[ms 0]
دبیرستان که بودم، همیشه با خودم فکر میکردم چرا بعضی خانوادههای مذهبی با فرزندانشان مشکل دارند؟ چطور میشود که بچهها از اعتقادات پدر و مادرشان ایراد میگیرند؟ چرا والدین، خودشان را در تربیت فرزندانشان عاجز میبینند؟
کمی که بزرگتر شدم، دیدم مادرهای مذهبی نگرانند از اینکه اگر دخترانشان بزرگ شوند و دانشگاه بروند و وارد اجتماع شوند، میتوانند دین و مذهبشان را حفظ کنند یا نه. یا اگر از نظر اعتقادی با دوستانشان فرق کنند، کدام یک، روی هم تأثیر میگذارند؟
دانشگاه که رفتم، دیدم جامعهشناسان و روانشناسان از اصطلاحی به نام «شکاف بین نسلها»، تفاوتهای اعتقادی والدین و فرزندان صحبت میکنند. همهی صحبتها را گوش میدادم و به آنها فکر میکردم اما نه جدی، تا اینکه خودم ازدواج کردم و بچهدار شدم. حالا دیگر آن سؤالها برایم دغدغههای ذهنی بود که هر روز بهشان فکر میکردم و هزارویک مجله و کتاب و سایت و مصاحبه را میخواندم تا جوابشان را پیدا کنم.
بعضی کارشناسان میگویند اگر والدین اعتقاداتشان را باور داشته باشند و به آنها عمل کنند، بچه ناخودآگاه در جریان تربیت دینی قرار میگیرد. بچه باید نماز خواندن و قرآن خواندن والدینش را ببیند، نه فقط از آنها بشنود. به قول معروف: «شنیدن کی بود مانند دیدن؟»
عدهای دیگر میگویند از ۳ سالگی که سؤالهای اعتقادی بچه شروع میشود، تربیت دینی بچه هم به معنی واقعی آن آغاز میشود. باورم نمیشود که بچهی ۳ساله توی ذهنش سؤالهای فلسفی داشته باشد! سؤالهایی مثل: خدا چیه؟ خونهش کجاست؟ خدا چه شکلیه؟ و…
یکی از جوابها خیلی برایم جالب و دلنشین بود. در جواب سؤال «خدا کجاست» باید به بچه بگوییم: «خدا توی قلب ماست؛ مثل تو که توی قلب منی». با این جواب، بچه دیگر برای خدا خانهای در قلبش تصور نمیکند، بلکه به خوبی به این درک میرسد که من در قلب مادرم هستم، یعنی مادرم من را دوست دارد. پس خدا هم که در قلب من است، یعنی من خدا را دوست دارم.
عدهای دیگر از کارشناسان معتقدند بچهها برای یاد گرفتن هر چیزی که والدین میخواهند، به الگو احتیاج دارند؛ درست مثل مواقعی که مادر هنگام نماز خواندن، چادر سرش میکند و دختر کوچکش هم چیزی را بهعنوان چادر روی سرش میاندازد. همینجا نوری در دلم روشن میشود. وقتی که دختر کوچکم از همین الآن (که ۴ سالش است) میبیند که من با چادر ییرون میروم، مهمان که میآید خودم را میپوشانم، پس من الگوی خوبی برای او در حفظ حجاب میتوانم باشم. وقتی که دقیقتر فکر میکنم، میبینم نه تنها در امر حجاب، بلکه در همهی زمینهها پدر و مادرها اگر الگوی خوبی باشند، دیگر نباید نگران تربیت فرزندانشان باشند. پس والدین محترم، بهویژه مادران جوان، از همین الآن که کودکتان ۳-۴ ساله است، باید تربیت دینی آنها را شروع کنید.
کارشناسان میگویند در هر سنی باید با ادبیات و زبان خاص کودک در همان سن صحبت کرد و به سؤالاتش پاسخ داد؛ یعنی جملهسازیها باید مثل جملهسازی کودک باشد! اینکه بچهها کلمات و جملههای بزرگترها را تکرار میکنند، دلیل بر فهمیدن جواب سؤالاتشان نیست، بلکه فقط تکرار طوطیوار جملات بزرگترهاست، چون بچه در هر سنی درکی مطابق با همان موقعیت دارد.
از اهل دلی شنیدم که میگفت: «درد امروز جامعهی دینی ما این است که آدمِ دیندان زیاد داریم، اما آدمِ دیندار خیلی کم. اگر میخواهیم بچههای مذهبی تحویل جامعه بدهیم، باید بینش خودمان و فرزندمان را به دینداری تغییر بدهیم.»
به دوستان خوبم پیشنهاد میکنم کتابهایی با عنوان «تربیت دینی کودک» از نویسندههای مختلف مطالعه کنند. همچنین میتوانند از صحبتهای خانم «دکتر سلیمانی» در برنامهی روشنا از شبکهی جامجم، روزهای سهشنبه ساعت ۳ بعدازظهر که در همین زمینه است، استفاده کنند.
دوستان خوبم، اگر میخواهید بدانید تغییر بینش یعنی چه و از کجا باید شروع کنیم، مطالب بعدی را از همین قلم دنبال کنید.