حجاب یدک کش!

[ms 0]
عکس: محمد دهقانی

بارها و بارها پای صحبت مادرم نشستم که از حال و هوای دختران ایران قبل از انقلاب اسلامی گفته. از سختی انتخاب حجاب، مدارسی که خود مروج بی عفتی بودند و دختران دانش‌آموزی که با زیبایی ظاهرشان نمره می‌خوردند. مادر می‌گفت که یکی از همکلاسی هایش در مسابقه ملکه زیبایی برگزیده شده بود و با همین امتیاز تا دربار شاه هم رفته بود. انگار که صدها سال گذشته باشد؛ من هم گوش می‌دادم و خدا را شکر می‌کردم بابت نعمت آزادی انتخاب حجاب.

فکرش را هم نمی‌کردم همین روزها در اینترنت بخوانم که مسابقه‌ی ملکه‌ی زیبایی برای دختران محجبه برگزار شود. ملکه زیبایی برایم مساوی بود با بی‌حجابی، تاج درخشان و لباس نیمه عریان و فیگورها و لبخندهای ملیح برای لنز عکاس؛ حالا سوال بزرگم این بود که چطور توانسته‌اند این دو را با هم جمع کنند؟

گفته‌اند که قرار است سومین روز از ماه ژانویه مسابقه ملکه زیبایی زنان محجبه در مراکش برگزار شود. کمیته برگزاری این مسابقه هدفشان را تلفیق معیارها، عادات و رسوم جدید و قدیم دانسته‌اند. ملکه زیبایی مراکش از طرف هیات ژوری و پیام‌های کوتاهی که مردم مراکش ارسال می‌کنند، انتخاب می‌شود. شرکت‌کنندگان مراکشی نیز با پوشش کامل و لباس‌های مدرن و سنتی در این مسابقه شرکت می‌کنند.

حالا مانده‌ام خوشحال باشم یا غصه‌دار که بالاخره دختران محجبه را فرشتگانی زیباروی دانسته‌اند؛ مثل وقتی که دختر خردسالی با آن پوست لطیف و چهره‌ی معصومش چادر گلدار صورتی سر کند و همه ذوقش را می‌کنیم که ماشالا چقدر خوشگل شده… نه! نباید هر دو به یک معنا زیبا شده باشند. آن صورت‌های هزار لایه آرایش کرده و لباس‌های پرزرق و برق – ولو پوشیده- کجا و آن معصومیت دخترک محجبه کجا؟ هر دو در زیبایی اشتراک لفظی دارند و تفاوتی زمین تا آسمان.

زیبایی به یک معنا جذابیت و گیرایی است و در نگاهی دیگر ملاحت و معصومیت. نه هر بی‌حجابی زیباست و نه هر حجابی نازیبا. عنوان حجاب – همان پوشش کاملی که برگزارکنندگان مسابقه ادعایش کرده‌اند- وقتی که با تعلیقاتی از آرایش و پیرایش، لباس‌های فاخر و جذاب و ژست و فیگورهای مانکن‌گونه عرضه شود به روشنی بر تن این دختران زار می‌زند!

در واقع پوشش مناسب، حیا و عفاف سه ضلع مثلث حجاب هستند که در نبود هرکدام رسیدن به بلندای شخصیت یک بانوی محجبه مسلمان ناممکن است.
از دیگر شروطی که برای شرکت‌کنندگان در این مسابقه قرار داده شده و بُعد «عفاف» زنان محجبه را بیشتر زیر سوال می‌برد این است که سن آنها باید ۱۸ تا ۲۵ سال باشد و ازدواج یا طلاقی در شناسنامه آنها ثبت نشده باشد!

در تعریف عفاف باید گفت که عفاف صفتی نفسانی و ارادی است که باعث می‌شود انسان به تمایلات و نیازهای جسمی و جنسی خود، پاسخی عقل‌پسند عرف‌پذیر و اخلاقی بدهد و هرگاه از تأمین نیازهای خود به شکل یادشده ناتوان ماند، خویشتن‌دار و شکیبا باشد و نفس خویش را از دست زدن به روشهای ناپسند و غیر منطقی و نامعقول باز دارد.

اگر در این معنا دقت شود، حقیقت عفاف، امری ارادی، عقلانی و منطقی خواهد بود که با سازمان وجود و طبیعت و سرشت انسانی سازگاری دارد. و این حقیقت در بستر اندیشه و رفتار متعادل تحقق می‌پذیرد.

به تعبیر دیگر عفاف در دو زمینه تحقق نمی‌یابد:
۱- درجایی که فرد گرفتار افراط در پاسخگویی به نیازهای جسمی و جنسی خود شده باشد و هر راه و روش و منشی را برای خود مجاز شمارد که نهایتاً به بی‌آبرویی و بی‌شخصیتی وی منتهی می‌شود.

۲- در زمینه‌ای که فرد گرفتار تفریط شده باشد، یعنی براساس یک باور و پندار و یا انگیزه‌ای واهی و غیر منطقی و یا به دلیل بیماری و ضعف قوای جسمی و جنسی، از هرگونه پاسخگویی به نیازهای خود اجتناب کند و قوای خویش را باطل و معطّل نگاه دارد. به این‌گونه رفتار هم عفاف نمی‌گویند.

حال این دختران زیبارویی که در اوج جوانی و طراوت هستند اگر بناست که با وجود شرایط ازدواج هیچ ازدواج یا طلاقی در کارنامه‌ی زندگی‌شان ثبت نشده باشد حکما در موضوع عفاف به افراط یا تفریط گرایش داشته‌اند.

خداوند در کتاب مبارکش می‌فرماید: «و کسانی که زمینه‌ای برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز گرداند.» عفت‌ورزی پیش از ازدواج و راه‌های مهار نفس در کتاب و سنت اسلامی سفارش شده است؛ اما به راستی چند درصد ممکن است که همگی آنها زمینه یک ازدواج مناسب برایشان پیش نیامده باشد؟ چرا باید شرط شرکت در مسابقه برای دخترانی در این رده سنی و طبعا با اعتماد به نفس قابل قبولی که حتی حاضرند ظاهرشان را به قضاوت بخوانند، تجرد باشد؟

و چرا یک خانوم متاهل – که عموما تاهل نشانه‌ی عفت و پایبندی به خانواده است- اجازه‌ی شرکت در این مسابقه را ندارد؟

سوال بر سر بالا رفتن سن ازدواج و عمل فردی هرکدام از شرکت‌کنندگان نیست؛ اینکه تجرد و عدم طلاق یکی از شروط برگزار کنندگان این مسابقه است سوالاتی و تردیدهای فراوانی در نیت خیر برگزارگنندگان ایجاد می‌کند.

نیتی که شاید در ابتدا گمان می‌کردم تکریم حجاب و زیبا انگاشتن آن است؛ اما اکنون آن را مسابقه‌ای مغرضانه بیش نمی‌دانم که شرکت‌کنندگان فقط عنوان محجبه را یدک می‌کشند بی‌توجه به دو رکن دیگر حجاب؛ یعنی حیا و عفاف..

لطفا مرا ببینید!

[ms 1]

راستش یکی از انگیزه‌های من برای قبولی در دانشگاه – در کنار شوق زیاد به کسب علم و حضور در فعالیت‌های دانشجویی- این بود که از دست فرم مدرسه راحت بشوم! با اینکه چندین مدرسه عوض کرده بودم و مانتو شلوار مدرسه‌ام هم هر سال رنگ عوض می‌کرد؛ اما یک چیزی در این یک‌دست‌پوشیدن بود که آزارم می‌داد! خب من همیشه در خارج از مدرسه هم پوشش سنگین و متینی داشتم؛ اما دلم می‌خواست همین پوشش متین را خودم انتخاب کرده باشم نه دیگران برایم.

مدرسه که می‌رفتم من و دیگر دختران دانش‌آموز شبیه هم می‌شدیم. مانتو و شلوار و مقنعه‌ی یک‌دست، کفشهای با تنوع رنگ کم، موهایی که برای بعضی پریشان بود و بعضی نبود. یک کیف کوله یا دستی و چادری که بعضی دخترها بیرون از مدرسه می‌پوشیدند.

دوست داشتم متفاوت باشم؛ اما توی ذوق نزنم. دوست داشتم متانتم در مقایسه با دخترهایی که مقنعه به سرشان سنگینی می‌کرد به چشم بیاید؛ اما نمی‌آمد!

دانشگاه که قبول شدم فوری رفتم یک دست مانتو و کفش نو خریدم. آن هم چه رنگی؟ صورتی! انگار آزادی هر دوجهانم داده باشند. فکر می‌کردم با تیپ جدیدم، مانتو و کفش صورتی، کیف کوله سورمه‌ای و چادر مشکی، از خودم یک دختر دانشجوی امروزی ساخته‌ام. یکی دو ترم گذشت تا بتوانم به ثبات پوشش در دانشگاه برسم. سیاهی چادرم آن رنگ صورتی چرک را تا حدی خنثی می‌کرد؛ اما برخورد اطرافیانم آنطور نبود که انتظارش را داشتم. من یک دختر چادری بودم که می‌خواستم متفاوت از بقیه باشم در متانت؛ اما مانتوی صورتی کار را خراب می‌کرد!

ما در دانشگاه‌های کشورمان آزادی پوشش داریم. اگر چند دانشگاه که به صورت فرمالیته چادر را اجباری کرده‌اند فاکتور بگیریم در واقع هیچ فرم خاصی برای دانشجو وجود ندارد. البته حراست دانشگاه که رد کنید معمولا پوستر بزرگی می‌بینید که دو سه مدل از پوشش‌های مورد قبول در دانشگاه را به تصویر کشیده؛ اما کلاهمان را قاضی کنیم می‌بینیم غیر از منع بعضی رنگ‌های تند و زننده، مدل‌های نامتعارف و لزوم حجاب برای خانم‌ها؛ الزام دیگری در پوشش دانشجویان وجود ندارد. برخلاف بسیاری از دانشگاه‌های دنیا که کت و شلوار را برای پسران یا سارافون را برای دختران اجباری می‌دانند و استفاده از بعضی لباس‌ها مثل شلوار لی، بلوز آستین کوتاه و … را ممنوع اعلام کرده‌اند.

تفاوت پوشش دختران در دانشگاه و خیابان شاید به اندازه تبدیل یک شال به روسری باشد؛ اما تفاوت محیط‌ها از زمین تا آسمان! تفاوت محیط علمی دانشگاه و خیابان اقتضا می‌کند که یک دانشجوی موقعیت‌شناس، پوشش‌اش هم در دو محیط متفاوت باشد. آزادی پوشش در دانشگاه‌های ما اختیار لازم را هم به او داده.

این آزادی پوشش، فرصت مناسبی است که هرطور می‌خواهیم نگاهمان کنند خودمان را بشناسانیم. من در این سال‌های دانشجویی فهمیدم که اگر می‌خواهم بقیه رفتار محترمانه‌ای با من داشته باشند گام اول با خودم است. این من هستم که با نوع پوشش، رنگ و حتی آرایشم تعریف می‌کنم که چطور آدمی هستم. این من هستم که بی هیچ کلامی با مانتو یا چادرم با رنگ و لعاب آرایشم و با رفتار و گفتارم خط‌قرمزهای بقیه را در ارتباط با من مشخص می‌کنم. به ندرت پیش می‌آید که بقیه، پا را از محدوده‌ای که ما برایشان تعریف کرده‌ایم فراتر بگذارند.

من فهمیدم که رنگ صورتی آن متانتی را که در نظر داشتم برایم نمی‌آورد. دوران دانشجویی به من یاد داد که می‌توانم با دقت در انتخاب پوشش، پیش‌قدم تعیین روابطم در آینده باشم. می‌توانم شخصیتم را خط به خط با کفش و شلوار و مانتو و مقنعه تعریف کنم؛ می‌توانم با نوع رفتار و گفتارم به شخصیتم در نظر دیگران شکل بدهم و بعد مشتاقانه منتظر عکس‌العمل‌های متناسب باشم. من این کنش و واکنش پوششی را خیلی دوست دارم. مثل یک بازی هیجان‌انگیز به زندگی دانشجویی‌ام جهت داده.

دوستانی هم داشته‌ام که آزادی پوشش دانشجویی در نظرشان طور دیگری تعریف شده بود. تمام هم وغمشان این بود که پوشش دو روزشان مثل هم نباشد؛ که آرایش و پیرایششان دل‌ربا باشد… حتما آنها هم پشت هر رنگشان دلیلی داشتند؛ اما تعجبم ازین است که نسبت به واکنش‌های دانشجویان دیگر و مخصوصا پسران دانشجو قضاوت می‌کردند. پاک یادشان می‌رود که سنگ بنای واکنش اطرافیان را خودشان ساخته‌اند. که به‌عنوان یک دانشجو دیده شوند یا … . هرچه کنی به خود کنی عزیز من.

دانش‌جو از اسمش می‌بارد که شخصیتی است جویای علم. سر تا پای یک دانشجوی موفق داد می‌زند که دانش-جو است. وقتی آدم تمام توجهش به موضوع خاصی جلب شده دیگر حواشی برایش برشی ندارند.