بعد از سالها برنامه سازی، خوشبختانه کم کم شاهد برنامه هایی هستیم که بیشتر مطابق زندگی واقعی اند. زنها نیمی از جامعه اند و به اندازه مردها در تمدن سهم دارند؛ اما نکات مهمی هست که بیشتر وقتها مراعات نمی شوند. در ستون هر خانواده، یک زن وجود دارد و اگر رسانه ای بخواهد واقعی عمل کند باید همین صورت را نمایش دهد. حتی اگر موضوع مربوط به یک فیلم فضایی و تخیلی هم باشد، بازهم آن اثر بدون حضور همسر، مادر و یا دختری از جنس واقعی، اثری غیرواقعی خواهد شد.
در مجموعه ی تلویزیونی «بیداری»، شاهد خیل عظیم شخصیتهای زن هستیم که در پیشبرد داستان نقش کلیدی دارند. یک قهرمان اصلی که برای همه روشن است به نصیحت هیچ کسی گوش نمی دهد، زنی پولدار و بی فرزند که او هم خودسرانه همه کاری می کند و بالاخره یک زن بدجنس که قصد از بین بردن اقتصاد مملکت را دارد و در مرحله اول با ربا خواری، کانون گرم یک خانواده را نابود می کند.
در بین این همه زن بد و بدتر و بدترین، جای یک نقش زن مثبت بسیار خالی است. انگار از نظر نویسنده، هیچ زنی نمی تواند مثبت باشد. آیا در دنیای حقیقی هم اینگونه است؟ پس این که «مرد از دامن زن به معراج می رود» کجا معنی پیدا می کند؟
زن ها حتی اگر بیرون خانه کار مفید و درآمد اقتصادی نداشته باشند، می توانند با تربیت مردان خوب و صالح نقش مثبت و کلیدی داشته باشند. شیرین بیاتی، استاد تاریخ دانشگاه تهران، زنان ایرانی را انتقال دهندگان میراث فرهنگی می خواند و می گوید: « از زمانی که زن برای فرزند خود در گهواره زمزمه لالایی سر داده و کمی بعدتر، زمانی که برای او داستان و افسانه گفته، انتقال میراث فرهنگی را آغاز کرده است.»
آیا در این مجموعه شاهد حداقل یک مورد زن متعادل هستیم؟! زن های این مجموعه خودشان از بن و ریشه مشکل داشته اند یا ضعف از نویسنده است که نتوانسته زنان واقعی جامعه را – همانگونه که هستند- نشان دهد؟
همان اندازه که مردها در زندگی متفاوتند، زن ها هم؛ نه این که فقط زن ها بد باشند. شاید این مجموعه می خواست نقش کلیدی زن را نشان دهد؛ اما با این فرض هم این هدف در جهت منفی اعمال شده است. نقشی که شاید خیلی براذهان مخاطب خودش تاثیر بگذارد چرا باید تا این اندازه دست کم گرفته شود و رفتارهای بدش بدون عاقبت واقعی و رفتارهای نسبتا خوبش بدون مبنای دینی و اخلاقی باشد؟