وقتی خواستگارها از پنجره فرار می کنند!

[ms 0]

اصلاً مانده‌ام چرا هی مدام از ازدواج آسان سخن می‌گویند؟! مگر نه اینکه انسان‌ها قدر چیزهایی که آسان به دست می‌آورند را نمی‌دانند؟! مثلاً همین چندسال پیش کنکور برای خودش برو بیایی داشت و هر کسی نمی‌توانست در آن قبول شود، به همین دلیل وقتی کسی در دانشگاه قبول می‌شد درس‌خوان بود و نمره‌ی خوب می‌گرفت! اما این روزها چون هر کسی در دانشگاه آزمون بدهد قبول می‌شود، دیگر دانشجوها قدر دانشگاه را نمی‌دانند و درست و حسابی هم درس نمی‌خوانند!

به همین دلیل از نظر من نه تنها نباید ازدواج را آسان برگزار کرد، بلکه باید روز به روز سختترش کرد! چندی پیش سازمان جوانان (که این روزها منحل شده!) صحبت از این می‌کرد که جوانان قبل از ازدواج بروند گواهینامه ازدواج بگیرند! من نه تنها با این مورد موافق هستم بلکه معتقدم غیر از گواهینامه ازدواج، فردی که به خواستگاری می‌رود باید خانه، خودرو، کار درست و حسابی و دویست میلیون تومان پول نقد هم داشته باشد!

حرف خصوصی: البته این حرف‌ها را برای آنکه کمی تا قسمتی کلاس گذاشته باشم گفتم؛ در مراسم خواستگاری، تنها از من پرسیدند، کی دَرسَت تمام می‌شود؛ همین! البته می‌دانستند شغلم چیست … نه صحبتی از باید خانه داشته باشی بود و نه صحبتی از خودرو و شرط‌های سخت. بالاخره ما جوان‌هایی که پدارن غیرمایه‌دار داریم هم، حق زندگی داریم. تا کی باید صبر کرد تا به تمام امکانات رفاهی زندگی رسید؟! دونفری آسانتر می‌شود زندگی را ساخت؛ با کمک هم. انگیزه‌ها اینطور بالاتر می‌رود و خدا هم آن بالا حواسش به ما هست.

مهریه کم باشد به چی ام پز بدم؟!
برخی می‌گویند مهریه باید کم باشد! خب اگر مهریه‌ی من کم باشد، با چه چیزی جلوی دخترهای فامیل پز بدهم؟! منکه نه درس خوانده‌ام، نه کاری دارم و نه هنری! باور کنید تنها چیزی که می‌توانم با آن جلوی دخترهای فامیل قیافه بگیرم همین یک مورد است! بگذارید مهریه‌ام را بالا بگویم! … چی؟! بحث در مورد مهریه این روزها خز شده و دیگر کسی در این مورد صحبت هم نمی‌کند؟! حتی داشتن مهریه‌ی پایین نشانه‌ی روشن‌فکری و باکلاسی هست؟! خب اگر یک روز شوهرم من را گذاشت و رفت چه؟! … آره دیگه! با شناختی که از خودم دارم بعد از دوماه اگه از خوردن غذاهایی که می‌پزم زنده بمونه، به خاطر اخلاق بدم از دستم به کوه و بیابون پناهنده می‌شه! به همین خاطر و برای جلوگیری از پناهنده‌شدنش به بیابون، باید مهریه‌ام بالا باشه تا بدونه اگه بخواد من رو ترک کنه، باید بره و آب خنک بخوره! … البته هنوزم شک دارم بین من و زندون، من رو انتخاب کنه! … چی؟! چرا اخلاقم رو خوب نمی‌کنم؟! … چرا زندگی رو از همین ابتدا بر پایه بی‌اعتمادی تشکیل می‌دم؟! … سئوال‌های سخت می‌پرسین چرا؟!

حرف خصوصی: نمی‌گویم به مانند فیلم «کتاب قانون» مهریه فقط آب باشد و نمی‌گویم به مانند برخی که در دنیای توهمات زندگی می‌کنند، مهریه هزاران سکه‌ی طلا باشد. فقط این را می‌گویم که مهریه نه باعث خوشبختی می‌شود و نه بدبختی. شروع زندگی را با بی‌اعتمادی شروع نکنیم. در مورد مهریه همسرم، پدرش گفت هر چه خودتان دوتایی توافق کردید و همسرم دلیلی برای بالا بودن مهریه نمی‌دید و این دلم را قرص می‌کرد که همسرم چقدر به من اعتماد دارد.

افتادن فک همه فامیل!
مراسم عروسی باید خفن باشد! بایستی فک همه‌ی فامیل پایین بیاید و چشم‌هایشان نیز از تعجب حاصل از دیدن مراسم عروسی‌ام بیفتد بیرون!

من ماشین عروس نمی‌خواهم! عروسی یکبار اتفاق می‌افتد و به هین دلیل بایستی آقا داماد آینده برایم سنگ تمام بگذارد! بهتر است از هلکوپتر استفاده کنیم! چقدر با شکوه می‌شود! فکرش را بکن: «هلکوپتر عروس!»

باید با شونصد نوع غذا و میوه و شیرینی از میهمان‌ها پذیرایی شود؛ هر چند هر کار هم بکنی، آخرش از غذای عروسی ایراد می‌گیرند نامردها!

بایستی تالار عروسی بهترین تالار شهر باشد! و هفت روز و هفت شب برایم جشن بگیرند! همیشه از کودکی وقتی مامان بزرگ در داستان‌هایش می‌گفت هفت روز و هفت شب عروسی می‌گرفتند، خوشم می‌آمد و آرزو داشتم من هم اینگونه عروسی کنم! داماد آینده بایستی بتواند من را به آرزوهای کودکی‌ام برساند! دامادی که نتواند من را به آروزهایی که در سه چهار سالگی داشتم برساند، به چه درد می‌خورد؟!

حرف خصوصی: این روزها دیگر دور و زمان جشن‌های پرهزینه گذشته است. همه درک می‌کنند که جوانان مشکلات اقتصادی دارند؛ حتی آفرین می‌گویند به آنانی که هر چه ساده‌تر مراسمشان را برگزار کنند. چرا وقتی می‌شود پس‌انداز را پول رهن خانه داد، آنها به خاطر درآوردن چشم این و آن هدر کنیم؟!
همسرم می‌گفت مراسم نمی‌خواهد بگیریم اما وقتی دیدم چقدر او قانع است، با خودم گفتم هر طور شده مراسم آبرومندی خواهم گرفت. همسر انسان باید یار و همدم انسان باشد و در تمام مراحل زندگی در کنار او.

کامل‌شدن جهیزیه قبل از فوت!
پدرم این روزها صبح تا شب و بالعکس، شب تا صبح کار می‌کند! بالاخره آوردن فرزند مسئولیت‌پذیری می‌خواهد! آن زمان که من را به دنیا آورد، بایستی فکر این روزها را هم می‌کرد! به او گفته‌ام بایستی جهیزیه‌ای اسمی(!) برایم فراهم کنی! با اینکه از وقتی که کلاس اول ابتدایی بودم، پدر و مادر در حال تهیه جهیزیه‌ام بودند اما تا الان تنها ۲۵ درصد این جهیزیه تکمیل شده، شانس بیاورم تا قبل از زمان فوتم، جهیزیه‌ام کامل می‌شود و بعدش می‌توانم ازدواج کنم!

حرف خصوصی: نمی‌دانم چطور می‌شود اثبات کرد جهیزیه وسیله‌ای برای درآوردن چشم باقی فامیل نیست. مطمئن باشید آقا داماد خود شما را می‌خواهد، نه چهار تیکه آهن و چینی و … . جهیزیه «وسیله» است، نه «هدف»، وسیله‌ای برای یک زندگی خوب در کنار همسر. به شخصه برایم اصلا و ابدا مهم نبود که همسرم در جهازش چه دارد و چه ندارد. فقط می‌خواستم هر چه سریعتر به زیر یک سقف برویم. همین!

عروسی مهمتر است یا فوتبال؟!
عروسی من مهمتر است یا یک مسابقه فوتبال؟! حتی بازی‌های لیگ دسته دو را هم با چند دوربین فیلمبرداری می‌کنند؛ آنوقت توقع دارید عروسی من تنها با یک فیلمبردار انجام شود؟! عمراً!

بایستی حداقل هفت هشت ده‌تایی فیلمبردار باشند تا بتوانند از زوایای مختلف عروسی من را پوشش دهند! باید بعدها با بازبینی این فیلم‌ها مشخص شود که هر کس دقیقاً چقدر کادوی عروسی داده است، هر کس دقیقاً چه لباسی در عروسی‌ام پوشیده! هر کس دقیقاً چند عدد شیرینی و یا میوه خورده! و هر کس دقیقاً چه حرف‌هایی پشت سرم گفته!

حرف خصوصی: مهم این نیست که تصاویر چقدر حرفه‌ای باشند؛ مهم این است که با دیدن آن تصاویر حس خوبی به تو دست بدهد! همین و بس! حتی با یک دوربین ساده‌ی گوشی همراه هم می‌شود از مراسم عروسی تصویربرداری کنید؛ باور کنید! حتماً تجربه دارم که می‌گویم!

منکه مشکلی ندارم!
آرایش عروس بسیار مهم است! باید بهترین آرایشگرهای دنیا را بیاورند تا روی صورتم آرایش کنند! البته منکه نیازی به آرایش ندارم و همینطوری خیلی هم زیبا تشریف دارم! اما خب، برای اینکه چشم آن دخترخاله‌ی حسودم در بیاید، بهتر است شصت هفتاد ساعتی روی صورتم آرایش کنند! شاید به خاطر نخوردن و نیاشامیدن در حین آرایش‌کردن کمی هم لاغر شدم!

آتلیه خیلی مهم است! مگر چند دفعه در عمرم این شانس را خواهم داشت که بیش از شصت سال روی صورتم کار شود؟! شاید بالاخره طوری شد که بشود عکسی گرفت که خودم از دیدنش نهراسم! البته اگر پیش از این عکس‌هایم ترسناک از کار در می‌آمدند، همگی به خاطر ناشی‌بودن عکاس‌ها بودند، وگرنه منکه مشکلی ندارم!

می‌خواهم اینقدر در آتلیه عکس بگیریم که وقتی به خانه‌ی خودمان رفتیم، با آن عکس‌ها دیوارهای خانه‌یمان را کاغذدیواری کنیم!

حرف خصوصی: نگرانی در مورد اینکه آرایشگاهی که می‌روی بهترین باشد و این حرف‌ها … فقط نشان‌دهنده‌ی این است که اعتماد به نفس نداری. باور کنید آرایش زیاد کردن برای عروس، در این روزها خز شده است!

داماد آینده و قصر آرزوها!
خانه‌مان بایستی سونا و جکوزی داشته باشد! اصلاً هم به من مربوط نیست که داماد اینقدر پول دارد یا ندارد! خب پول خرید چنین خانه‌ای را ندارد، برود چنین خانه‌ای را اجاره کند، اگر هم پول اجاره‌اش را ندارد، برود ده شیفت کار کند! من پایین شهر نمی‌روم، در خانه‌ی کوچک هم زندگی نمی‌کنم! داماد آینده باید مرا به قصر آرزوهایم ببرد!

حرف خصوصی: «اگه رو حصیر بشینم…اگه هیچ نداشته باشم…با تو من مالک دنیام.»؛ … می‌خوای شوهرت رو بیشتر ببینی؟! می‌خوای وقتی اومد خونه، خسته‌ی کار دوم نباشه؟! … پس توقعاتت رو منطقی کن … ما با خونه‌ی ۶۰ متری شروع کردیم … اتفاقاً هر چه خونه کوچیکتر باشه، راحتتر گرم میشه و کانون خانواده هم گرمتر میشه.

لیاقت منو نداشتن!
فقط تنها چیزی را که درک نمی‌کنم، این است که چرا این روزها پسرها از ازدواج می‌ترسند! نمی‌دانم چرا با این همه کمالاتی که دارم تنها در طی این ۳۵ سالی که از خدا عمر گرفته‌ام، ده سال پیش ؛ ۲ نفر به خواستگاری‌ام آمده‌اند که آنها نیز در اولین جلسه خواستگاری وقتی همین توقعات اندکم را شنیدند، از پنجره‌ی خانه فرار کردند! مطمئناً آنها لیاقت منو نداشتن!

حرف خصوصی: باور کنید این روزها پسرها از ازدواج نمی‌ترسند، پسرها از عدم تحمل همسر آینده‌شان می‌ترسند. از اینکه در غم‌ها و سختی‌ها کنارش نباشد … روزهای خوب می‌آید به شرطی که با کمک هم از روزهای سخت عبور کنید … این حرف‌ها را پیرمردی نمی‌زند که شکمش سیر باشد و بخواهد نصیحت کند. کسی می‌گوید که خودش هنوز در همین مرحله‌ی سخت زندگی است … اجاره‌خانه، هزینه‌ها و … اما نمی‌ترسد؛ چون یارش، در سختی‌ها هم کنارش خواهد بود و شریک غم و شادی‌اش.

۴ دیدگاه در “وقتی خواستگارها از پنجره فرار می کنند!”

  1. سلام.. تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتون در «حرف تو»

    با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/3028

    در این سایت انتشار یافت.

    چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.

    هدیه سایت «حرف تو» به شما:

    امام سجاد(ع):

    خدایا در میان مردم عزیزم مکن، مگر آنکه مرا به همان اندازه در نفس خویش خوار سازى.

    دعای مکارم الخلاق/صحیفه سجادیه

  2. والله ما که هر وقت فیلم عروسیمون و دیدیدم کلی خندیدیم آخه ماشین عروس تو گل گیرکرده بود با تراکتور بکسل کردیم آوردیمش بیرون
    جهیزیه کاملا معمولی بقیه اش رو خودمون خریدیدم (بماند که همه فامیل چقدر پشت سرمون وراجی کردند) چقدر هم لذت داشت وقتی برای خونه ی خودت خرید میکنی
    به خانما و آقایونی که ازدواج نکردن توصیه میکنم نه بخاطر گرونی و دلار و … آب تو یخچال ۱میلیون تومنی همونجوری سرد میشه که تو یخچال ۵میلیونی
    اینقدر از این مثال ها هست ، مبل انچنانی ، تخت آنچنانی ، فرش آنچنانی، همه چی خونه براتون عادی میشه حتی اگه از طلا باشن
    تفاهم ، درک متقابل، رفع هرگونه تکرار میکنم هرگونه سوء تفاهم و برداشت های غلط از طرف مقابل، ایمان به خدا ، و همینطور احترام به یکدیگر
    اینها پایه های یک زندگی شیرین و خوبه (( و البته نی نی فراموش نشه که دولت بکام خواهد بود))

  3. حرف هات به دلم نشست ، اما فقط نشست …
    دلم گرفت ولی اجازه ندادم بهش که … !
    آخه منم یکم غرور دارم واسه خودم …

دیدگاه‌ها بسته شده است.