علم روانشناسی سالهاست ثابت کرده که برای تحمل فشار زندگی، دیدن برنامههای تلویزیون (صداو سیما) به عنوان یک رسانه جمعی، مناسب ترین گزینه است! این رسانه جمعی بر هر درد بیدرمان دواست!
برای رسیدن به آرامش چه چیزی بهتر از دیدن سریالهای ایرانی که به قول معروف هر چند میدانی که پایانش با عروسی و ازدواج تمام میشود، اما نحوهی این ختم به خیر شدن مهم و جالب توجه است!
نکته قابل تامل در مورد تلویزیون این است که تعداد قابل توجهی از کارگردانهای این رسانه، مقیدند که به هر قیمتی، با هر ترفندی و با هر کسی باید ازدواج در سریالها صورت بگیرد.
بدون شک نمونههایی از این حیث بسیار است و ما با این احتمال که خوانندگان نشریه چارقد، خدایناکرده پایبندِ سریالهای ایرانی نیستند، و فقط برنامههای فضانوردی را نگاه میکنند، صلاح دیدیم به حکم « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»، به ذکر چند نمونه کوتاه از این سریالها بپردازیم!
سریال «فقط به خاطر من» که چندی پیش به خوبی و خوشی و با عروسی به پایان رسید! در این سریال، سعید برای یافتن پدرش با آدرسی که مادرش داده، از تهران راهی اصفهان میشود و با نقشه قبلی به شکل آبدارچی وارد شرکت آقای شکیبا میشود و در این بین مریم دختر این کارخانهدار مست و شیدای سادگی سعید میشود، در اواسط فیلم کارگردان سعید را برادر مریم معرفی میکند و این واقعه برای مریم کلی حالگیری ایجاد میکند ولی در نهایت کارگردان در رایزنیهایی که با نویسنده دارد فیلمنامه را هندی کرده و سرانجام سعید هم شأن مریم و شریک در کارخانه میشود!
اگر این تنها موردی بود که در نهایت داستان اینطور به پایان رسید و علاقه دختر با چنین شأن اجتماعیای را با پسر آبدارچی، اینطور توجیه شده نشان داد، میشد از آن گذشت، اما در نگاه کلی به تمام سریالها، تصویر ذهنی کارگردانان و نویسندگان این رسانه جمعی را از زنان به خوبی نشان میدهد.
در سریال «دل خوش سیری چند»، آقای اکلیلی در نقش سورتمهچی باعث تحول زن بیوهای که در اوج غرور و خودبینی است، میشود و آن هم تنها به این علت که این مرد بیباک جلوی ماشین او ایستاده و نترسیده است. و همین بیباکی و شجاعت! دستمایهای برای مست و شیوا شدن خانم مغرور میشود. در «دل خوش سیری چند» طوری این خانم دکتر عاشق پیشه را به تصویر میکشد که گویی، هیچ نقطه قوتی در زندگیاش ندارد!
این رسانه معلوم الحال، ذائقه سریالی مردم را به قدری تنزل داده که تنها دلخوشی خانمهای خانهدار دیدن سریال «رویای شیرین» از شبکه اول سیما در برنامه خانواده است که در آن دو دختر دانشجو طی ماجراهایی همخانه با یک خانواده میشوند که این خانواده به خاطر نداشتن مادر، عمه نقش مادری را ایفا میکند و فرزندان این خانواده پسر جوان(پارسا) و دختر جوان(آتوسا) است، اما طرز فکر این افراد به عنوان نمونهای از افراد جامعه را اینطور نشان میدهند که دختران تنها فکر و ذکرشان ازدواج است و تنها دلخوشی جمع کثیری از پسران عاشق شدن!
دست و پا گم کردن و لبخند آزاردهندهی پارسا، نحوهی برخورد او را با هر دختری که از راه میرسد، نشان میدهد. شاید این برخورد پارسا به عنوان ک جوان تحصیلکرده(لیسانس)، تنها فکری که به ذهن مخاطب میرساند این باشد که تحصیل کیلویی چند؟! و حرف شادی(یکی دیگر از دختران دانشجوی سریال) در هر خانواده یک عالمه کیس آماده به ازدواج است، چه در نهادش نهفته؟
قصد تحلیل سریالها را ندارم اما چیزی که خیلی ناراحتکننده است تصویر سازی از زنان در این سریالهاست!
قبلاً هم به بحث ازدواج در حد افراطیاش در سریالها میپرداختند اما این دید از دختران و زنان را نداشتند!
هر چند یکی از وجههای ذاتی دختران و در مقابل آنها پسران جذب جنس مخالف برای همسرگزینی است اما متاسفانه این رسانه به صورت بسیار افراطی به این بحث پرداخته است و این نوع نگرش جنسیتی باعث عدم توجه به سایر بخشهای وجودی حواهای ایرانی شده است.
در کنار سریالهایی که به زن فقط به این دید نگاه میکنند برنامههای تحلیلی و بحثهای علمی را نگاه میکنی که به طور متوسط نصف مهمانان برنامهها را زنان تشکیل میدهند و این باعث ایجاد دوگانگی واضحی در بحث نگرش جنسیتی این رسانه جمعی میشود که واقعاً کارگردانهای سریالها کجا زندگی میکنند؟ اگر زن فقط به ازدواج و زن دوم داشتن و نداشتن شوهرش فکر میکند پس این همه پیشرفت علمی زنان کِی و کجا صورت گرفته؟
با کمی تأمل به این نتیجه رسیدم که چه بهتر آدم هر از گاهی به رادیو گوش کند چون در آن صورت نیاز نیست حتما مقابلش بنشیند تا متوجه صحبتها بشود، میتواند در عین گوش دادن به برنامهاش به کارهای روزمره هم بپردازد و اگر روزی موج را اشتباه گرفت چه بهتر که مسیر زندگیاش عوض شود! شاید ذاتاً باید ریاضیدان میبود کسی چه میداند؟!.
و اگر کمی خرج کند و چند مجله بخرد بالاخره میتواند مجلهای بیابد که هم انرژی مثبت بدهد هم خاطره، مشاوره، شعر و داستان و کلی چیز دیگر داشته باشد و تازه مهمتر از آنها اینکه دیگر نیاز به توجیح خود نداری که فال به چه درد میخورد.