[ms 0]
شعر، آمیزهای از اندیشه، احساس و خیال است. آنچه یک شعر را جاویدان میکند، ترکیب متناجس این عناصر است، و شعر موفق شعری است که اعتدال عناصر را حفظ کند. به دیگر سخن، پرداختن تکسویه به هر کدام از این عناصر میتواند مخرب باشد و این مسالهای است که متاسفانه دامنگیر بسیاری از شعرهایی است که این روزها میخوانیم.
«نام دیگر حوا» اولین مجموعهٔ شعر «مریم ملکدار» است که از سری کتابهای «صدای تازه» توسط نشر «هزارهٔ ققنوس» منتشر شده. این مجموعه مشتمل بر ۵۹ قطعه شعر است که در دو فصل «آدم» – که اشعار سپید را شامل میشود – و «حوا» – که غزلها را شامل میشود – گردآوری شده است.
آنچه مبرهن است ملکدار، شاعری اندیشهمحور است و بیش از آنکه به تکنیک، فرم و زبان تکیه کند به محتوای شعر میپردازد. البته همانطور که در ابتدا گفته شد، شعر موفق شعری است که از عناصر به خوبی استفاده کند. تکیه کردن به عنصری که باعث غفلت از عنصری دیگر میشود، به شعر خدشه وارد میکند و این درست اولین ضربهای است که غالب شعرهای این مجموعه میخورند.
در قریب به اتفاق این اشعار، محتوا، تکنیک را نابود میکند. ملکدار گاهی آنقدر مجذوب محتوای والای اثر خود میشود که یادش میرود دارد شعر میگوید. به طور مثال در شعر «بازگشت» میگوید:
نه دعا میکنم
نه نفرین
نظامهای طبیعی
کارشان را خوب بلدند
اگر چه ملکدار سعی دارد در این شعر کنایهوار صحبت کند، اما به راستی آنقدر به اندیشهاش پر و بال میدهد که از تکنیک باز میماند. این شعر حتی آشناییزدایی سادهای هم در ساحت زبانی نداشته است؛ به عکس در شعر «مشترک گرامی» آنجا که میگوید:
زندگی محدود شده است
آنقدر که با هر کلیک
مشترک گرامیای میشویم
که امکان دسترسی به جهان را ندارد
و نمیداند
خشت رویاهایش را
کجای زمین بکوبد
نه اقیانوسها متلاطم شوند و
نه ماهیها به خاک بیفتند.
تعادل خوبی بین اندیشه و تکنیک ایجاد میکند؛ در واقع اندیشه لباس شعر را به تن میکند.
از این مسالهٔ عمده که بگذریم، بیگمان باید اذعان کرد ملکدار لحظههای بسیار زیبایی میآفریند؛ به طور مثال در «نوروز» میآورد:
سالهاست که روز
هنوز
گردش طوطیوار عقربکهاست و
شب، خمیازهٔ خورشید دیروز
و یا در «کنار» میگوید:
نه به خاطر شکستن دیوارهای فاصله
نه به خاطر پروانهٔ کلماتی
که مینشیند روی ذهن سیال من و تو
و نه حتا
به خاطر غروبی که تو را بهانه میکند
تنها به خاطر دو طرف خیابان
که تماشای عبورت را به صف ایستادهاند
بیا قدم بزنیم.
و یا در «خیمه شببازی» میآورد:
میترسم
از این بمب ساعتی
که در مچ دستهایم کار گذاشتهای…
این تصاویر بدیع حاصل نگاه تیزبین ملکدار است؛ اگرچه نگارنده اعتقاد دارد ملکدار میتواند از هجوم کلمات جلوگیری کند و کمی در استفاده از واژهها خست به خرج دهد. به طور مثال در همین شعر «خیمهشببازی»، ما عملا با دو شعر مستقل روبرو هستیم که میتوانند جدا از هم بیایند و همچنین میتوان دو بند آخر شعر را به کلی حذف کرد و سفیدی بیشتری به کالبد شعر تزریق نمود. این حجم زیاد لغات در شعرهای دیگر – مثل «در انتظار گودو» – هم تکرار میشود.
ملکدار در قریب به اتفاق اشعار، به زبان جاری در افق و عمود شعر تسلط دارد و جز معدود مواردی – به طور مثال شعر «غلط آفرینش» – عنان یکدستی زبان را به دست دارد. نگارنده نمیخواهد وارد بحث دورهٔ تاریخی زبان شود. زیرا اتفاق نظری در این خصوص در میان اهل فن وجود ندارد و نمیتوان استفاده از زبانی که تعلق به دهههای گذشته دارد را به عنوان نقطهٔ منفی کار عنوان کرد.
آنچه مسلم است ملکدار تجربههای مختلف خود را در این مجموعه گردآوری کرده است؛ مصداق بارز این مساله آوردن غزلهایش در این دفتر است که بلاشک آثاری ضعیفتر از شعرهای سپید اوست.
ملکدار شاعری جوان با دامنهٔ نگاهی گستره است. اگر هوشمندی آمیخته به اندیشهمداریاش کمی به کالبد تکنیک وارد شود، بیشک شاهد حضور شاعر قدرتمند در عرصه خواهیم بود.