یکی از مهمترین چالش های پیش روی هر حکومت مبتنی بر آرمان و اعتقاد، مساله حقوق و تکالیف انسانی در دایره آموزه های وحیاتی است. از سویی شریعت، مرزهایی برنهاده و از سوی دیگر ازادی های انسانی در قلمرو فطرت مورد تإیید و توجه شارع است. همیشه این دغدغه وجود داشته که چه کنیم تا هم آزاد زندگی کنیم و هم مرزهای شریعت را پاس داریم. این موضوع ارتباطی به مرد یا زن به حسب جنسیتش ندارد اما بنا به بعضی ملاحظات همواره در باره زنان با حساسیت بیشتری پی گرفته شده است. در این گفتگو با یکی از صاحبان فکر جناب آقای ابوالقاسم ژرفا به تبیین افق هایی از همین بحث » انقلاب فرهنگی» می نشینیم با این امید که این پرسش و پاسخ کوتاه بتواند راهی فراسوی طرح نقادانه این گونه مباحث بگشاید.
آیا فرهنگ در این سی سال با فرهنگ پیش از انقلاب تفاوتی کرده است؟
اگر مقصود از فرهنگ، زیرسازهای و بنیانهای فرهنگی باشد، متأسفانه گام مهمی رو به جلو حرکت نکردهایم. همگان میدانند که بنیان فرهنگ را باید در باورهای وجدانی و نهادینة جامعه جست. مثلا اگر در جامعهای مردم باور قلبی داشته باشند که دورغ کاری است زشت، میتوان گفت که در آن جامعه فرهنگ راستگویی رواج دارد یا امیدی به رواج داشتنش میتوان بست. در مقابل، اگر در باورهای قلبی مردم، دروغ گفتن کاری توجیهپذیر باشد، حتّی اگر هزاران رساله و سخنرانی و فیلم در بارة زشت بودن دروغ تهیه شود، فرهنگ راستگویی در آن جامعه رواج نمییابد. بنابراین، با اندوه باید گفت بنیانهای فرهنگی در جامعه ما رو به تعالی نبوده است؛ امّا آثار فرهنگی و بخش روبنایی فرهنگ رشد داشته است.
چرا با این کاستی ها همراه بوده؟
مهمترین علت کاستی در فقدان بنیانهای لازم فرهنگی، این است که حرکت عمومی اداره جامعه در بخشهای کلان بر اساس تعالیم و آموزههای حقیقی دین نبوده است. مثلا سیاستگذاران فرهنگی نتوانستهاند برنامه جامع و کلان بر مبنای دستگاه تعلیمی قرآن استوار کنند و هر روز بنا به سلایق شخصی تصمیمی گرفتهاند و مردم را هم سردرگم نمودهاند. یک روز ویدئو ممنوع بوده؛ روز دیگر آزاد شده؛ روز دیگر ترویج گشته است. یک روز ورزش بوکس ممنوع شده؛ روز دیگر آزاد اعلان گشته است. و صدها نمونه دیگر. اینها ناشی از نبود دستگاه منسجم فکری در سیاستگذاری فرهنگی است که کارها را سلیقهای و مبتنی بر پسندهای شخصی میسازد. آخرین نمونه این کاستی را در پخش سریالهای نوروز امسال میتوان دید که سرشار از ابتذال بود؛ امّا بیشتر مسؤولان فرهنگی جامعه آن را ستودند؛ در حالی که همین سریالها اگر ده سال پیش پخش میشد، صدای اعتراض بسیاری برمیانگیخت!
بانوان در بخش فرهنگی، کجا قرار دارند؟
بانوان جایگاه خاصی در فرهنگ ما ندارند؛ همان طور که در هیچ بخش دیگری ندارند. زنان همچنان مظلومند؛ فقط صورت قضیه فرق کرده و گمان میشود در بعضی بخشها مظلوم نیستند. مثلا در بخش علمی، درصد بسیار کمی از تواناییهای زنان ما شکوفا شده، درحالی که بسیاری از زنان به کارهای خدماتی مشغولند. کارگزاران به سبب حرفشنوی خانمها و گاه دریافت حقوق کمتر، کارهای خدماتی را به آنان میسپارند و زنان هم دلخوشند که مشغول به کارند. امّا خیلی از همین خانمها میتوانند پیشرفتهای علمی قابل توجهی داشته باشند که از آن محروم میمانند و خودشان هم به این محرومیت دلخوشند
دراینصورت شما بطور کامل این حضور را نفی میکنید؟
بطور کامل نه؛ می شود گفت مهمترین قدمی که بانوان برداشتهاند، شکستن حصار باورهای نادرست در بارة زن و نقش زن در جامعه است. این گام بسیار مبارک و قابل ستایش است. با این گام، زنان توانستهاند از بند و قیدهای زاید سنتی جدا شوند و زمینه حضور فعال آنان در بخش فرهنگ فراهم گردد.
و بنظر شما چه کارهایی باید در این برهه از زمان انجام دهند؟
سوال خیلی دقیقی ست؛ اما کار مهمی که انجام نگرفته و باید در این دهه به طور جدی به آن پرداخت، تبیین نقش واقعی زن در تحولات فرهنگی است. زن در دو ساحت جدی باید نقش فرهنگی ایفا کند: یکی ساحت انسانسازی که در بعد مادرانه او تجلی مییابد و دیگری ساحت علمی که در خلاقیتهای فکری و اندیشهزایی او جلوه میکند. متأسفانه به همان دلیل که گفتم، زنان ما از هر دو نقش دور شدهاند. هم کمتر به نقش عظیم مادری توجه دارند و هم در جایگاه خاص فکری و نظری و علمی کمتر به آنان توجه میشود و بیشتر خادمان جامعه شدهاند. قبلا در خانه خادم بودند و حالا در بانک و اداره و بوتیک. و این ظلم عظیمی است که همچنان بر زنان میرود.
بنظر من بعد از اعلام انقلاب فرهنگی کارهایی که در جامعه صورت گرفت، زاییده ی دلخوشی هایی بوده و میشود گفت در عمل اتفاقی نیفتاد و تغییر چندانی نداد، مخصوصا در بخش زنان. به نظر شما چطور؟
قرار بود در فاصله تعطیل موقت دانشگاهها که همراه با دلیلهای سیاسی و اجتماعی نیز بود، سیاستنویسان فرهنگی جامعه در شورای انقلاب فرهنگی گردآیند و منشوری مدون و منظم برای سیاستهای علمی در عرصه آموزش عالی تدوین کنند. به گمان حقیر این کار صورت نگرفت. خوب است شما این سوال را به اقتراح بگذارید و از فعالان عرصه فرهنگ و دانشگاه بپرسید که اگر صورت گرفته، کجا و چگونه بوده است؟
و چرا هنوز هم باید بحث حجاب در دانشگاه های ما «که بوضوح درقسمت ورودی دانشگاه علامه دیده میشه که یکسری خانومها ایستادند تا به سر و وضع حجاب رسیدگی کنند»، و یا در کتابخانه های ملی…؛ در حالت زور و اجبار و تحت یکسری اصول بی قاعده خلاصه شود؟
این بلا فقط در بحث حجاب بر سر ما نیامده؛ بلکه در همه مقولات اساسی فرهنگ که با حضور اجتماعی زنان ارتباط دارد، ما دچار بیبرنامگی و آشفتگی هستیم. به اصل سخنم برمیگردم؛ تا بنیانهای فکری جامعه اصلاح نشود، امید هیچ تغییر مهم فرهنگی نمیتوان داشت. اصلیترین بانی این حرکت، رسانه ملی است. آیا صدا و سیما به وظیفه خود عمل میکند یا هر روز بیشتر از گذشته به تخریب اخلاقیات و بنیانهای فرهنگی جامعه میپردازد؟ جواب بر عهده فرهیختگان منصف!
و من نمیدانم اکنون باید بنابر همه ی گفت و گوها از ایشان تشکر کنم و خسته نباشید بگویم یا بگذارم همچنان این سکوت ادامه داشته باشد. امروز دوم اردیبهشت است که در تقویم سالروز اعلام انقلاب فرهنگی نامیدنش.