[ms 1]
راستش یکی از انگیزههای من برای قبولی در دانشگاه – در کنار شوق زیاد به کسب علم و حضور در فعالیتهای دانشجویی- این بود که از دست فرم مدرسه راحت بشوم! با اینکه چندین مدرسه عوض کرده بودم و مانتو شلوار مدرسهام هم هر سال رنگ عوض میکرد؛ اما یک چیزی در این یکدستپوشیدن بود که آزارم میداد! خب من همیشه در خارج از مدرسه هم پوشش سنگین و متینی داشتم؛ اما دلم میخواست همین پوشش متین را خودم انتخاب کرده باشم نه دیگران برایم.
مدرسه که میرفتم من و دیگر دختران دانشآموز شبیه هم میشدیم. مانتو و شلوار و مقنعهی یکدست، کفشهای با تنوع رنگ کم، موهایی که برای بعضی پریشان بود و بعضی نبود. یک کیف کوله یا دستی و چادری که بعضی دخترها بیرون از مدرسه میپوشیدند.
دوست داشتم متفاوت باشم؛ اما توی ذوق نزنم. دوست داشتم متانتم در مقایسه با دخترهایی که مقنعه به سرشان سنگینی میکرد به چشم بیاید؛ اما نمیآمد!
دانشگاه که قبول شدم فوری رفتم یک دست مانتو و کفش نو خریدم. آن هم چه رنگی؟ صورتی! انگار آزادی هر دوجهانم داده باشند. فکر میکردم با تیپ جدیدم، مانتو و کفش صورتی، کیف کوله سورمهای و چادر مشکی، از خودم یک دختر دانشجوی امروزی ساختهام. یکی دو ترم گذشت تا بتوانم به ثبات پوشش در دانشگاه برسم. سیاهی چادرم آن رنگ صورتی چرک را تا حدی خنثی میکرد؛ اما برخورد اطرافیانم آنطور نبود که انتظارش را داشتم. من یک دختر چادری بودم که میخواستم متفاوت از بقیه باشم در متانت؛ اما مانتوی صورتی کار را خراب میکرد!
ما در دانشگاههای کشورمان آزادی پوشش داریم. اگر چند دانشگاه که به صورت فرمالیته چادر را اجباری کردهاند فاکتور بگیریم در واقع هیچ فرم خاصی برای دانشجو وجود ندارد. البته حراست دانشگاه که رد کنید معمولا پوستر بزرگی میبینید که دو سه مدل از پوششهای مورد قبول در دانشگاه را به تصویر کشیده؛ اما کلاهمان را قاضی کنیم میبینیم غیر از منع بعضی رنگهای تند و زننده، مدلهای نامتعارف و لزوم حجاب برای خانمها؛ الزام دیگری در پوشش دانشجویان وجود ندارد. برخلاف بسیاری از دانشگاههای دنیا که کت و شلوار را برای پسران یا سارافون را برای دختران اجباری میدانند و استفاده از بعضی لباسها مثل شلوار لی، بلوز آستین کوتاه و … را ممنوع اعلام کردهاند.
تفاوت پوشش دختران در دانشگاه و خیابان شاید به اندازه تبدیل یک شال به روسری باشد؛ اما تفاوت محیطها از زمین تا آسمان! تفاوت محیط علمی دانشگاه و خیابان اقتضا میکند که یک دانشجوی موقعیتشناس، پوششاش هم در دو محیط متفاوت باشد. آزادی پوشش در دانشگاههای ما اختیار لازم را هم به او داده.
این آزادی پوشش، فرصت مناسبی است که هرطور میخواهیم نگاهمان کنند خودمان را بشناسانیم. من در این سالهای دانشجویی فهمیدم که اگر میخواهم بقیه رفتار محترمانهای با من داشته باشند گام اول با خودم است. این من هستم که با نوع پوشش، رنگ و حتی آرایشم تعریف میکنم که چطور آدمی هستم. این من هستم که بی هیچ کلامی با مانتو یا چادرم با رنگ و لعاب آرایشم و با رفتار و گفتارم خطقرمزهای بقیه را در ارتباط با من مشخص میکنم. به ندرت پیش میآید که بقیه، پا را از محدودهای که ما برایشان تعریف کردهایم فراتر بگذارند.
من فهمیدم که رنگ صورتی آن متانتی را که در نظر داشتم برایم نمیآورد. دوران دانشجویی به من یاد داد که میتوانم با دقت در انتخاب پوشش، پیشقدم تعیین روابطم در آینده باشم. میتوانم شخصیتم را خط به خط با کفش و شلوار و مانتو و مقنعه تعریف کنم؛ میتوانم با نوع رفتار و گفتارم به شخصیتم در نظر دیگران شکل بدهم و بعد مشتاقانه منتظر عکسالعملهای متناسب باشم. من این کنش و واکنش پوششی را خیلی دوست دارم. مثل یک بازی هیجانانگیز به زندگی دانشجوییام جهت داده.
دوستانی هم داشتهام که آزادی پوشش دانشجویی در نظرشان طور دیگری تعریف شده بود. تمام هم وغمشان این بود که پوشش دو روزشان مثل هم نباشد؛ که آرایش و پیرایششان دلربا باشد… حتما آنها هم پشت هر رنگشان دلیلی داشتند؛ اما تعجبم ازین است که نسبت به واکنشهای دانشجویان دیگر و مخصوصا پسران دانشجو قضاوت میکردند. پاک یادشان میرود که سنگ بنای واکنش اطرافیان را خودشان ساختهاند. که بهعنوان یک دانشجو دیده شوند یا … . هرچه کنی به خود کنی عزیز من.
دانشجو از اسمش میبارد که شخصیتی است جویای علم. سر تا پای یک دانشجوی موفق داد میزند که دانش-جو است. وقتی آدم تمام توجهش به موضوع خاصی جلب شده دیگر حواشی برایش برشی ندارند.