[ms 0]
زمانی اشتغال خارج از خانه مختص مردان بود و زن مسئول امور خانه. البته این زمان که میگویم خیلی هم دور نیست. شاید تا همین ۶۰-۷۰ سال پیش هم همینگونه بود.اما کمکم با پیشرفت جوامع به سمت مدرنیته و دنیای مدرن، احساس نیاز به حضور زنان در عرصههای خارج از خانه احساس شد. این احساس نیاز کمکم زنان را وارد جامعه کرد و آنان هم شدند شاغل. تا قبل از انقلاب این روند در ایران شیب تندی نداشت و شاید جو حاکم بر جامعه باعث میشد خیلی از زنان به دلیل حفظ حجاب به اشتغال فکر نکنند. انقلاب اسلامی و پذیرفتهشدن فرهنگ حجاب در جامعه باعث شد زنان با تمایل بیشتری وارد عرصههای مختلف کاری شوند.
بعد از پشت سر گذاشتن جنگ تحمیلی و افزایش سطح سواد زنان، به تدریج تعداد زنانی که وارد دانشگاهها شدند افزایش یافت. تا جاییکه امروزه تعداد زنان دانشجو بیش از مردان دانشجو است.
روی آوردن خیل عظیم جمعیت نسوان به سمت تحصیلات آکادمیک باعث شد تا برنامهریزان فرهنگی و آموزشی دایره رشتههای تحصیلی زنان را فراتر از رشتههای آموزشی و تربیتی کنند. تا جاییکه امروزه زنان در رشتههایی چون معدن، عمران، حمل و نقل، کشاورزی و … تحصیل میکنند. بعد از اتمام تحصیلات، انتظار به حق این زنان؛ وجود فرصتهای شغلی در جامعه است.
مسئلهای که این روزها ذهن و فکر من را بهعنوان یک دختر با تحصیلات دانشگاهی به خود مشغول کرده است، این است که آیا واقعا به این حجم حضور زنان در جامعه نیاز داریم؟!
[ms 1]
مشاغلی هستند که باید زنان تمام آنها را در اختیار داشته باشند، مانند پزشکان در تخصص زنان، پژوهشگران مسائل زنان، دبیران زن، آرایشگران زن، خیاطان، کارشناسان مسائل تربیتی و …. اما چه توجیهی برای تحصیل و اشتغال زنان در زمینه معدن یا ماشین آلات کشاورزی وجود دارد؟! و یا دلیل حضور تعداد بسیار زیاد خانمها در بانک ها و ادارات چیست وقتی مردان میتوانند این فرصتها را در اختیار داشته باشند؟! مردانی که در به در دنبال یک شغل هستند و به دلیل همین بیکاری امکان ازدواج ندارند. مشاغلی که به شدت انرژی یک زن را میگیرد و وقتی که به خانه میآید دیگر هیچ رمق و توانی برای انجا وظایف مادرانه و همسرانهاش ندارد.
متاسفانه کارفرمایان هم بر این مسئله دامن زدهاند و به دلیل دستمزد و حقوق کمتر زنان نسبت به مردان، روز به روز نیروی زنان خود را در کارخانهها و محیطهای صنعتی افزایش میدهند.
اما مشکل این نیست. مشکل ریشهای تر و جدیتر از این مسئله است و آن نگاه زن به مسئله کار است. نگاهی که امروزه به دلایل مختلفی فاصله بسیار زیادی با آنچه که باید داشته باشد، گرفته است.
نظام تربیتی ما در هیچ کجای سالهای تحصیلی به دختران مهارتهای زندگی از قبیل همسرداری و خانهداری را نمیآموزد و این تفکر را که رسالت اصلی یک زن، همسر نمونه و مادر نمونه بودن است را به اون گوشزد نمیکند. دختر جوان با این نگاه که تنها و تنها حضور در عرصههای اجتماعی به او شأن و شخصیت میبخشد، وارد دانشگاه میشود و چون میاندیشد که بدون تحصیلات دانشگاهی نمیتواند آنچه که باید بشود، باشد دست به هر انتخابی میزند. انتخاب مردانهترین رشته ها در دورترین شهر ها.
سوال من اینجاست که چرا قشر عظیمی از زنان مسلمان جامعه اسلامی، حاضرند به هر قیمتی که شده از مادر و همسر بودن خود کم بگذارند و وارد اجتماع شوند. مگر غیر از این است که جامعه سالم را خانوادههای سالم تشکیل میدهند و مگر میشود خانوادهای سالم باشد و مادر در آن مادر نمونه نباشد؟!
قطعا تعدادی از خوانندگان خواهند گفت شرایط اقتصادی زنان را مجبور به این انتخابها میکند. در عین حالیکه این موضوع را میپذیرم، اما نمیتوانم نقش سهم مشکلات فرهنگی و اجتماعی موجود در جامعه را در این زمینه نادیده بگیرم.