زن، زمین، زندگی

راستی چه نسبتی بین «زن و زمین و زندگی» وجود داره؟ خوب روشنه که هر سه با «ز» شروع می شن و این خودش یه جورایی تجانس میاره! اما خب کلمات زیادی هستن که با «ز» شروع می شن، مثل: زرشک، زالو، هلو؛ نه ببخشید زردآلو و… که لااقل به نظر من ربطی بین اون ها وجود نداره؛ حداقل یه ربطی که بشه ازش یه جور تناسب درآورد. (هرچند این احتمال رو رد نمی کنم که بین هلو و زن یه رابطه ای باشه؛ در زبان انگلیسی واژه peach هم معادل هلو و هم به معنای بانوی زیباست…). ضمن این که کلمات دیگه ای هم هستن که بینشون یه جور تجانس ظاهری هست، ولی بازم به نظر جناب خودم تناسب باطنی ندارن، مثل: «مرد، مرداب، مردگی»… خب بگذریم…

یکی از مشترکات این سه واژه اینه که هر سه تاشون «زن» دارن. نه اینکه لزوماً متأهل باشن! منظورم اینه که حروف «ز» و «ن» حرف اول و آخر رو تو کلمه ی «زمین» می زنه و اگر «زن» رو از «زندگی» بگیری انگار سر رو از بدنش جدا کردی واز حیٍّز انتفاع ساقط!

ادامه زن، زمین، زندگی

گفتنی‌های دکترخجسته از صداخانه‌ی ایران

این روزها گرچه رقابتی نابرابر! میان تلویزیون و اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای برای جذب مخاطب در جریان است و اگرچه این سه رسانه غول پیکردنیای ارتباطات را به تسخیر کذایی خویش در اورده اند، اما رادیو هم‌چنان گرچه پر از صداهای ماندنی است اما بی صدا و سر به زیر مخاطبان سنتی خویش را کهحفظ کرده هیچ! نسل جدید را نیز با خود همراه کرده است. و البته این همراهی گاه در پی ارتقاط سلیقه ی نسل جدید روی داده و گاه در پی نزول سطح برنامه‌های رادیویی است!
صبح نهمین روز اردییبهشتی سال به ساختمان شهدای رادیو می‌رویم تا شاید جواب سوال‌های رادیویی‌مان را از دکتر حسن خجسته، معاون امور صدای سازمان صدا و سیما بگیریم.
دردسرهای آفیش شدن کمی معطلمان می‌کند و کنایه هم می‌شنویم که شما چطور خبرنگاری هستید که صدا و سیما نیامده اید! اما وقتی جناب دکتر می‌پرسند معطل نشدید که؟ حجب و حیا‌‌‌ی‌مان و البته بیشتر شاید وقت شناسی مان گل می کند که خیر.

ادامه گفتنی‌های دکترخجسته از صداخانه‌ی ایران

حواها در رسانه‌های جمعی

78.jpgعلم روانشناسی سالهاست ثابت کرده که برای تحمل فشار زندگی، دیدن برنامه‌های تلویزیون (صداو سیما) به عنوان یک رسانه جمعی، مناسب ترین گزینه است! این رسانه جمعی بر هر درد بی‌درمان دواست!

برای رسیدن به آرامش چه چیزی بهتر از دیدن سریال‌های ایرانی که به قول معروف هر چند می‌دانی که پایانش با عروسی و ازدواج تمام می‌شود، اما نحوه‌ی این ختم به خیر شدن مهم و جالب توجه است!

نکته قابل تامل در مورد تلویزیون این است که تعداد قابل توجهی از کارگردان‌های این رسانه، مقیدند که به هر قیمتی، با هر ترفندی و با هر کسی باید ازدواج در سریال‌ها صورت بگیرد.

بدون شک نمونه‌هایی از این حیث بسیار است و ما با این احتمال که خوانندگان نشریه چارقد، خدای‌ناکرده پا‌ی‌بندِ سریال‌های ایرانی نیستند، و فقط برنامه‌های فضانوردی را نگاه می‌کنند، صلاح دیدیم به حکم « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»، به ذکر چند نمونه کوتاه از این سریال‌ها بپردازیم!

ادامه حواها در رسانه‌های جمعی

دوست دارم با نجابت تمام زندگی کنم

سال‌های گذشته وقتی قرار بود مجریان ما برنامه‌ای را اجرا کنند بیشتر حالت رسمی در چهره‌ی خود داشتند و فقط به بیان پاره‌ای دیالوگ‌های خاص بسنده می‌کردند. اما با گذشت زمان شاهدیم که نحوه‌ی اجرای مجریان چه در تلویزیون و چه در رادیو در برنامه‌های مختلف تغییر کرده و به نوعی می‌توان گفت از آن حالت خشک و یکنواخت بودن خارج شده‌اند. حتی در گذشته شاهد بودیم بعضی از مجریان فقط پشت میز و صندلی می‌نشستند و در اتاقی با دکوری که هیچ‌گونه با برنامه سنخیتی نداشت برنامه‌ی خود را اجرا می‌کردند. اما اکنون دیگر این‌گونه نیست. انواع و اقسام برنامه‌های مختلف شبکه‌های سیما با تنوع مجریان و استودیوهای زیبای طراحی شده، حکایت از برنامه‌ای دیدنی می‌کند. زیلا صادقی یکی از این مجریان جوان شبکه‌های مختلف سیماست که الحق و الانصاف در اجرای برنامه‌ای متفاوت توانسته قدم‌های اساسی بردارد. با او به گفتگو نشستیم و از هر دری صحبت کردیم. عمده بحث ما در مورد نحوه اجرای او در تلویزیون است که از نظر می‌گذرانید.

ادامه دوست دارم با نجابت تمام زندگی کنم

شاسخین‌های گانگستر

امروزه با گسترش روز افزون ارتباطات در عرصه ملی و بین المللی، شاهد تاثیرات عمیق رسانه‌ها بر افکار عمومی، در سطوح مختلف فرهنگی جامعه هستیم.

در این میان تلویزیون را بر حسب شرایط خاصی مثل سهل الوصول بودن یا یکسانی دسترسی همه اقشار جامعه با طبقات مختلف، می‌توان موثرترین رسانه و به تعبیری دیگر رسانه‌ی عامه مردم دانست.

لذا با توجه به موارد ذکر شده نمی‌توان نقش موثر تلویزیون را در زمینه فرهنگ‌سازی و جهت‌بخشی به افکار، روابط اجتماعی و تحکیم و یا تزلزل نوعی نگرش خاص در بین اقشار جامعه، انکار کرد.

از آغاز دهه هفتاد و با فراگیر شدن رسانه‌ی تلویزیون در کشور که با تولد زنجیره‌ای شبکه‌های تلویزیونی همراه شد رویکرد صدا و سیما «جلب حداکثری مخاطب» شد و تلویزیون با همه شبکه‌هایش با همه قوا به میدان آمد تا مردم اسیر ویدئو و ماهواره نشوند.

ادامه شاسخین‌های گانگستر

زن، مخاطب یا مشتری برای رسانه؟!

خانواده کوچک‌ترین عنصر ایجاد جامعه و مهم‌ترین رکن جامعه است. نیمی از هسته‌ی اولیه‌ی خانواده توسط زن و نیمی دیگر توسط مرد تشکیل می‌گردد.رسانه در یک جامعه، چند نقش اساسی دارد. ۱- اطلاع رسانی و خبر ۲- ارشاد و هدایت۳- تفریح و سرگرمی.

رسانه در جامعه پوشش وسیعو فراگیر دارد و حسب نوع آن، مخاطبین و یا تولیدکنندگان متفاوتی دارد. (زن به‌عنوان یکی از ارکان تشکیل دهنده‌ی جامعه، هم در طیف مخاطبین رسانه جایگاه مهمی دارد و هم در گروه تولیدکنندگان محتوا). البته این اشاره، یک اشاره‌ی بایسته بودن است، نه اشاره‌ی وجود.

امروزه هدف گیری رسانه‌ها، زن مخاطب را به‌عنوان یک انسان و به‌عنوان رکنی از ارکان جامعه نمی‌بینند، بلکه در هدف‌گیری اغلب آن‌ها ، زن یک مشتری است. مشتری کالا (لوازم آرایشی، پوشاک، خوراک، و …) و یا مشتری خدمات ( آرایش، تناسب اندام، و ….) و از طرف دیگر رسانه‌های امروز دنیا در تولید محتوا از زن به‌عنوان یک کالا نیز استفاده می‌کنند. و گاهی هم به‌عنوان ابزار.

ادامه زن، مخاطب یا مشتری برای رسانه؟!

همیشه پای یک زن درمیان است

66.jpgبعد از سالها برنامه سازی، خوشبختانه کم کم شاهد برنامه هایی هستیم که بیشتر مطابق زندگی واقعی اند. زنها نیمی از جامعه اند و به اندازه مردها در تمدن سهم دارند؛ اما نکات مهمی هست که بیشتر وقتها مراعات نمی شوند. در ستون هر خانواده، یک زن وجود دارد و اگر رسانه ای بخواهد واقعی عمل کند باید همین صورت را نمایش دهد. حتی اگر موضوع مربوط به یک فیلم فضایی و تخیلی هم باشد، بازهم آن اثر بدون حضور همسر، مادر و یا دختری از جنس واقعی، اثری غیرواقعی خواهد شد.
در مجموعه ی تلویزیونی «بیداری»، شاهد خیل عظیم شخصیتهای زن هستیم که در پیشبرد داستان نقش کلیدی دارند. یک قهرمان اصلی که برای همه روشن است به نصیحت هیچ کسی گوش نمی دهد، زنی پولدار و بی فرزند که او هم خودسرانه همه کاری می کند و بالاخره یک زن بدجنس که قصد از بین بردن اقتصاد مملکت را دارد و در مرحله اول با ربا خواری، کانون گرم یک خانواده را نابود می کند.
در بین این همه زن بد و بدتر و بدترین، جای یک نقش زن مثبت بسیار خالی است. انگار از نظر نویسنده، هیچ زنی نمی تواند مثبت باشد. آیا در دنیای حقیقی هم اینگونه است؟ پس این که «مرد از دامن زن به معراج می رود» کجا معنی پیدا می کند؟
زن ها حتی اگر بیرون خانه کار مفید و درآمد اقتصادی نداشته باشند، می توانند با تربیت مردان خوب و صالح نقش مثبت و کلیدی داشته باشند. شیرین بیاتی، استاد تاریخ دانشگاه تهران، زنان ایرانی را انتقال دهندگان میراث فرهنگی می خواند و می گوید: « از زمانی که زن برای فرزند خود در گهواره زمزمه لالایی سر داده و کمی بعدتر، زمانی که برای او داستان و افسانه گفته، انتقال میراث فرهنگی را آغاز کرده است.»
آیا در این مجموعه شاهد حداقل یک مورد زن متعادل هستیم؟! زن های این مجموعه خودشان از بن و ریشه مشکل داشته اند یا ضعف از نویسنده است که نتوانسته زنان واقعی جامعه را – همانگونه که هستند- نشان دهد؟

همان اندازه که مردها در زندگی متفاوتند، زن ها هم؛ نه این که فقط زن ها بد باشند. شاید این مجموعه می خواست نقش کلیدی زن را نشان دهد؛ اما با این فرض هم این هدف در جهت منفی اعمال شده است. نقشی که شاید خیلی براذهان مخاطب خودش تاثیر بگذارد چرا باید تا این اندازه دست کم گرفته شود و رفتارهای بدش بدون عاقبت واقعی و رفتارهای نسبتا خوبش بدون مبنای دینی و اخلاقی باشد؟

ادامه همیشه پای یک زن درمیان است

فرعون در مطبخ

تصویری که سینما و سیمای ایران ‌از خانواده بویژه جایگاه مرد در آن نمایش می‌دهد همواره شبیه یک آونگ بین دو نقطه افراط و تفریط در نوسان است و گویا قرار نیست برای یک‌بار هم که شده این حرکت سرگیجه آور در نقطه تعادل بایستد.

از این سو آن‌چه می‌بینیم شوکت است، مجسمه‌ای توخالی، هیولایی سرشار از عقده‌های حقارت با متد فرعون در مدیریت خانواده! پدرسالارانی که غالباً هم هیمنه‌شان شکسته می‌شود. از سویی دیگر روایتی داریم از مجموعه‌ای از بازاریان و کامیون‌داران بی‌عاطفه، مغرور و دوزنه ( واکنش پنجم و …) ، یا چاپلوسان فرصت‌طلب و هوس‌ران ( زن‌زیادی و .. ) و یا مردانی ضعیف که راه به راه همراه با ساکشان از خانه به بیرون پرتاب می‌شوند ( پاورچین و … ). آنها یا ابله‌اند و یا زیرک و البته شارلاتان. غالباً همگی از مشکلات شخصیتی رنج می‌برند( چارخونه) یا بی‌مسئولیت و دروغگو هستند و یا بدچشم و چاپلوس.

وقتی هم که نوبت به معرفی مرد مهربان می‌شود، طراحان لباس بی‌درنگ به یاد «پیش‌بند» می‌افتند.

ادامه فرعون در مطبخ

بلوتوث

موج نگران کننده تولید و گسترش بسیار سریع بولوتوث‌های ضداخلاقی در جامعه باید زنگ خطری جدی برای مسئولان فرهنگی کشور باشد. پیامدهای سیاسی و رسانه‌ای این پدیده هم قابل توجه است، زیرا این گونه مسائل به صورت قوی و پررنگ در رسانه‌های غربی منعکس می‌شود.

طی یکی دو ساله‌ی اخیر، قشر جوان و نوجوان جامعه به دلیل عدم آگاهی و بعضاً بی‌توجهی، بیشتر در معرض آسیب‌های روانی این قبیل بولوتوث‌ها قرار گرفته‌اند. مثل رقص کل‌کل یک‌ودو که حتی تا سایت صهیونیستی یوتیوب نیز کشانده شده است.

ابتدا به سراغ چند دانش‌آموز که در حال شوخی و خنده در پاک هستند، می‌روم. حداکثر ۱۸ سال دارند و مشخص است که در سال اول یا دوم دبیرستان مشغول به تحصیل‌اند.

ادامه بلوتوث

ژرفا

سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، نویسنده، محقق و مترجم، شاعر، پژوهشگر در ادبیات و هنر، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. وی تا کنون ویراستاری حدود ۵۰ کتاب، تألیف و ترجمه و تحقیق و فراهم‌سازی ۳۰ اثر در زمینه‌های حقوقی، ادبی، هنری، ادبیات کودکان، تربیت، حدیث را انجام داده است. همچنین دارای پیشینه‌ی شعری از سال ۱۳۵۸ و دارای اشعاری در مجموعه‌های مختلف است که در ده‌ها کنگره‌ی کشوری عرضه شده است. نوشتن ده‌ها مقاله در نشریات گوناگون، نگارش صدها ساعت برنامه رادیویی و تلویزونی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ از دیگر فعالیت‌های او است.

ادامه ژرفا

وبلاگ من زیر درخت آلبالو گم نشده

یکه و تنها گوشه اتاقمان پشت میز کامپیوتر نشسته‌ایم. کسی نشانی وبلاگمان را نمی‌داند. برای خودمان می‌نویسیم و چند نفری بیشتر نمی خوانند… غافل از اینکه بعضی ها شغلشان خواندن نوشته‌های ماست. مانند «مرکز منابع باز» وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا که وظیفه دارد در اینترنت، سایت‌ها و وبلاگ‌های شخصی جستجو کند و پس از جمع‌آوری و ترجمه اطلاعات بدست آمده، آنها را تجزیه و تحلیل کند.

رسانه‌ها نیز توجه خاصی به موج فراگیر وبلاگ‌نویسی دارند. مخصوصا که امروزه وبلاگ‌ها با سرعت و آزادی ذاتی‌شان رقیب بی‌مانندی برای خبرگزاری‌ها و دیگر رسانه‌ها شده‌اند. وقتی حدود ساعت ۵ صبح ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ خبر دستگیری صدام اعلام شد، مهم ترین روزنامه های آمریکا در بهترین حالت ۱۰ ساعت بعد با انتشار ویژه نامه‌ای این خبر را منتشر کردند؛ در حالی که وبلاگ‌ها و روزنامه‌های الکترونیکی به صورت لحظه به لحظه به انتشار تازه‌ترین اخبار و تصاویر پرداخته بودند.

ادامه وبلاگ من زیر درخت آلبالو گم نشده

مجری

توی فیلم ماه رمضان نقش خورشید را بازی می‌کرد. در کل فیلم شاید یک ساعت هم جلوی دوربین نبود. ولی همین هم برای قیافه گرفتن خودش و خانواده‌اش کافی بود. خوشم می‌اید که توی فیلم هم نقش یک دختر لوس و افاده‌ای را بازی می‌کرد .تنها حسن نمایش او همان زیبایی چهره‌اش بود که انصافا چیزی کم نداشت.

وقتی امدند توی مدرسه تست بازیگری بگیرندمثل اسپند روی اتش بالا و پایین پریدم که انتخاب شوم! بعد از هشتاد تا تست و نمایش گریه وخنده بالاخره انتخاب شدم. خورشید هم انتخاب شد. هرچند گروه فیلم‌برداری تنها یک مجری می‌خواست. اما خوشحال بودم. مطمئن بودم اگر به توانایی‌هایم اعتماد کنم بالاخره روی خورشید راهم کم می‌کنم. انگار از شادی توی اسمان پرواز کردم تا به خانه رسیدم. در را باز کردم و گفتم:»بالاخره منم بازیگر شدم!»پدر جلوی در ایستاد.اخم کرد وگفت:»غلط کردی بازیگر شدی!خانوم این چی میگه؟!!»گفتم :»سلام!»جرئت نکردم سرم را بلند کنم . همان طور سرم را پایین گرفتم و وارد اتاق شدم. پدر پشت در ایستاد و گفت:»حرف میزنی یا نه؟!قضیه بازیگر چیه؟!!همینم مونده خورشید بشی!»

ادامه مجری

این زن فروشی است

بر اساس مدارک به‌ جا مانده از اواسط دهه‌ی سوم قرن بیستم میلادی (۱۹۲۵)، سهام‌داران و صاحبان برخی از رشته‌های صنعتی جهت فروش محصولات خود در بازار، از درج آگهی‌ها در مطبوعات و جراید پر خواننده‌ی آن مقطع، بهره می‌بردند. با گذشت زمان، آن سهام‌داران و مدیران صنایعی که مدت‌ها چنین سبک کاری را برگزیده بودند، متوجه شدند که استفاده از آن متد تقریباً قدیمی، چندان کمکی به رشد درآمدهایشان نمی‌کند. از این‌رو به‌فکر آزمایش روش‌های کارآمدتری افتادند. آنان دریافتند که درآمیختن تبلیغ تولیدات آماده برای مصرف با تصاویری هیجان‌آمیز بدین نیاز پاسخ می‌گوید.

اینک و در عصر ما یکی از راه‌های افزایش سطح تقاضا برای این‌دسته از کالاها، نشان دادن تصاویر زنان نیمه برهنه توأم با اجناس مورد تبلیغ می‌باشد. در این آگهی‌ها زنان مهیا کننده‌ی لذت بینندگان‌اند. آن‌ها آماده و رضایت‌مند بسان موجوداتی بی‌اراده و شکیب و یا دختر‌بچه‌های بی‌دفاع با قیافه‌هایی عشوه‌گرانه از هر طرف، از بالا به پائین و گاه با انگشتی در دهان نمایش داده می‌شوند.

ادامه این زن فروشی است

من مریم رو دوست ندارم!

دلم براشون تنگ شده، برا همه شون! برا درس «ز» و سوزن و مادری که کنار بچه هاش مشغول خیاطی نشسته بود. برا درس «ک» و کشک… برا آشی که مادر و اکرم داشتن می پختن… برا اکرم(!)،برای مادری کهدر بارانبا هر سختی بود خودشرو به خونه رسوند و بیشتر از اون دلم تنگ شده برا کبری، برا کوکب خانوم… که زن کدبانویی بود! نشنیده بگیرید، ولی دلم برا حسنک و چوپان دروغگو هم تنگ شده!

ادامه من مریم رو دوست ندارم!