[ms 0]
یکی از دغدغههای زنان و دختران در نشستهای مختلف، دغدغههای خانوادگی و کاری است. تا دلت هم بخواهد، با نظرها و ایدههای متفاوتی روبهرو میشوی؛ حرفهایی که خیلی کم به گوش دولتمردان میرسد. زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار، موضوعی است که اینبار در گفتگو با فهیمه زارع طرح کردیم. «فهیمه زارع چاهوکی» دانشآموختهی سطح ۳ حوزه رشتهی فلسفهی اسلامی، کارشناس مسائل زنان و عضو هیئت علمی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان گروه علوم اجتماعی است. گفتگوی زیر ماحصل همین دغدغه در دفتر تحقیقات و مطالعات زنان است.
***
خانم زارع، چه عواملی باعث بهوجود آمدن زنان خودسرپرست یا سرپرست خانوار میشود؟
طلاق، فوت شوهر، احیانا گم شدن یا زندانی شدن او، و درمورد دختران،فوت والدین یا کهنسال بودن آنان.
به چه زنانی خودسرپرست یا سرپرست خانوار گفته میشود؟
زنی که از پدر و مادرش نگهداری میکند، زنی که شوهر دارد، اما ممکن است ازکارافتاده باشد، زنی که همسرش فوت کرده یا به دلایلی مجبور است که فرزندش را بهتنهایی بزرگ کند، زنی که طلاق گرفته و یا بر اثر فوت شوهر بیوه شده و اتفاقا هیچکس را ندارد. این زن میشود زن خودسرپرست.
یک نکته را مقدمتا عرض کنم. ممکن است بین زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار تفاوت وجود داشته باشد؛ یعنی تفاوت در تعریف. ما ابتدا باید مشخص کنیم که زنان سرپرست خانوار چه گروهی از زنان هستند و آیا زنانِ خودسرپرست و دختران مجردی که ممکن است مستقل از خانوده زندگی کنند و خودشان مسئولیت اقتصادی زندگی خودشان را بهعهده داشته باشند، مشمول این گروه میشوند یا نه.
در مورد زنان سرپرست خانوار اختلاف وجود دارد. تعریفی وجود دارد که مثلا مرکز آمار به ما میدهد و یک تعریف را مرکز یونیسف، و تعریف دیگری هم مددکاران اجتماعی از زنان سرپرست خانوار به ما میدهند، و این عواملی که شما فرمودید، در خیلی از این تعاریف گنجانده شده است. یعنی تعریف، ناظر به علت است.
در انتخاب تعریف از زنان سرپرست خانوار، علتِ سرپرستی آنها، تأمین معیشت و همچنین تصمیمگیریهایشان درمورد زندگی، دخالت دارد. فکر نمیکنم ما در این مرحله بخواهیم بهطور مفصل به تعریف هر کدام از این زنان بپردازیم.
عواملِ بهوجود آمدن زنان سرپرست خانوار، همینهایی هستند که اشاره شد. طلاق هم یکی از عواملی است که باعث میشود زنی خودسرپرست شود، البته اگر تحت حمایت خانواده نباشد.
به نظر شما، در عرف اجتماع ما یا جامعهی جهانی چه تعریفی گنجانده شده است؟
به نظر میآید که الان زنان سرپرست خانوار شامل زنان خودسرپرست هم میشود؛ یعنی جامعهی جهانی وقتی که زنان سرپرست خانوار را مطرح میکند، خودسرپرستها را هم داخل میداند. جامعهی خودمان هم در بعضی از تعاریفِ موجود، زنان خودسرپرست و زنانی را که علاوه بر تأمین معیشتی و اقتصاد خانواده، نقش مهمی در تصمیمگیریهای حیاتی دارند، داخل میداند.
[ms 1]
در بخش راهکار اجتماعی در مورد این هم صحبت میکنیم. پس، عوامل را بهصورت دستهبندیشده بفرمایید.
علتهایی که باعث سرپرستی زنان در خانواده میشود، میتوانیم دستهبندی کنیم به دو گروه؛ گروه اول، زنانی که بدون حضور دائم یا موقت مرد مسئولیت زندگی را برعهده دارند و گروه دوم، زنانی که با وجود زندگی کردن مرد در خانه و بودن در خانواده، ادارهی زندگی به دست خودشان است. این هر دو گروه شامل زیرگروهی میشوند (علتها اینهاست)؛ مثلا آنهایی که بدون حضور دائمی و موقت مرد زندگی میکنند و شامل زنانی میشود که طلاق گرفتند و الان مردی ندارند، زنانی که همسرشان مفقود الأثر شده، زنانی که همسرشان پناهنده یا مهاجرند، یا به هر دلیلی خانوادهشان را ترک کردند، زنانی که به دلیل اختلافات خانوادگی در کنار همسرانشان زندگی نمیکنند، و زنان و دختران فراری که اینها هیچ مردی در زندگیشان حضور ندارد، نه بهطور دائم و نه موقت.
اما یک عده از زنها هستند که با وجود مرد در خانواده، باز هم سرپرستی خانوار به عهدهی اینهاست؛ زنانی که دارای همسر یا پدر سالخورده یا بیمار یا ازکارافتاده هستند، زنانی که همسرشان بیکار است و هیچ درآمدی ندارند، زنانی که همسر معتاد دارند و یا همسرشان در زندان بهسر میبرد. اینها گروههایی هستند که مرد در خانوادهشان حضور دارد، ولی مسئولیت مالی به دوش زن است. البته، در همین گروه دوم (زنانی که همسرشان حضور دارد) مسئولیت زن، فقط تأمین اقتصاد نیست؛ یعنی مثلا زنی که همسرش معتاد یا زندانی است، تصمیمات اصلی خانواده -به غیر از تصمیمات مالی- هم بر عهدهی خودش میباشد.
متأسفانه ما با این چنین پدیدهای مواجه هستیم. چه چیزهایی میتواند از نظر اسلام و از نظر کارشناسان اجتماعی در کاهش این عوامل یاریمان کند؟
بعضی از عوامل میتوانند تحت اختیار و تحت مدیریت جامعه قرار بگیرند؛ مثل کاهش طلاق، کم کردن سن ازدواج، ایجاد فرصتهای بیشتر برای ازدواج و عواملی مثل کاهش جرم و جنایت در جامعه که به زندانی شدن همسر منجر نشود. بعضی از عوامل هم تحت برنامهریزی قرار نمیگیرند؛ مثل فوت همسر. با نگاهی کلی که به گزارههای دین میاندازیم، میبینیم که دین طوری برنامهریزی کرده که جامعه در درجهی اول با چنین پدیدهای مواجه نشود؛ یعنی دین اسلام مسئولیت اصلی و سرپرستی خانوار را بر عهدهی مرد قرار داده است.
[ms 5]
یعنی مصداق آیهی «الرّجالُ قـَوّامُونَ عَلَی النِّساء».
بله. پس در درجهی اول، دین انفاق را کاری مردانه میداند، نه کاری زنانه و مسئولیت را بر گردن مردها قرار داده است.
منظور از انفاق همان دادن نفقه است؟
بله، و علتهای خاص خودش را هم دارد؛ مثل تفاوتهای طبیعی که بین تواناییهای زن و مرد وجود دارد و اینکه زن مسئولیتی دارد و مرد مسئولیتی دیگر. این تفاوت مسئولیتها هم مطابق با طبیعت زنانه و مردانه است. بنابراین دین، روایات ما و سیرهی اهل بیت، همه نشان میدهند که مثلا دیدگاه شارع نسبت به طلاق، یک دیدگاه کاملا منفور میباشد.
منفورترین حلال.
منفور. اصلا روایات ما بهطور صریح، مبغوضترین حلالها را طلاق میداند و سیرهی اهل بیت هم کاهش طلاق بوده. در برنامهریزیای که خود دین ارائه میدهد، میبینیم که در لحظهی انتخاب همسر خیلی تأکید شده، که مثلا کفو هم باشند تا کمتر به طلاق منجر شود. علاوه بر اینکه دین نسبت به انتخاب همسر گزاره دارد، درمورد اینکه نحوهی رابطهی زن و شوهر چگونه باشد هم، با گزارههای زیادی روبهرو هستیم؛ مثل امر به گذشت، عفو، صبر و پایداری؛ یعنی دین مؤلفههایی را برای ارتباطات خانوادگی ارائه میدهد که تا حد ممکن، عوامل طلاق را کاهش بدهد و بعد ما با چنین پدیدهای مواجه نباشیم.
یا مثلا درمورد سن ازدواج دختران مجرد، سیرهی اهل بیت اینطور بوده که دختران را بعد از رسیدن به سن بلوغ، به ازدواج درمیآوردند یا تشویق به ازدواج میکردند. برنامهریزیهای اجتماعی باید به سمتی برود که ساختارهای ما -مثل تحصیلات و اشتغال- باعث نشود از این الگوی ازدواج دور بمانیم که با مشکلات بعدی، مثل بالا رفتن سن ازدواج دختران و ناامید شدن آنها از ازدواج، چنین اتفاقاتی بیفتد.
قبول دارید که غیر از تحصیلات دختران، عوامل دیگری در ازدواج نکردن دختران (یعنی بالارفتن سن ازدواج) دخالت دارد؟
بله. عوامل ساختاری خاص، عواملی که مخصوص جامعهی ایرانیست و عواملی که مخصوص جامعهی مدرن است (اقتضای جامعهی مدرن).
یکی از عوامل بهطور مثال، میتواند این باشد که دختر در فرهنگ جامعهی ما نتواند برود خواستگاری پسر. هرچند اسلام این را نقض نکرده است؛ یعنی این با اسلام در تناقض نیست. شما فکر نمیکنید یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج میتواند این باشد که دختر حق انتخاب از قبل ندارد و همیشه انتخاب میشود؟
باید روی این مطلب بررسی صورت بگیرد و بعد آمار گرفته شود. در مورد مسائل اجتماعی، بدون بررسی و بدون داده نمیتوانیم نظر درستی بدهیم. در مباحث اجتماعی حتما باید داده یا آماری داشته باشیم تا بتوانیم این حرف را بزنیم. علاوه بر این، سیرهی اهل بیت نبوده. درست است که اسلام حکمی در این مورد نداده، ولی ما میبینیم که سیرهی اهل بیت چنین چیزی نبوده و مشکلات و پیامدهای خاص خودش را دارد. به نظر من، عوامل دیگر جایگاه بیشتری دارند.
شاید یکی از دلایل بهوجود آمدن دختران بالای ۳۰ سال این باشد که در فرهنگ جامعهی ما (البته نظر اسلام هم شاید به این خیلی تأکید ندارد) جا افتاده که دختر حتما باید کوچکتر از مرد باشد، چون امکان دارد پسرهای مجرد با سن پایینتر وجود داشته باشند که واقعا خواستار چنین زنانی باشند.
ما در پدیدههای اجتماعی، با عوامل خرد و کلان روبهرو هستیم؛ یعنی هیچ پدیدهی اجتماعی تکعلتی نیست. مصادیقی که شما میفرمایید، ممکن است درمورد بعضی از این زنان درست باشد، ولی ما باید نگاه کنیم ببینیم جایگاه هر کدام از این عوامل چقدر است؛ یعنی عوامل اصلی؛ عواملی که میشود برایشان برنامهریزی کرد و مصادیق جزییتر و خردتر.
حالا که میدانیم واقعیت جامعهی ما این است و زنانی داریم که حتی عدهای از آنها تحت پوشش کمیتهی امداد و یا تحت بهزیستی هستند و هزینهای به آنها اختصاص داده میشود ولی کفاف یک زندگی هرچند کوچک را نمیدهد، و با توجه به فرهنگ دینی و ایرانی جامعهی ما، از دیدگاه اسلام چه راهکاری وجود دارد؟
از راهکارهایی که میشود ارائه داد، این است که در سیره اهل بیت (علیهم السلام) میبینیم؛ حمایت از بیوهزنان و کودکان و ایتام، ولی در یک نگاه کلی و وقتی که نگاه الگویی و نظاممند به گزارههای دینی بیندازیم، میبینیم که راهکار اولیهی دین همان کاهش عوامل میباشد؛ یعنی دین ابتدا تلاشش بر این است که ما اصلا با چنین پدیدهای مواجه نباشیم یا درصد کمتری از این زنان مبتلا شوند.
میشود راهکارهای بلندمدت و همزمان با آن، راهکارهای کوتاهمدت ارائه داد؟
درمورد مشکلاتی که این زنان با آنها روبهرو هستند، ممکن است در درجهی اول یک راهکار کوتاهمدت ارائه بدهیم، بعد راهکارهای میانمدت و بعد راهکارهای بلندمدت. برای راهکارهای کوتاهمدت، در جامعهی ایرانی نهادهای مختلف و مؤسسات گوناگونی وجود دارند که برنامهریزی و کمک به این زنان را برعهده گرفتهاند؛ مثل کمیتهی امداد امام خمینی (ره)، سازمان بهزیستی کشور و نهادها و مؤسسات خیریهای که وجود دارند. نکتهی اول این است که ما باید برنامهریزی کنیم. چطوری؟ همان نهادهایی که درگیر این مسئله هستند، باید خودشان بنشینند و توافقات کلی داشته باشند، تا موازیکاری صورت نگیرد. ما در جامعهی ایرانی با چندین مؤسسه و نهاد روبهرو هستیم که مسئولیت برطرف کردن و کاهش مشکلات این زنان را دارند، ولی خودشان به یک اجماع نرسیدهاند و برای همین، به بیبرنامگی یا ایجاد برنامههای ناقص یا ناکارآمد منجر شده است. اول باید بین همین نهادها و موسسات، اجماعی صورت بگیرد، برنامهریزیهایشان مشترک باشد، نشستهای مشترک و هماندیشیهای مشترکی داشته باشند. علاوه بر هماندیشیها و نشستها بین خود نهادها، همفکریها باشد بین این نهادها و گروه هدف؛ یعنی ممکن است مسئولان و کارشناسان این نهادها نگاهی به مشکلات و ظرفیتها و فرصتهای این گروه هدف داشته باشند و خودشان نگاه دیگری داشته باشند که برخواسته از اون تجربه زیسته آنهاست. برای همین، اگر ارتباط برقرار شود بین خود این گروه هدف و نهادهایی که مسئولیت این گروه به عهدهی آنهاست، قطعا باعث پیشرفت در کارها و کم شدن مشکلات زنان میشود.
راهکارهای بلندمدت: با اینجور برنامهریزیها و هماندیشیها میشود راهکارهای بلندمدتی ارئه داد، ولی قبل از مطرح کردن این راهکارها، میخواهم چند نکته را مطرح کنم؛ اول اینکه ما باید ببینیم زنان سرپرست خانوار با چه مشکلاتی روبهرو هستند. بهنظر میرسد زنان سرپرست خانوار با مشکلات متعددی روبهرو هستند با جنس متفاوت؛ یعنی هم مشکلات اقتصادی دارند، هم مشکلات فرهنگی و اجتماعی، هم مشکلات روحی و روانی و هم مشکلات خانوادگی. با برخی از این مشکلات دستوپنجه نرم میکنند و برای هر کدام از اینها باید جداگانه برنامهریزی شود؛ مثلا آمار و تحقیقات نشان میدهد که مهمترین مشکلات اقتصادی که زنان سرپرست خانوار با آنها روبهرو هستند، مشکل درآمدِ کم، اشتغال و مسکن میباشد که مسئولان جامعه و مسئولان این نهادها باید یکسری راهکارهای کوتاهمدت ارائه دهند برای برطرف شدن مشکلات و یکسری راهکارهای بلندمدت. راهکارهای کوتاهمدت، مثلا کمکهای این نهادها برای تهیهی جهیزیهی دختران این خانواده یا برای ازدواج پسرانشان یا کمکهای اول مهر و یا ماه رمضان، ولی برنامههای بلندمدت این میشود که خود برنامهریزهای دولتی بخشی از بودجه را بهطور دائم اختصاص بدهند به این گروه، بهعنوان مستمری، نه اینکه مثلا سالی دو یا سه بار مقداری پول واریز کنند به این سازمانها. مستمری و بودجههای دائمی برای این گروه قرار بدهند.
به موازات آن باید سعی کنیم جلوی افزایش طلاق را بگیریم.
بله، اما الان بحث ما روی عوامل نیست؛ روی راهکارها برای کاهش آسیبها و مشکلات این زنان است. بحث ما درمورد جاهاییست که دولت میتواند برنامهریزی کند؛ مثل مستمریهای دائمی و بیمههای درمانی که میشود برای این گروه از افراد در نظر گرفت.
البته بهنظر میرسد این کارها انجام شده است.
نه بهطورکامل. الان ما مستمریهای دائمی که کفاف زندگی همه را بدهد، به این صورت نداریم. خیلی از خانوادههایی که تحت کمیتهی امداد یا تحت بهزیستی هستند، از نگاه جامعه (که زیر پوشش باشند) میترسند با این عنوان که مثلا آبرویمان میرود. دولت باید دخالت کند و برای مشکلات درآمدی و فقر اینها مستمری و بیمه را قرار دهد. برای مشکل اشتغال هم، اگر در برنامهریزیها، بهجای حمایت، برویم بهسمت توانمندسازی این زنان، خیلی بهتر است و مشکل، ریشهای حل میشود بدون اینکه اینها بخواهند باری بر دوش دولت باشند. مثلا کارگاههای آموزشی با مهارتهای مختلف یا کارگاههای فنی و حرفهای برای این گروه از زنان ایجاد کنیم تا خودشان تولیدکننده باشند و دولت موظف باشد حتما محصولات این گروه را خریداری کند. در این صورت، هم نیاز جامعه برطرف میشود، هم بار اقتصادی اضافی -بدون اینکه تولیدی صورت بگیرد- بر دوش دولت تحمیل میشود (تولید صورت میگیرد و دولت دارد از آن استفاده میکند) و هم به زنان سرپرست خانوار کمک میشود.
درمورد مشکل مسکن این زنان هم، میشود مثل مسکن مهر، سهمیهای برای این گروه در نظر گرفته شود، به این صورت که مثلا خانههایشان اجارهبهای کمتری داشته باشد یا اینکه اجاره به شرط تملیک باشد که بتوانند بعد از مدتی مشکل مسکنشان را حل کنند. چون یکی از مشکلات اساسی این خانوادهها مشکل مسکن است و چون فقر مالی دارند، مجبورند به قسمتهایی از شهر که ارزانتر است (قسمتهای پایین شهر) بروند و بعد مشکلات فرهنگی و اجتماعی (مثل مشکل تربیتی برای فرزندان) پیش میآید. این از مشکلات مالی و اقتصادی، که مهمترین آن همین درآمد و اشتغال بود.
زنان سرپرست خانوار با مشکلات فرهنگی و اجتماعی هم روبهرو هستند. مهمترین آنها نگرش منفیای است که در جامعه نسبت به این زنان وجود دارد که آن هم با فرهنگسازی، دید مردم به این افراد تغییر خواهد کرد. مشکل دیگر، سوء استفادههایی است که ممکن است از این زنها بشود.
اگر اجازه بدهید، بعدا به موضوع راهکارها و آسیبهای اجتماعی که ممکن است این خانمها دچارش بشوند، میپردازیم. عدهای میگویند مانند طرح اکرام ایتام، «طرح اکرام زنان سرپرست خانوار» را هم راه بیندازیم (بدون در نظر گرفتن ازدواج موقت یا دائم این دسته از زنان). فکر میکنید فایدهها و ضررهای این بحث چیست؟ آیا ضررهایی به جامعه وارد میکند؟ و آیا این راه، راه خوبیست یا نه؟
مسائل اجتماعی همه داری ابعاد مختلفی هستند. بهنظر میرسد برای مسائل اجتماعی، باید بعدهای مختلفی در نظر گرفته شود تا ما بخواهیم برای مثلا یک آسیب، راهکار ارائه بدهیم.
[ms 3]
یعنی باید برای یک موضوع، فرهنگسازی بشود تا پیشنیاز آن؟
بحث فرهنگسازی. ما چنین ایدهی خامی را نمیتوانیم بههمینراحتی مطرح کنیم، چون مشکلات خاص خودش را دارد. مثلا مشکلات شرعی. اینکه چگونه تردد یک مرد نامحرم در یک خانوده برنامهریزی بشود تا مشکلات خانوادگی برای آن مرد اتفاق نیفتد. همسرش ممکن است قبول کند که مثلا چند کودک را تحت سرپرستی قرار بدهد، ولی آیا میپذیرد که مثلا زن یا دختر جوان را هم تحت سرپرستی قرار بدهد؟ اگر آن زن سرپرست خانوار دارای فرزند باشد، ممکن است بین مادر و فرزند اختلاف ایجاد شود و این موضوع را نپذیرند. خود این ممکن است زمینهای ایجاد کند برای سوء استفادهی برخی از مردان؛ یعنی به این زنها با طمع و بهعنوان یک فرصت نگاه کنند.
شاید اصلا ضررهایی که این بحث دارد، خیلی بیشتر از فوایدش باشد.
بله. ما میتوانیم همین را به شکلهای دیگری مطرح کنیم. مثلا، مردان سرپرست خانواری که میخواهند چنین خانوادهای را تحت پوشش قرار دهند، با مراکزی که مسئولیت اینها را بهعهده دارند در ارتباط باشند و کمکهایشان را به آن مراکز بدهند، یا اینکه زنان جامعهی ما NGOهایی را تشکیل بدهند.
یعنی بهصورت مردمی این کار انجام شود.
بله. خود زنها میتوانند مسئولیت یک یا چند خانواده را برعهده بگیرند. بهنظر میآید که جمعی از کارشناسان دینی و کارشناسان مسائل اجتماعی و کارشناسان روانشناسی اجتماعی باید بنشینند و درمورد این ایده به بحث و تبادلنظر بپردازند.
شما بهعنوان یک کارشناس اسلامی در زمینهی علوم اجتماعی و آسیبهای اجتماعی، فکر میکنید که نظر اسلام،هم در کاهش عوامل و هم در راستای حمایت از این زنان و دختران، بیشتر به کدام سمت منعطف است؟
نگاه دین این است که در درجهی اول، سرپرستی به عهدهی مرد است و جامعه باید تمام تلاشش را بکند که نرود به سمت اینکه این مسئولیت از روی دوش مرد برداشته شود و به دوش زن بیفتد. برنامهریزیهای کلی دین به این صورت است که تا آنجایی که میشود، خانواده مستحکم بماند و از هم پاشیده نشود و گزارهها و روایاتی هست درمورد زود ازدواج کردن دخترها. این برنامه، نگاه کلی دین است، تا ما کمتر با چنین پدیدهای مواجه شویم.
اما درمورد حمایتها هم اینطور نیست که دین حرفی نزده باشد. دین برای زنها برنامهریزیهایی میکند (بعضی از عوامل گفتیم دست خود افراد و جامعه نیست مثل فوت همسر) وقتی که نگاه میکنیم، میبینیم حقی مثل حق نفقه را دین برای زن قرار داده و نفقه به عهدهی او نیست. یا مثلا زن میتواند شاغل باشد و برای خود درآمد داشته باشد، به او ارث میرسد و مهریه به او تعلق میگیرد. دین برنامهریزیهایی کرده است که زن، پس انداز و پشتوانهی مالی و اقتصادی داشته باشد تا اگر یک روز مثلا طلاق گرفت یا همسرش را از دست داد، چنین پشتوانهای برایش مانده باشد که بتواند مشکلاتش را کم کند. پس ما در دین با برنامهریزیهایی روبهرو هستیم که در نگاه اول ممکن است چنین چیزهایی به ذهنمان نرسد، ولی وقتی نگاه میکنیم، میبینیم مهریه برای زن است، یا اینکه اگر زن مالی دارد میتواند برای خودش پسانداز کند و تا وقتی که مرد سرپرستیاش را بر عهده دارد میتواند آن را خرج نکند یا مثلا ارثی که به او میرسد برای خودش است. اینها پشتوانههای مالیای هستند که اگر یک روز، مردی نبود تا سرپرستیاش را بهعهده بگیرد، دست خالی نماند با مشکلات اقتصادی.
از طرف دیگر، ما در دین مثلا انفاق داریم و خمس و زکات را. اینها برنامهریزیهایی اقتصادی هستند که میشود برایشان طوری برنامهریزی کرد که شامل این گروه هم بشود. مثلا در خمس، حق سادات داریم. میشود دولت بیاید میانجی شود بین این گروه از افراد و دفتر مراجع، برای اینکه مثلا بخشی از خمس و سهم سادات که به دست آقایان مراجع میرسد، از طریق دولت به دست این گروه از زنان برسد.
[ms 2]
مواردی را در نظر بگیرید مثل سوء استفاده از این زنان (مانند دیر دادن یا کم دادن و یا نادیدهگرفتن حقوق، اعم از حقوق مالی و اجتماعی)، آزار و اذیت آنها در جامعه و رفتن بهسوی بیبندوباری (به اقتضای وضعیت خاصی که دارند، ممکن است مجبور شوند به این سمت بروند). احتمال اتفاق افتادن این موارد چقدر است؟
زمینهی انواع و اقسام سوء استفاده از این زنان در جامعه وجود دارد، چون مثلا جامعهی ایرانی، زن را همیشه تحت تکفل یک مرد میبیند و اگر ببیند که این زن تنهاست، ممکن است بعضی از مردها به فکر سوء استفاده بیفتند. فقط هم سوء استفادههای جنسی نه. مثلا کارفرمای آن خانم حقوق مالی او را سر وقت ندهد، چون میداند این زن سرپرستی ندارد که از او حمایت کند. برای همین، چنین سوء استفادههایی میشود. یا همان طور که فرمودید، این زمینه وجود دارد که مثلا مردان طمعکاری به این گروه از زنان بهعنوان یک فرصت برای هوسبازیهای خود نگاه کنند؛ یعنی ببینند که چون این زنان تحت حمایت قرار ندارند، زمینه برایشان فراهم است و چون اینها با مشکلات متعددی روبهرو هستند، میتوانند آنها را تحت فشار قرار دهند تا به خواستههای این مردان تن بدهند. ولی ما نمیتوانیم این را بهطور کلی بیان کنیم؛ یعنی زنان ما این قدرت و توانایی را دارند که در مقابل این گروه از افراد هم محکم برخورد کنند. در اینجا، همان بحث حمایتهای خانواده هم بسیار کمک میکند؛ یعنی اگر زنی با اینکه سرپرست خانوار است، تحت حمایتهای خانوادهی مبدأ قرار داشته باشد، دیگر کسی چنین نگاه طمعآمیزی به او نخواهد داشت.
به نظر شما، برای حل مشکلات روحی و عاطفی این زنان چه باید کرد؟ گاهی این زنان به افسردگی دچار میشوند، چون خود احساس همسر بودن و مادر بودن، انرژی مضاعفی به زن میدهد. حتی مشکلات تربیت فرزند هم ارتباط مستقیمی با روحیهی این زنان دارد. برای حل این مشکلات چه راه حلهایی ارائه میدهید؟
درست است. بحث تربیت فرزند که مطرح میشود، باید بگویم که بهطور طبیعی، این خانوادهها با مشکلات خاصی مواجه هستند. درمورد زنان سرپرست خانوار در میان نظریات اجتماعی چند نظریه وجود دارد؛ نظریهی زنانه شدن فقر و آسیبپذیری زنان سرپرست خانوار، نظریهی ساختی-کارکردی (مشکلات تربیتی که فرمودید، ناظر به همین نظریه است)، نظریهی طبقاتی و ناتوانی دولتها و نظریهی کنش.
این چهار نظریه در نظریات اجتماعی درمورد این گروه وجود دارد.
نظریهی زنانه شدن فقر، درمورد این بحث میکند که به دلیل یکسری تبعیضها بین زنان و مردان و مواجههی این زنان با مشکلات بیشتر، الگوی فقر برای اینها میشود الگوی زنانه؛ یعنی زنان روزبهروز به فقر نزدیکتر میشوند، چون برنامهریزیهای دولتی و ساختارهای اقتصادی بهصورتی است که باعث چنین پدیدهای میشود. شرایط حاکم بر این خانوادهها به این صورت است که در مقایسه با مردان دسترسی یکسانی به فرصتهای شغلی ندارند و این به طریق اولی شامل زنان سرپرست خانوار میشود، چون کل مسئولیت اقتصادی خانواده بر دوش آنهاست و وقتی با چنین مشکلاتی روبهرو باشند، مشکلات آنها مضاعف میشود (علاوه بر مشکلاتی که مخصوص اشتغال زنان است). پس شد دسترسی نابرابر به فرصتهای شغلی.
مسئلهی بعد، سطح پایینتر سواد، در بین این خانوادهها و فرزندان این زنان است؛ یعنی فرزندان اینها معمولا نسبت به خانوادههای دارای هر دو والد، سطح تحصیلی پایینتری دارند. البته موارد نقض هم وجود دارد، اما غالب چنین است که سطح سواد آنها پایینتر است. مشکل بعد اینکه دستمزدهای کمتری دارند. یکی از موارد مطرح در اینجا بهنظر می آید این باشد که این خانوادهها با چالشهای جدی در تربیت فرزند مواجه هستند و آن هم بهخاطر حضور نداشتن آنها در خانه است.
[ms 4]
هم حضور نداشتن پدر و هم اینکه مادر مجبور است گاهی دوشیفت کار کند.
بله. در بیان نظریات، این نکته را خواهم گفت.
مسئلهی دیگر علاوه بر فقر اقتصادی، فقر زمانی است؛ یعنی زن، هم مسئولیت تربیت فرزند را خواهد داشت و هم مسئولیت نانآوری خانواده را. این اشتغال بهطور تماموقت، دیگر نه فرصتی برای کارهای منزل و نه برای تربیت فرزند و ارتباط با آن باقی میگذارد، چون اینقدر درگیر مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی و تأمین هزینهها هست که فرصتی برای آن نقش مادری -که جایگاه اصلی دارد- باقی نمیماند.
این، نظریهی زنانه شدن فقر بود.
نظریهی ساختی-کارکردی که به دیدگاه اسلام هم نزدیکتر است و یکی از مهمترین نظریهپردازان آن «پارسونز» میباشد، اینطور خانوادهها را انحراف از خانودهی طبیعی میداند؛ یعنی خانودهی نرمال و بهنجار، خانوادهای است که هر دو زوج مسئولیت خانواده را بر عهده داشته باشند؛ هم زن و هم مرد. زن مسئولیت مادری، همسری و تأمین مسائل حمایتی، مراقبتی و تربیتی را بهعهده دارد و مرد مسئولیت اقتصادی را. پس طبق این نظریه، اگر خانوادهای تکسرپرست شد، از آن الگوی طبیعی خانواده منحرف میشود و نتیجهی آن هم روبهرو شدن با چالشهایی جدی مثل تربیت فرزند است، چون ما نقش مهمی برای پدر در تربیت فرزند قائلیم. برای همین باید برنامهریزیها به سمتی برود که اگر مثلا زن سرپرست خانواری هم میخواهد شاغل باشد، دولت طوری برنامهریزی کند که این شغل مثلا نیمهوقت یا پارهوقت باشد، با همان مقدار درآمدِ تمام وقت، تا مادر علاوه بر آن نقش تأمین اقتصادی که دارد، به نقش تربیتی و حمایتی خود هم برسد که حداقل این عوامل را کاهش بدهد.
میتوان دورکاری را پیشنهاد کرد، بهصورتیکه هم حق بیمهی افراد رعایت شود، هم سابقهی کاری آنها لحاظ شود. درحالیکه به تربیت فرزندان میپردازند، کارشان را هم انجام بدهند.
همین دورکاری و اشتغال تماموقت به تربیت فرزندان، ممکن است به مشکلاتی منجر شود. این را هم باید در نظر گرفت که این زنان نیازهای روحی و روانی هم دارند که باید راهکارهایی برای این برنامه در نظر بگیریم، تا به دلیل مسئولیت تماموقتی که در قبال فرزندان و تربیت آنها دارند، از جامعه طرد نشوند و مشارکت اجتماعیشان بیاید پایین.
یعنی رشد شخصیتی خودشان؟
بله. ما باید طوری برنامهریزی کنیم که ارتباطات و تعاملات اینها با بیرون و بقیهی افراد جامعه پایین نیاید. میتوان بین خود این زنها، گروههای همیاری قرار داد، به این صورت که خانمها مثلا در ماه، دو تا سه جلسه بهطور گروهی با هم داشته باشند و در مورد مسائل و مشکلات و اتفاقاتی که در زندگی میافتد، با هم بحث و گفتگو کنند. خود همین ارتباط و بیان کردن مشکلات، خیلی از فشارهای روحی و روانی این زنان کم میکند. وقتی زنان سرپرست خانوار را نگاه میکنیم، میبینیم با افسردگی مواجه هستند و احساس تنهایی میکنند.
البته یک راه حل برای تمام اقشار جامعه و بهخصوص زنان سرپرست خانوار میتواند این باشد که مشاور خانوادگی قرار بدهیم (چیزی شبیه پزشک خانوادگی)؛ یعنی تقریبا هر خانودهای یک پزشک مشاور یا یک روانشناس در کنار خودش داشته باشد.
نهادهایی که مسئولیت این را برعهده دارند، میتوانند این کار را انجام دهند. البته اگر بین خود خانمها چنین گروههایی را راهاندازی کنند، طبق نظریهی کنش، تبدیل به آدم منفعلی نمیشود که همه برای او تصمیم بگیرند و قربانی باشد. اینگونه خود او دارد فعالیت و کنشی انجام میدهد برای اینکه از این وضعیت استرس و اضطراب دور شود و وقتی نقش فعالی داشته باشد، اعتماد به نفس او هم بالاتر میرود. تعاملات بین خود این گروه از زنان، میتواند مشارکت اجتماعی و فرهنگی آنها را بالا ببرد و حتی NGOهایی برای خود این زنها باشد. به این صورت، علاوه بر کارهای اقتصادی، کارهای فرهنگی انجام بدهند که از لحاظ روحی هم اغنا شوند و احساس تنهایی و طردشدگی نداشته باشند.
مهمترین راهکار یا مکانیزم دیگری که میتوانیم برای کاهش این احساس تنهایی و طردشدگی در نظر بگیریم، همان گفتمان خانودهمحوری است که اول گفتیم؛ یعنی زنی که دچار این مشکلات شد (مثلا زنی که طلاق گرفت یا بیوه شد) از خانواده خود جدا نشود و ارتباطاتش با خانوده محفوظ بماند و خانواده هم نگاه منفی به او نداشته باشند (خانواده منظور پدر و مادر و خواهر و برادر است)، چون در خانوادهها چنین مشکلاتی هست که گاهی نگاه افراد خانوده به این زنان تغییر میکند. باید همچنان حمایتهای عاطفی و مالی طایفه و خانوادهی خودش و همسرش، از آن زن و فرزندانش وجود داشته باشد.
حتی اگر این حمایت هم وجود داشته باشد، ما نمیتوانیم حس همسر بودن یا غریزهی مادر بودن (برای زنانی که فرزندی ندارند) را ندیده بگیریم. چه راهکاری برای این دارید؟ آیا مواردی مثل تربیت فرزند یا رفتوآمدهای پیدرپی یا مسافرتهای مکرر میتواند راهکار باشد؟!
ما باید مسائل شرعی را در نظر بگیریم. راهکاری که دین ارائه میدهد، فقط ازدواج اینطور زنان میتواند باشد.
چقدر احتمال دارد زنهایی که از این حمایتهای خانوادگی برخوردار نیستند، به سمت بیبندوباری پیش بروند؟
اگر بیبندوباری ناشی از مشکلات مالی باشد که ما گفتیم؛ مثل حمایتها و برنامهریزیهایی که دولت باید انجام دهد تا این زنان برای مشکل مالی خود به این سمت نروند.
گاهی پیش میآید که زن وضعیت مالی خوبی هم دارد، اما به این سمت پیش میرود. برای این چه راهکاری وجود دارد؟
راهکارش همان ازدواج است و در مورد این مشکل و نیاز، راهکار دیگری نمیتوانیم ارائه دهیم.
و درمورد آزار و اذیت برخی زنان؟
این به فرهنگسازی جامعه بستگی دارد که به این گروه بهعنوان یک فرصت نگاه نشود. همهی افراد جامعه باید خود را مسئول حمایت از چنین گروههایی ببینند. اگر میبینیم که شخصی ممکن است به این دلیل، مورد سوء استفاده قرار بگیرد، بیاییم مقابله کنیم با آن فرد.
خیلی ممنون از شما. امیدواریم که در تمام مراحل زندگیتان موفق باشید و ان شاء الله خدمات و آثار و مقالاتی که ارائه میدهید، در جامعه مورد استفاده قرار بگیرد.
ان شاء الله قدمی در راه کم شدن مشکلات اینها برداریم.