فکرش را بکنید؛ مخالفتهای خانواده از یک طرف، توصیههای برادری بزرگتر که تو را به تحصیل و تحقیق و تدریس میخواند و سختتر از همه، شرط اولیهی همسر برای عدم اشتغال به کار خبرنگاری، انگیزهای برای «کوه خضری» شدن باقی میگذارد؟ این همدلی و همراهیهای صمیمانه!! را بگذارید کنار آن نگاه سنتی رایج میان خانوادههای ایرانی که اصل کار کردن دخترها را خارج از خانه نمیپذیرد؛ چه رسد به اینکه این کار کردن، خبرنگاری باشد؛ با آن حاشیههای هیجانی دردسر آفرینش!
خبرنگار امور مجلس واحد مرکزی خبر، هفتهی آخر بهار ۱۳۶۰ به جغرافیای خاکی و پر مخاطرهی زمین قدم نهاد و از همان کودکی، علاقهی وافری به اخبار و سایر متعلقاتش نداشت که هیچ! به شدت هم رویگردان بود!! کارشناس علوم اجتماعی است و ۴ سالی میشود زیر سقفی در یکی از محلات شرق تهران، ثانیههای زندگیاش را باهمسر مهربانششریک شده است. و البته یک ماشین شخصی هم داشتند که خبرنگار ما عید پارسال با هنر رانندگیاش آن را به آهن پارهای تبدیل فرمودند! همین و دیگر… هیچ که نه! باقیاش را از زبان خودش بخوانید:
این درسته که میگویند شما خبرنگارها برای مردم کلاس میگذارید و فقط از دریچهی دوربینتون مردم را میبینید؟
کسی نمیتواند چنین ادعا کند ما با مردم فقط از دریچهی دوربین و گزارشهایمان در ارتباط بودیم؛ من در بین همکارانم هم نمیشناسم کسی را که با غرور با مردم برخورد کند.
مردم چقدر با چهرهی شما آشنا هستند و شما را میشناسند؟
نمیتوانم دقیق بگویم. بستگی به آدمهایی دارد که آدم را میبینند. کسی که اهل دیدن خبر هست و از طرفی با دقت به تلویزیون نگاه میکند ما را میشناسد و سایرین خب نه! برخی خبرنگارها هم چهره هستند و سابقهی بیشتری دارند؛ به همین خاطر تعداد افرادی که آنها را میشناسند خیلی بیشترند.
این چادری بودن به خصوص در این حرفه برای شما سخت نیست؟
نه! بهترین افتخار من همین چادری بودن است. معمولاً از خانوادههای ما(مذهبی) کمتر دخترها وارد چنین کارهایی میشوند. اصلاً یکی از بزرگترین هدفهای من همین بود که ثابت کنم خانمهای محجبه هم میتوانند کاری هیجانی داشته باشند و همپای مردها کار کنند.( همه چیز قبول! اما اگر از من بپرسید میگویم همین تلاش برای رسیدن به مردها، یعنی تفکری غلط! مگر مردها کجا هستند که ما بخواهیم به آنها برسیم!؟)
تا چه حد با موضوعات اطرافتون درگیری ذهنی پیدا میکنید؟
هر چه را که میبینم معمولاً به اندازهای که من را ناراحت میکند، ذهنم را درگیر میکند؛ استادی داشتیم که میگفت چشم شما باید چشم خبرنگاری باشد. یعنی جزئینگر و دقیق. البته این نگاه، انسان را اذیت هم میکند چون چیزهایی میبیند که بیشتر مردم نمیبینند. حتی در زندگی شخصی هم تأثیرگذار است(و چه میکند این نگاه دقیق جزیینگر با اعصاب و روان مسئولین عزیز پاسخگو!)
چرا معمول گزارشگرهای ما نظرخود را کمتر در گزارشها دخیل میکنند؟
این از اصول حرفهای خبرنگاری است. خبرنگار حق ندارد نظر خودش را در خبر دخیل کند.خود شما به عنوان مخاطب دوست دارید واقعیات را بشنوید یا نظر شخصی خبرنگارها را ؟!
اما گزارش فرق میکند. شما انعکاس گزارشهای کریستین امانپور را ببینید. امانپور هم محبوبیت دارد و هم منفوریت. اما ما چنین گزارشگری نداریم. به ویژه در عرصهی تصویر. در بحث روزنامهنگاری گاهی افرادی اینچنینی دیده میشوند، اما درعرصهی تصویر نه!
(با اعتراض) چرا ما را با امانپور مقایسه میکنید؟! مبنای این مقایسه اشتباه است. CNN یک شبکهی خبری بین المللی است. در حالیکه ما شبکهی خبری بین المللی نداریم. شبکهی العالم و شبکهی خبر هنوز درصد مخاطبین خارجیشان معلوم نیست. از سوی دیگر ما ماهوارهی مستقل نداریم. اگر حرفی بزنیم که به مذاق اجاره دهندهی خارجی ماهواره (مثل آمریکایی ها) خوش نیاید، شبکه را میبندند و دست ما هم به جایی بند نیست.
این بحث انعکاس خارجی است. در داخل کشور چطور؟
CNN خیلی حرفهایتر عمل میکند. چون غربیها خودشان بنیانگذار تئوری رسانهها هستند؛ در حالیکه ما هنوز در حال توسعه محسوب میشویم؛ و وقتی کشور ما کشوری در حال توسعه است نباید خبرنگار ما با یک خبرنگار کشور توسعه یافته مقایسه شود. در چند سال اخیر ما پیشرفتهای خوبی داشتیم اما باید فرصت داده شود.ببینید اساتید ارتباطات ما در دانشگاهها خیلی با تجربه و حرفه ای باشند در رسانه های نوشتاری سابقه دارند یا روزنامه نگاری کرده اند ولی ما در عرصه ی رسانه دیداری و شنیداری از اساتید دانشگاهی خبره که به نظریه و تجربه با هم مسلط باشند، محرومیم. من این خلأ قبول دارم و معتقدم باید با امکانات بیشتر و سازماندهی بهتر، این خلأ را از بین ببریم.
در مورد کریستین امانپور نکتهی جالب توجه دیگری هم وجود دارد؛ دستگاههای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا، برخی اطلاعات و آنچه میخواهند گفته شود در اختیارش می گذازند و امانپور آن ها را با ترفندهای حرفهایدر هم میآمیزد و گزارشی قابل قبول ارائه میکند. اما آیا همهی این گزارش هنر خود او بوده است؟!
چرا غرب حاضر به پرداخت چنین هزینههایی میشود؟
غربیها به اینکه رسانه و مطبوعات رکن چهارمدموکراسی اند، واقعااعتقاد دارند. پتانسیل رسانه را باور دارند و برای آن هزینه میکنند و البته چندین برابر هزینهای که کردند منفعت به دست میآورند. شما ببینید اسرائیل فجیعترین جنایات را مرتکب میشود اما کسی چیزی به او نمیگوید چون به وسیلهی رسانه، مردم دنیا را با خودش همراه کرده است.(کی گفته کسی به اسرائیل هیچی نمیگه؟! خودم همین چند روز پیش از اخبار شنیدم اتحادیهی عرب گفته کار اسرائیلی ها خیلی بده! خیلی بد!!)
چرا چنین فاصلهای بین ما و آنها ایجاد شده؟
چون ما قدرت رسانه را باور نکردیم؛ اگر باور کرده بودیم زودتر به فکر ماهوارهی مستقل و شبکهی بین المللی میافتادیم. «آقا» میفرمایند ما در علوم انسانی ضعف داریم و مشکل اصلی ما ترجمهای بودن علوم انسانی است. ما بیشتر از هر چیز، نیازمند تولید اندیشه و فکر در علوم انسانی هستیم. البته این صحبتها را آقا خیلی سال پیش گفتند، ولی هنوز جنبشی دیده نشده است.(همین حرف شنوی است که آدم را عجیب شرمنده میکند!)
فکر نمیکنید یکی از علتهایش خودسانسوری خبرنگارهای ماست؟
(… و خانم خبرنگار همچنان شاکی است): اصلا قبول ندارم. آنها بیشتر از ما خودسانسوری میکنند.(پس یعنی ما هم خودسانسوری داریم دیگه!) این خودسانسوری هم از آن برچسب ها ست!! شما که باید بهتر بدانید کسی که روحیه خود سانسوری داشته باشد اصلا نمی تواند خبرنگار باشد.اما درباره غربیها که شما فکر می کنید سانسور ندارند همین قدر بگویم سانسور به حذفی گفته می شود که مخاطب ، حسش نکند که آنها علم انجام این کار را دارند و واقعیت را طوری هنرمندانه وارونه می کنند که مخاطب می پذیرد واعتراض هم نمی کند.
علاه بر این انها هم همه چیز را نمی گویند اما وانمود می کنند که می گویند و این وانمود چنان هنرمندانه صورت می گیرد که کسی متوجه نمی شود.
اصلاً چقدر در انتخاب خبرها و جملههاتون آزاد هستید؟
ما آزادی کامل داریم. اگرتیتر اشتباه زده شود خبرنگار مسؤول است. یعنی هر چه من بدهم همان روی خط میرود. البته نمیتوان منکر شد که در هر رسانهای، سیاستهایی وجود دارد.
آیا حاضر هستید با حقوق و مزایای عالی، به عنوان خبرنگار سی.ان.ان در تهران مشغول به کار شوید؟
نه. من به خاطر اعتقاداتم کار می کنم، دوست ندارم به خاطر کارم اعتقاداتم را زیر پا بگذارم .
چه فرقی میکند خبر فلان طرح و لایحه را برای واحد مرکزی خبر تهیه کنید یا سی. ان .ان؟
خیلی فرق می کند. آنها نمی خواهند واقعیت را به مردم بگویند. حداقل در مورد کشور ما دروغ هم می گویند. اگرطرح یا لایحه ای تصویب شود که به نفع مردم است، کمرنگ جلوه می دهند و در مقابل اختلاف سلیقه بین نماینده ها را اختلاف داخلی جلوه می دهند و به آن دامن می زنند. چقدر دوست دارید خط قرمزهای موجود در صدا وسیما را عقب و جلو کنید؟
به نظرمن خط قرمز چیزی نیست ، جز ساخته ذهن ها ی نا توان .اگرکسی قدرت نوآوری در گفتار را ندارد و نمی داند چطور حرفش را با زبان متفاوت بگوید (مثلا خودم ) خودش را راحت می کند و می گوید خط قرمز وجود دارد. ( باورش کمی سخت است، قبول دارید؟) مثلا چرا اغلب حواشی جلسات مجلس یا گزارش نطقهای پیش از دستور در اخبار سیما منعکس نمیشود؟
وقتی کسی پای اخبار تلویزیون مینشیند، مثلا اخبار سراسری، دلش میخواهد خبرهای بیشتری را در زمانکوتاهتری بشنود. گزارش از مجلس اگر قرار باشد شامل نطقهای پیش از دستور و حواشی بشود، خیلی طولانی میشود. کی حوصله دارد این همه مدت خبر گوش دهد؟ ما محدودیت زمانی داریم و با گزارشهای طولانی، بخش خبری مخاطبش را از دست میدهد. بنابراین باید مهمترین و کوتاهترین اخبار پخش شود. در خبر باید به فراگیری آن توجه کرد و کل جامعه را در نظر گرفت. چون فقط یک صداوسیما داریم و ملی هست، ذهنیت سانسور اخبار به وجود میآید.
معمولاً اوقات فراغتتون رو چه جوری میگذرونید؟
ندارم.
چرا؟ چرا این همه کار میکنید؟
نمیدونم!(با خنده) همه هم بهم میگنها! حتی مدیرانم، در مورد کارزیادم به من، تذکر می دهند(چند تا علامت تعجب بذارم خوبه؟!)
نظر خانوادهتون چیه؟
پدر و مادرم که اصلا مخالف بودند. با گریه و زاری حلش کردم.(به آن آرمانگرایی و توکل و پشتکار که در مقدمه عرض کردم، این سلاح ویژهی خانمها را هم اضافه کنید که اغلب عجیب تأثیرگذار است!) برادرم به من گفت این شغل یک هیجان کاذب است. بهتر است پی سه چیز باشی: «تحصیل، تحقیق، تدریس»(وبا تأسف اضافه می کند:) و البته من هیچوقت به حرفش گوش ندادم!
و همسرتون؟
زمان ازدواج کارم تهیهی مواد خام گزارش بود و کار تصویری نداشتم. با این حال همسرم صد در صد مخالف بود. و من قبول کردم کار نکنم چون ایشان آنقدر ویژگیهای خوب داشتند که نمیتوانستم بگذرم.
پس بعداً چطور ادامه دادید؟
(با خنده) اصرار کردم و اصرار و اصرار…
چقدر تلویزیون میبینید و چقدر اخبار میبینید؟
از بچگی از خبر بدم میآمد! الان هم همینطور! الان هم همسرم دوست دارد خبر ببیند و من، فیلم وسریال.(همان دعوای همیشگی خانوادههای ایرانی، و شاید خارجی هم!) من فیلم خیلی دوست دارم و البته این بدین مفهوم نیست که همهی سریالها وفیلمها را میپسندم. آنقدر فیلم دیدهام که منتقد خوبی هم هستم.
موسیقی چطور؟
اصلا اهل موسیقی نیستم. یعنی عادت ندارم. رادیو را ترجیح میدهم. راستش برنامههای رادیو حتی نسبت به تلویزیون هم پرمحتواتر است چون به خاطر نداشتن تصویر، مجبور هستند با همین محتوا مردم را جذب کنند. در حالی که تلویزیونیها به علت اتکا به قدرت تصویر، از محتوا غفلت میکنند. ما میتوانیم سطح سلیقهی مردم را بالا ببریم و آنها را به کارهای سطح بالا عادت بدهیم.(جانا سخن از زبان ما میگویی! اما راستی آن وقت عشقولانههای مثلثی و جام باشگاههای اروپا چه میشود؟!)
کار کدام یک از همکارانتون رو میپسندید؟
(اول چند نفری را نام میبرد وبعد پشیمان میشود) همهی همکارانم به نوعی سبک خاص خودشان را دارند، با یک یا چند نقطهی قوت که تفاوت اصلیشان در همین کمی یا زیادی نقاط قوتشان است. من هم دوست دارم نقاط قوت کارشان را یاد بگیرم.
با همکارانتون رابطهی صمیمانهای دارید یا خیر؟
خیلی غبطه میخوریم. چون فرصت نمیشود و نمیتوانیم. تا چند دقیقه میخواهیم حرف بزنیم اتفاق جدیدی میافتد و باید بدویم دنبال خبر.
چقدر در روز مطالعه میکنید؟
خیلی کم. آنقدر ما را به کار یدی واداشته اند که دیگر فرصتی برای مطالعه نیست!
چقدر پیش میاد نماینده مجلسی از شما بخواد فلان چیز را نگویید و یا نشان ندهید؟
خیلی زیاد. و ما موظف هستیم گوش بدهیم و این وظیفهی کاری ماست و ربطی به اخلاق ندارد.
رفتاری از نمایندهای دیدید که به خاطر زشتی یا زیبایی فوقالعادهش در ذهنتون بمونه؟
رفتار زشتی که دیدم این بود، در قضیهی توهین یکی ازنشریات به آذری زبانها، یکی ازنمایندگان، خیلی تند با خبرنگاری برخورد کرد. حتی دستش را بلند کرد تا آن خبرنگار را بزند! و من خیلی ناراحت شدم.
و زیبا هم… (کمی مکث می کند)وقتی یک نماینده در دفاع یا رد طرح یا لایحهای قشنگ و با نیت خدایی و دفاع از حق مردم و به نمایندگی از مردم صحبت میکند، خیلی خوشحال میشوم و در دلم برایش دعا میکنم. و البته یک خاطرهی زیبا هم دارم؛ هم زیبا بود و هم دلم شکست: یکی از نمایندگانی که به لحاظ اخلاقی خدمتش ارادت داشتم برای مجلس هشتم کاندید نشد. علتش را پرسیدم، گفت: من چون شیمیایی هستم، سفر هوایی برایم ضرر دارد. در دورهی قبلی ۱۲۲ پرواز به حوزهی انتخابیام داشتم و این برای من بسیار مضر است.
به کسی رأی دادید که بعد با دیدن عملکردش درمجلس پشیمان شوید؟ یا بالعکس تأسف بخورید که چرا رأی ندادم؟
درمورد خیلی از نمایندگان شهرستانها تأسف خوردم که نتوانستهام به آنها رأی بدهم. کسانی که هم تعهد دارند و هم تخصص.(قرارشد با وزارت کشوریها صحبت کنیم برای انتخابات این دوره غیر از تهران، برگه رأیهای چند شهر دیگر هم به خانم کوه خضری داده شود!!)
شده نماینده یا مسؤولی همیشه از مصاحبه وپاسخ به سؤالات طفره بره؟
نه. هیچکس وجود ندارد که بخواهد مصاحبه نکند، مگر به خاطر رفتار خبرنگار. مثلا خیلی ازنمایندهها میگویند وقتی کوه خضری میآید، حتما باید جواب بدهید. در قوه قضائیه که بودم، برای مصاحبه با آقای رئیسی – معاون اول آیت الله شاهرودی – خیلی اذیت شدم، ولی سرانجام موفق به انجام چندمصاحبهی اختصاصی با ایشان شدم.
با محمد جواد لاریجانی هم خیلی دوست داشتم مصاحبه کنم. سرانجام هم موفق شدم. ولی خیلی سخت بود و خون به جگرم کرد!
بعضی ها هم هستند که عددی برای مصاحبه نیستند، از خداشون هم هست مصاحبه کنند، ولی کلاس میگذارند و ادعای الکی میکنند.
تا به حال برای تهیهی خبر یا گزارشی توبیخ شدید؟
(با جدیت) خیلی جاها باید توبیخ میشدم که نشدم.( به این میگن خود انتقادی!)
و تشویق چطور؟
(با شیطنتی آمیخته با حسرت) اصلا من را تشویق نکردند! در کارنامهام خیلی خبرهای اختصاصی و مهم دارم اما تشویق نکردند. در کل کسانی که نوشتاری هستند نسبت به دیداریها مهجورند.(خب چیه؟! چون خود انتقادی داره باید شکسته نفسی الکی هم بکنه؟!)
پیشنهاد رشوه چی؟
نه! در مورد سایر همکاران هم نشنیدم. خصوصاً درمورد خانمها این اتفاق نمیافتد. چون خانمها قانونمدارترند و اغلب انگیزهی اقتصادی هم ندارند.
این قصهی محدودیت زنان در عرصهی خبرنگاری صحت دارد یا خیر؟
این شغل آنقدر گسترده است و جای کار دارد، که برای پیدا گشتن محدودیت هایش باید پژوهش شود !!! دنیای خبر خیلی گسترده است. البته سوژههایی هم هست که بنده شخصاً معتقدم نباید یک خانم سراغ آن برود. مثلاٌ من اگر بخواهم میتوانم بروم از تمرین تیم ملی فوتبال گزارش تهیه کنم، اما خودم نمیپسندم؛ یا مثلاً گزارش از راستهی قصابها در شأن یک خانم نیست.
جذابترین گزارش؟
هر کدام قشنگیهای مخصوص به خود را دارند. یادم هست در یکی از مصاحبههای آقای خاتمی بعد از جلسهی هیئت دولت، سخنگوی دولت گروه ما را بیرون کرد! بعد من شکایتش را به آقای خاتمی کردم. ایشان همان جا آقای رمضانزده را خواست و توبیخش کرد. من از هر دوی این اتفاقات تصویر داشتم و برای همین توانستم مطلب را به خوبی به بیننده نشان بدهم و گزارش خوبی هم از آب درآمد.(چه کار سختی است وقتی شیطنتت عجیب گل کرده و میخواهی بیاعتنا بگذری!)
یا در مورد گزارش کشف حجاب، توانستیم برای اولین بار صدای همسر رضاخان را پیدا و برای مردم پخش کنیم. آنجا که میگفت ما خودمان هم ناراحت بودیم و خجالت میکشیدیم، ولی مجبور بودیم حرف اعلیحضرت را گوش کنیم.
غافلگیرکنندهترین سؤال؟
نمیتوانم بگویم!! والبته پخش هم نشد. حتی بعداً آن مسؤول کسی را فرستاد که نوار سؤال را هم از من بگیرد!(دلتان کباب! به من گفت و گفت به شما نگویم. پای شهرام جزایری که وسط میآید، بیترمزها هم محافظهکار میشوند! یک مورد دیگر هم یادش آمد اما از شما چه پنهان پاییکی از مسئولانوسط بود و حتی به من هم نگفت! این بار دل من هم کباب!!)
غافلگیرکنندهترین جواب یک مسئول؟
خیلی پیش آمده. حضور ذهن ندارم.
بدترین سوتی شما مقابل یک مسئول؟
یادم نمیآید. البته بعید هم نیست. ولی حتماً درستش کردهام. همان بحث مالهکشی و…
زمانی دریکی از جلسات مصاحبهی رئییس جمهور، آقای احمدینژاد شما را به نام خواندند. چه احساسی داشتید؟
به هر حال افتخاری است که مردم و مسئولین ما را بشناسند. ولی این مورد خاص را بیشتر از هر چیز مرهون دقت نظر آقای احمدینژاد میدانم.