[ms 3]
خوب
از واگن مخصوص بانوان که خارج شد، مستقیم به سمت پلههای خروج مترو رفت و از آنجا راهی بوستان. زهره مادری سی و چند ساله است که نه چندان پا به سن گذاشته که نتواند مانند جوانتر ها ورزش کند و نه چندان جوان که بتواند همپای دختران دبیرستانی چابکی کند. در یک بغلش پسر دو ساله بود و دست دیگر در دست دختر ده سالهاش. قبل از رفتنش به بوستان کمی با هم صحبت کردیم و قرار گذاشتیم بعد از برگشت، بیشتر وقت بگذارد و از خاطرات خوشی که در این مجموعه داشته بگوید.
میگفت: بودنِ همچین پارکی برای خانمهای بچهدار واقعا نعمتیست. پارکهایی که چند سالی است در شهر تهران و البته چند شهرستان دیگر افتتاح شده و مخصوص بانوان است. اینجا دیگر باشگاه یا واگن یا سایر مکانهای سرپوشیدهی مخصوص خانمها نیست. بلکه یک فضای باز همراه با دار و درخت و محل بازی کودکان و محل ورزش بانوان است که هیچ محدودیتی برایشان ندارد و خیالشان هم راحت هست که هیچ مردی وارد آن فضا نمیشود. مخصوصا برای خانمهای چادری واقعا محدودیتهایی هست و نمیتوانند در پارکهای معمولی ورزش کنند و یا بدوند و… اما در اینجا از هر نظر هم امکانات کافیست و هم خیالمان راحت.
امیدواریم این طرحها بیشتر و پر ثمر تر شود.
بد
اتومبیلمان را در گوشهای پارک میکنیم و وسایل بازی و توپ و بساط ناهار را از صندوق عقب بر میداریم و به سمت پارک جنگلی حرکت میکنیم. ما چند نفر پسر جوان، که سالها قبل همدانشکدهای بودهایم و حالا هر کداممان در جایی از این شهر بزرگ مشغول به کاری هستیم. سالها فاصله بینمان انداخته اما تنها وجه اشتراکمان مجرد بودنمان است.
بعد از مدتی گشت و گذار تصمیم میگیریم سری هم به پیست دوچرخهسواری بزنیم و با کرایهی دوچرخه، یاد سالها قبل بکنیم و مثلا شادی و سرزندگی را به خودمان هدیه کنیم که… که متوجه میشویم یک جای کار برای سرزنده شدن ما میلنگد! متصدی کرایهی دوچرخه میگوید اینجا خانوادگیست و ما به پسر های مجرد دوچرخه نمیدهیم!
تا اینجای حرفم شاید ارتباطی به چارقد که یک نشریهی دخترانه است، نداشته باشد و یک مشکل کاملا مردانه تلقی شود اما…! آقای متصدیِ ظاهرا محترم به نوعی حالیمان میکند که برای هدیه کردن همان شادی و سرزندگی و… به خودمان، میتوانیم از ترفندهایی استفاده کنیم! هر چند مستقیما چیزی به ما نمیگوید (شاید هم از قیافهمان فهمیده که نباید بگوید) اما متوجه میشویم که بهترین راهکار این است که چند نفر از دخترانی که به تنهایی آمدهاند پیست را مهمان کنیم و قرار رفاقت ساعتی(!) با آنها بگذاریم و آن وقت که گویا تشکیل خانوادهی پارکی دادیم برویم و دوچرخه بگیریم! آنطور هم که شواهد و قرائن آنجا نشانمان داد، این کار کاملا عادی بوده و این ماییم که انگار خیلی غیر عادی هستیم! حالا بماند از اینکه به قول یکی از دوستان خب این هم راهی است برای افتتاح باب دوستی با یک دختر و شاید هم منتج به امر خیر شود! اما من زیاد به این موضوع خوشبین نیستم.
چقدر هم خوشحال شدیم که بساط ناهار را با خودمان آوردهایم وگرنه مجبور میشدیم برای صرف ناهار در رستوران خانوادگی هم از چنین ترفندی بهره ببریم و هزینه یک لقمه غذا، دوبرابر تصور جیبمان میشد! ناهار هم مثل دوچرخه نیست که ازش چشمپوشی کرد، خندق بلا همیشه نیاز به پر کردن دارد!
اینجای قصه که میرسم یاد پیست اسکی میافتم که قرار شد از ورود خانمهای مجرد جلوگیری شود و من بالاخره نفهمیدم چند نفر دختر که در عالم رفاقتشان آمدهاند پیست بهتر است از این موهبت الهیِ کوه و برف استفاده کنند، یا چند نفر دختر با دوستان پسرشان؟!
تفکیک جنسیتی در اماکن تفریحی و عمومی اصول ظریفی دارد که هنر مسئولین اعمال صحیح همین اصول است.
[ms 2]
زشت
تازه از سفر برگشته و چند روزی را مهمان میهنش هست! در یکی از کشور های اروپایی درس میخواند و هر سری میاید تهران، پای صحبتهایش مینشینم. مثل شهر فرنگیهای قدیم، حرفهای تازهای از شهر فرنگ دارد.
حرف از یکی از دوستانی میشود که میگفت متاسفانه این روز ها پدیدهی «تیکهپرانی آقایان» متد های عجیب و غریبی به خود گرفته. تاحدیکه قبلا فقط نگران بودیم که نکند آقایی که سوار ماشینش در حال ویراژ دادن است، حرف ناپسندی به دختر عابر از پیاده رو بگوید، اما این روزها حتی جا ها هم عوض شده و آقای عابر به خانم پشت فرمان نشسته حرف زشت نثار میکند. یادم میآید خانم چادری را که پشت رل نشسته بود و انصافا با ترافیک سرسامآور این شهر کثیف دست فرمان خوبی هم داشت، اما موتورسواری بیهیچ دلیلی از کنارش جولان داد و علاوه بر لگدکوبکردن بدنهی ماشین، چند حرف نامربوط هم زد و رفت.
حالا وای به روزی که دختری با چند تار موی مشهود هم از کوچه و خیابانی بگذرد! از انواع گربه_سگها تا اقسام پسرها، هر موجود زندهای که در کوچه باشد، حرف نامربوط و عجیب و غریبی حوالهاش میکند.
از آن گذشته پیشرفتهتر هم شدهاند، چند روز پیش خودم دیدم که یک آقایی از داخل اتومبیلش به دختری که از خیابان رد میشد گفت شما چقدر انرژی مثبت دارید! حالا من کلی پیش خودم فکر کردم که این حرف خوب بود یا زشت؟!
اینها را که میگویم، نگاهی میکند و میگوید: وضع عجیبی ست. اصلا یک موسسه باید بیاید و بررسی علل و عوامل این بیماری را بکند که چرا بخش قابل توجهی از مردان ما اینطوریاند. اصلا انگار بر خود واجب میدانند تا دختری را میبینند چیزی به او بگویند.
تعریف میکند از خاطرهای که در آخرین سفرش واقعا ذهنش را درگیر کرده. از اینکه برخی مردان ایرانی سوار بر هواپیما به زبان فارسی به مهمانداران زن خارجی هواپیما حرفهای زشت میزنند و آن بندگان خدا که معنی این حرفها را نمیدانند فقط لبخند تحویلشان میدهند.
و من نگران میشوم که نکند جایی، کسی معنی این حرفها را بفهمد و… .
واقعا که ما هنوز عقبیم. این تفکیک ها در بعضی جاها مایه ابرو ریزیه.مثلا زنان حق ورود به استادیوم های ورزشی یا سالن های ورزشی رو ندارن.
این خیلی بده.خیلی ها می گن جو این جور مکان ها برای خانم ها مناسب نیست ، خوب اگه اینطور باشه پس خانم ها تو خیایون هم نباید بیان.
سلام.
به نکتهی خوبی اشاره کردید. اینکه آقایون وظیفهی خودشون میدونند هنگام رؤیت یک موجود مؤنث حتی شده سلامی عرض کنند، ابراز وجود و عرض ارادت خودشون رو به اون آستان بلند تقدیم کنند، واقعا جای تأمل داره!
شما آقایون هم عجیب هستیدا.
این قضیهی خانوادگی و اینا… توی سینما هم هست. یه بار دو تا آقاهه اومدن به ما گفتن «ما رو رد میکنید؟؟؟ امروز پسر مجرد راه نمیدن داخل!» کلا سیستم جالبیه!!!
سپاس.
سلام
خیلی جالبه که ، “خوب ، بد ؛ زشت ” رو من میخواستم تو نوشته هام استفاده کنم !!!
ولی گویا شما پیش دستی کردید!
عزیزِ نهچندان ساکت! شما استادیوم ورزشی رو با خیابون مقایسه میکنی؟ چه شباهتی بین این دو هست اصولا؟؟؟
یخ و دروازه که میگن، همینه والا!
***
توی این شهر، حرف واسه گفتن زیاده. توی همون «بالای شهر» و به همون اندازه شاید در «پایین شهر»، اینقدر حرفِ نگفته هست، که اگر قرار باشه پروندهای باز بشه و بسته بشه، ولی حرفی از اونها به میون نیاد، خیلی چیزها گفته نشده… .
بعد از خوندنِ داستانهای آقای مؤدبپور، جایی در درونم زخم شد. اسم شهر و متعلقاتش که میاد، همون زخم تیر میکشه و آروم و قرار رو ازم میگیره… . چی توی این شهر میگذره که ما ازش بیخبریم؟؟؟
***
تهنوشت: دست نویسندگان این پرونده درد نکنه و یه خسته نباشید و خداقوت به همشون عرض میکنم.
قلمتون پایدار…
سلام؛
مطلب در کل، خوب و قابل تأمل بود و روی نقاط ملموسی از زندگی اجتماعی روزمره بانوان ایرانی و مشکلات و دغدغههاشون دست گذاشته شده بود که جای تقدیر داره و از نویسنده محترم بابت این موضوع متشکریم.
اما بنده به کاربرد صریح واژههای «دوستدختر» و امثالهم نقد دارم و فکر میکنم ترویج این لغات در چارقد مناسب نیست. از بحث عامیانهی «همه با این لغات آشنا هستند و گفتن ما تأثیری ندارد» که بگذریم، پیشنهاد میکنم قبح کاربرد این لغات در چارقد شکسته نشه.
موفق باشید.
اول ممنون از نظراتی که دوستان میذارند و ابراز لطف دارند
دوم اینکه از اونجا که هنوز سیستم پاسخگویی جداگانه کامنت ها تو چارقد راه نیفتاده، من هم از شیوه خانم فرقانی برای پاسخگویی به نظرات استفاده می کنم و امیدوارم مفید باشه
جناب ساکت!
طی بازی های والیبال آسیایی که تهران میزبانش بود این اتفاق افتاد. بازخورد های خوبی هم داشت. شاید جای کمی مطالعه و تامل هم داشته باشه. اما حقیقتا معضلات شهری برای بانوان خیلی فراتر از این حرف هاست و باید الاهم و فالاهم کرد.
سرکار فرقانی!
البته همه رو با یه چوب نزنید. همه ی آقایون اینطوری نیستند که شما گفتید. و من به شخصه و خیلی از آقایون اطرافم هم هنوز علت این بیماری در برخی مردان رو متوجه نشدیم.
در مورد قضیه ی سینمایی هم که گفتید،شما فی سبیل الله به اون آقایون مجرد کمک کردید و جای بسی تشکر داره اما چشمتون روز بد نبینه که همه مثل شما نیستند و اون جا که ما رفتیم عملا یه عده دختر منتظر بودند چند تا پسر تنها برای پیست بیاند و…
سرکار بیات!
بالاخره ما با هم سر یه کلاس تلمذ کردیم، انتظاری غیر از این نیست!
جناب میم.سین!
من زیاد تمایلی به م.مودب پور ندارم. اما توصیه ی اکید می کنم به تمامی خوانندگان چارقد که لااقل یکبار کتاب تهران در بعد از ظهر نوشته جناب مصطفی مستور رو مطالعه کنند (و البته من چند بار این کار رو کردم و هر بار بیشتر استفاده کردم). اگر جای پرونده ی معضلات شهری، ما چند تا از همون داستانهای اون کتاب رو هم منتشر می کردیم، جواب میداد (البته می دونید که این امکانپذیر نیست)
باز هم از این که اینهمه لطف دارید ممنون. امیدوارم قلممون بهتر بشه. و البته پیش از قلممون، افکارمون متعالی.
جناب پاک نیت!
دوست دختر؟!
من البته وقت نکردم دوباره متنم رو مرور کنم اما یادم نمیاد از این واژه استفاده شده باشه.
شاید منظورتون «دوستان پسر» باشه. که در این صورت هم واقعا اقتضای اون جمله و پاراگراف همین بوده. و معنا نوع جنسیت دوستان بوده. باز هم جمله رو مرور کنید: دختری با چند نفر دوستش که اونها هم دخترند بره اسکی مشکل داره اما دختری با چند نفر دوستش که جنس مخالفشند بره مشکلی نداره!
اقا محسن دوست دختر کجا بود توهم زدی ها
مطلبتون خوب بود.
به نظر من خیلی وقتا خود خانم ها مقصر هستن که بهشون تیکه پرونده میشه!
من یه خانم محجبه هستم که تو این ۲۵ سال عمرم شاید دوتا تیکه هم بهم ننداخته باشن و همه دوست های محجه ام هم همین طور ولی دوستایی هم داشتم که خودشون هم معترف بودن که بخاطر پوشش هاشون هرجور حرف و تیکه ای رو از برخی مردها شنیدن…
اسلام هم به خانم ها توصیه کرده حجاب رو حفظ کنن و آقایون هم نگاه هاشون رو!