آمنه بهرامی؛ قربانی میراث جاهلیت در عصر مدرنیته

«احساس تملک مرد بر زن» موضوعی نیست که فقط مربوط به گذشته و دوران جاهلیت اعراب و قبل از رنسانس بوده باشد؛ در دوران مدرن هم حتی با گسترش بی حد و حصر اندیشه فمنیسم و حتی با افزایش آگاهی عمومی و رسانه‌های جمعی، باز هم در پشت زمینه یا بک‌گراند ذهنی هر مرد (به طور عام)، یک نوع احساس تملک جسمی و روانی بر زن وجود دارد.

البته این احساس تملک تا جایی که با غیرت و مدیریت مرد همراه باشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه تحسین شده و واجب است تا بتواند بنیان خانواده را تحکیم ببخشد و از افسارگسیخته شدن قوانین حاکم بر منزل و روابط تعریف شده در آن جلوگیری کند؛ تا جایی‌که در قرآن مجید هم مرد به‌عنوان سرپرست – و نه مالک – زن در چارچوب خانواده عنوان شده و مسئولیت اداره و مدیریت منزل به مردان واگذار شده است: «االرجال قوامون علی النساء».

ادامه آمنه بهرامی؛ قربانی میراث جاهلیت در عصر مدرنیته

جنسیت‌های خالی!

«علایم حیاتی یک زن » نامی است که حتما می‌تواند یک رمان‌خوان حرفه‌ییِ مونث را قلقلک بدهد که بلند شود کلی راه برود، تا در کتاب‌فروشی‌های انقلاب پیدایش کند و خیلی زود آن را بخرد و خدا خدا کند زودتر بتواند رمان را شروع کند.

اتفاقا همین رمان‌خوان بودنم واسطه شد تا من هم قلقلک شوم و همه‌ی این مراحل را به سرعت، در چشم به هم‌زدنی، پشت سر بگذارم. رمان را شروع کنم، شخصیت‌های آن را که اتفاقا بیشتر هم‌جنس خودم هستند زیر و رو کنم، همذات‌پنداری کنم و خودم را جای آن‌ها بگذارم.

ادامه جنسیت‌های خالی!

بهای سنگین زن بودن!

برای پرسیدن ساعت به زبان عربی، خیلی نیازی به این در و آن در زدن نبود. کافی بود فقط روی مچ دست چپم دایره‌یی بکشم و با انگشت آرام یکی دو ضربه به وسط آن دایره فرضی بزنم تا زن عرب کنار دستی‌ام، منظورم را بفهمد. صورتش را نمی‌دیدم. یک روبنده‌ی سیاه داشت از زیر چشمانش و یک تکه پارچه حریر مشکی هم روی سرش انداخته بود که تا پایین صورتش را پوشانده بود.

ادامه بهای سنگین زن بودن!

کیت جزو امل‌های انگلیس است!

چندروزی از هیاهوی خبری عروسی کیت و شاهزاده ویلیام انگلیسی می‌گذرد. عروسی‌ای که توجه همه دنیا را به خود جلب کرد. تا آن‌جا که تعدادی از خبرگزاری‌ها گزارش لحظه به لحظه و زنده از عروسی ویلیام و کیت را در راس کار خود قرار دادند. در این میان رسانه‌های مختلف هم دیدگاه خودشان را درباره این عروسی بیان کردند:

ادامه کیت جزو امل‌های انگلیس است!

تشکر آقایون دولت!

از بس توی مغازه‌ها سرک کشیدم، خسته شدم. این مغازه به آن مغازه. این طبقه به آن طبقه. نمی‌دانم همه‌ی خانم‌ها وقتی می‌خواهند کفش بخرند، اینقدر سرگردان و خسته می‌شوند؟

همه این‌ها یک‌طرف؛ این کاغذهایی که جلوی ورودی مغازه‌ها چسبانده‌اند یک طرف! آینه‌ی دقّم شده‌اند. من‌هم که وسواس خواندن دارم، حتما باید به هر مغازه‌ایی که وارد می‌شوم، این کاغذهای بی‌روح a3را بخوانم. یکی نیست بگوید آخر آدم حسابی! خب روی همه‌شان که یک جمله نوشته‌اند، چرا هی به هر کدام می‌رسی می‌خوانی‌اش؟

ادامه تشکر آقایون دولت!

حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست؟

به سردبیر گفتم می‌خواهم بروم زیارت، گفت بدون خداحافظی نمی‌شود، آن‌هم یک خداحافظی دسته‌جمعی و اینترنتی. حالا من آمده‌ام خداحافظی، خیلی دلم می‌خواهد از حس و حال این روزهایم بنویسم. از دوندگی‌ها، از برنامه‌های نوشته شده و انجام نشده، از دلشوره‌ها، از کلمه‌هایی که هی تند تند تایپ می‌کنم و بلافاصله پاکشان می‌کنم، از حسی که تا حالا تجربه‌اش نکرده‌ام و از تک بیتی‌هایی که این‌روزها خودآگاه و ناخودآگاه بر زبانم جاری می‌شوند و خیلی چیزهای دیگر.

دوست دارم هی بگویم و بنویسم تا کمی درونم از انواع حس‌های گوناگون خالی شود ولی نمی‌شود. وقتی می‌آیم که بگویم، خالی خالی هستم. انگار از اول هم چیزی برای گفتن نداشتم.

ادامه حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست؟

سرگذشت ایزابل کارو

عکسش را که دیدم، ناراحت شدم ولی اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که بخواهد اینقدر اذیتم کند، مدام از صبح تا شب جلوی چشمانم رژه میرود. انگار یک جایی در گوشه و کنار مغزم جاگیر شده است، و همان‌جا بست نشسته و خیال تکان خوردن هم ندارد.

راه میروم، میبینمش. غذا می‌خورم، می‌بینمش. کتاب می‌خوانم، انگار وسط صفحه کتاب نشسته و همینطور بر و بر نگاهم می‌کند. حتی گفتم چشم‌هایم را ببندم تا شاید توی آن تاریکی برود و دیگر پیدایش نشود ولی فایده ندارد که ندارد. گفتم بیایم این‌جا و بنویسم شاید دست از سرم بردارد.

ادامه سرگذشت ایزابل کارو

نباید نیمی از نفوس جهان را در تاریکی گذاشت

چندی قبل سومین اجلاس وزارتی پیرامون نقش زن در توسعه کشورهای عضو کنفرانس اسلامی به ریاست ایران و به همت مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در سالن اجلاس سران تهران برگزار شد. ما نیز همپای وزرا و مسئولان کشورهای مسلمان در این جلسات شرکت کردیم و تلاش کردیم تا با فعال‌ترین زنان حاضر در کنفرانس به گفتگو بنشینیم تا بتوانیم گزارش دقیقی از وضعیت دختران و زنان سایر کشورها به همراهان چارقدی‌مان ارائه دهیم. کشورهایی که برخی به لحاظ فرهنگی بسیار به ما نزدیک بودند و برخی دور.

ادامه نباید نیمی از نفوس جهان را در تاریکی گذاشت

دوره‌ی موشک و اتم؛ نه چارقد و روسری!

آقای رضا کیانیان توی یکی از کتاباش نوشته بود که یه نفر تو خیابون به ایشون گفته: آقای کیانیان من عاشق فیلم ماهیها می‌میرند شمام. کیانیان جواب داده بود: ماهیها عاشق می‌شوند؟ طرف گفته بود: نه، ماهیها می‌میرند… چقدر آدمها متفاوتند!

بعضی‌ها با طرز نگاهشون اسم فیلمها رو هم عوض می‌کنند؛ چه دنیای عجیبی؛ چه آدمهای متفاوتی. این همون محدوده‌ی صد نفره‌ایه که کورت توخولوسکی می‌گه: هر کسی تو صد نفر خودش به دنیا میاد، زندگی می‌کنه و می‌میره. حتی اسم فیلم یه نفر دیگه رو عوض می‌کنه و همون فیلمی‌و که خودش می‌خواد و دوست داره می‌بینه.

ادامه دوره‌ی موشک و اتم؛ نه چارقد و روسری!

زن‌ها هیچ‌وقت کم نمی‌آورند!

کارشناسی ارشد ادیان از دانشگاه تهران دارد. یک‌سالی هم هست که زبان انگلیسی می‌خواند. متولد شیراز است اما هیچ‌وقت شیراز زندگی نکرده است، تهران بزرگ شده و در حال حاضر هشت سالی می‌شود که ساکن شهر مقدس قم است. از مهر ماه سال ۸۷ وبلاگ‌نویسی را با نام مستعار گل‌صنم شروع کرد. درباره‌ی نام وبلاگ دنبال یک اسم خاص بود و البته همیشه این اسم را دوست داشت. جالب است بدانید که گل‌ صنم درواقع نام دختری‌ست که دوست و هم‌بازی دوران کودکی او بوده است.

ادامه زن‌ها هیچ‌وقت کم نمی‌آورند!

دیانت از قلب فرنگ

واگن‌های خسته‌ی قطار پیر خودشان را با زحمت روی ریلها می‌کشند. صدایشان مثل صدای آدمهای دم مرگ است. بعضی‌هاشان عمرشان به صد هم می‌رسد. این متروی پاریس برای خودش یک شهر زیر زمینی است با حدود سی تا خط و صد و خورده‌ای ایستگاه و کلی تونلهای زیرزمینی و ارتباط با اتوبوس و پارکینگ و اتوبوسهای دریایی روی سن و….

یاد داستان پیامبر می‌افتم که رفت توی قبر تا به یکی از اصحاب یاد بدهد که لای سنگ‌های لحد را با گل پر کند. بعد خاک بریزد رویش. صحابه استدلالش این بود که زیر آن خدابیامرز هم که خاک است، حالا یک مشت خاک هم که از لای درزهای سنگ رد شد، مثلا چه می‌شود؟‌ و درس پیامبر این بود که مسلمان کارش را درست و کامل انجام میدهد

ادامه دیانت از قلب فرنگ

فرش قرمزی برای سوزی کاستیللو

انتخاب ملکه زیبایی، المپیک رقابت سالانه‌ایی است که در آن دخترهای زیادی از سراسر دنیا جمع می‌شوند تا در زیبایی چهره و اندامشان، با هم رقابت کنند. ملکه زیبایی هر کشوری نوار یا حمایلی روی سینه‌اش دارد که نام کشورش را بر آن نوشته‌اند. در آخر هم خبرنگاران و عکاسان افتخار دارند، از بدن و اندام لخت ملکه‌های زیبایی عکس بگیرند و روی جلد مجلات بزنند.

آن وقت است که قیمت این خانم‌های ملکه به‌طرز سرسام‌آوری بالا می‌رود. سال ۲۰۰۳میلادی بود که مراسم با شکوه!!! انتخاب ملکه زیبایی جهان به بهترین شکل صورت می‌گرفت. آن‌سال سوزی کاستیللو، دختر ۲۰ ساله امریکایی عنوان ملکه زیبایی را از آن خود کرد. او کم‌کم به‌واسطه همین عنوان به شهرت بین‌المللی دست یافت. «سوزی»حالا بازیگر است و سی و یک سال دارد.

ادامه فرش قرمزی برای سوزی کاستیللو

زن شرقی، نه گفتن بلد است

سوار اتوبوس می‌شم که برم سمت مترو. روی یکی از صندلی‌ها می‌شینم. خانومی که کنارمه بی‌مقدمه می‌گه: از وقتی مدارس ابتدایی روزای پنجشنبه تعطیل شدن یه‌سری از برنامه‌هام بهم ریختن. صبح‌های پنجشنبه مجبورم اول دختر ۹ ساله‌مو ببرم خونه‌ی مامانم اینا بعد برم سر کار. وقتی هم از سر کار برمی‌گردم باز مجبورم اول برم خونه‌ی مامانم اینا که دخترمو بیارم. یعنی عملا روزای پنجشنبه‌رو از دست می‌دم چون همه‌ش توی راه هستم.

ادامه زن شرقی، نه گفتن بلد است

شعار، شعار و همین‌طور شعار!

زن مرتب سر شوهرش فریاد می‌کشد. مرد می‌خواهد او را متقاعد کند، اما نمی‌تواند. زن صدایش را لحظه به لحظه بالاتر می‌برد. کاری از دست مرد ساخته نیست. این بحث‌ها برایش تازگی ندارد. کار هر روز همسرش است. مبلی را گوشه اتاق انتخاب می‌کند و روی آن می‌نشیند.

زن مرتب ناله و نفرین می‌کند و اشک می‌ریزد. مرد بی‌توجه به همسرش، کنترل تلویزیون را برمی‌دارد، آن را روشن می‌کند. شاید می‌خواهد با این کار خودش را آرام کند. زن گریه می‌کند. صدای گریه او با صدای تلویزیون گره می‌خورد، مرد کانال‌ها را عوض می‌کند و همین‌طور بین شبکه‌های مختلف می‌چرخد.

ادامه شعار، شعار و همین‌طور شعار!

خلخالی برای زن یهود

ما به ازای یک آزادی

من همچنان آشفته‌ام از خواب و بیداری نیمه‌شب
از تعبیر نشدن آزادی و اومانیسم
بدون واژه‌های ممتد…
آشفته‌ام از تعبیر یک رویای چادرپوش
آشفته‌ام از سایه‌های هراس توهمِ شب
من اینجا درون مهد آزادی …
گهواره تمدن را می‌لرزانم
ادامه خلخالی برای زن یهود