سیاست در لغت به معنای تدبیر، برای انجام کاری به بهترین نحو ممکن است. اما سیاست در معنای امروزی آن و در عمل یعنی رسیدن به هدف، از هر روش و به هر قیمت. و در این معناست که سیاست، امروزه بیشتر در ردیف بازی است تا یک علم. که این تعریف مغایر با اخلاق، انصاف و تعالیم دینی است. در این سیاست یا به تعبیر بهتر در این بازی هر چیزی ممکن است به عنوان وسیله مورد استفاده سیاستمداران و سیاستبازان قرار گیرد و از آن جمله است: اعتقادات، آرمانها، عواطف، احساسات و حتی شرف و حیثیت و آبرو و …
زن و مرد به عنوان موجودی الهی که مرکب از عقل و احساساند، به تناسب ظرفیت و توانایی خود در پیشبرد اهداف، رفع نیازها و شکوفایی تمدن بشری نقش ایفا کرده و میکنند. آنچه وجه تمایز زن و مرد در تاریخ پیشرفت بشریت است، ذات و اصل وجودی آن دو نیست؛ بلکه نسبت عقل و احساسی است که در عملکرد خود در این راه به کار میبرند. زنان به خاطر اینکه عواطف، روابط و احساسات، نقش تعیینکنندهتری در تشخیصها و تصمیمگیری آنان دارد، متفاوت از مردان هستند که شاید یکی از فلسفههای آفرینش انسان از دو جنس متفاوت، همین باشد. این ویژگی اگر چه نقطه قوت و امتیاز زنان در برابر مردان بوده است، اما همواره دستاویزی برای سیاستمداران در جهت جلب حمایت و نظر زنان بوده است.
بازده و تاثیرگذاری زنان در مواردی است که نقشی بر اساس احساس و عواطف بر عهدهی آنان نهاده شود و تنها در این صورت است که آنان میتوانند عظمت، هنر، استعداد، توانایی، قدرت، تدبر و در یک معنا جوهرهی واقعی خود را نشان داده و مطمئنا انتظاری که عقل، منطق، اخلاق و دین از زنان دارد چیزی فراتر و غیر از این فطرت و ساختار وجودی زن نیست و اگر این باشد حتی اگر عرف هم باشد غیر عقلایی است.
با این تعریف و تبیین ظرائف وجودی زن است که ما حتی میتوانیم به وضوح دریابیم دوشادوشی زن و مرد در همه عرصهها و ایفای نقش مشابه در جامعه، نه تنها ایدهای نابخردانه است بلکه مغایر با جوهرهی وجودی، علایق و استعدادهای زن است. سیاست به معنای اصیل آن – تدبیر جهت اجرا و مدیریت امور محوله- نیز از این قاعده مستثنی نیست. همانگونه که جهاد زن با جهاد مرد متفاوت است، سیاست مرد نیز با سیاست زن متفاوت است. همانگونه که در سیاست در جهت تدبیر در اقتصاد، نیروهای انتظامی و نظامی، کسب و درامد، امنیت جسمی و فیزیکی و رهبری و مدیریت جامعه، کاری مردانه است، در مقابل آن، سیاست در جهت تدبیر در پرورش انسانها، اصلاح، رشد و توسعه، فرهنگ، سلامت و امنیت فکری و اخلاقی جامعه و در یک کلام، تدبیر در هر آنچه مربوط به احساس، اخلاق و فرهنگ است کاری زنانه است. البته این تقسیمبندی بدین معنا نیست که ورود هر کدام از زن و مرد در حیطهی وظایف دیگری ناشدنی و نادرست است چرا که در بسیاری از اوقات این وظایف در کنار یکدیگر قرار گرفته و یا با هم آمیخنه میشوند و حتی گاهی یکی از آنها آنقدر مهم است که دیگری را تحت الشعاع قرار میدهد؛ مانند دفاع از اسلام که واجب عینی است.
با آنکه جهاد امری به ظاهر فیزیکی و در حیطهی مردانه است ولی آنگاه که پای غیرت، آبرو و کیان اسلام به میان میآید زن و مرد در این راه بپاخیزند؛ یا در راهپیمایی، انتخابات و حتی مجلس و از این قبیل سیاستها نه تنها زن و مرد باید همپای هم در صحنه حضور داشته باشند بلکه تا حد ممکن دختر و پسر و کودک و نوجوان هم باید باشند تا بودنشان را برای همیشه تثبیت کنند. آنچه هرگز نباید فراموش کنیم آن است که همیشه و در همه جا حضور زن احساس میشود چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم. همانطور که امام راحل نیز فزمودند: از دامن زن مرد به معراج میرود. به نظر من منظور این بوده که: همیشه پشت هر مرد موفقی(در تمام امور به ویژه سیاست) زنی فداکار وجود دارد.