ ؛ بِکفورد ۲۰۰۰).