گفتمان غالب!

یک- اینکه نتوانی موهایت را بریزی دورت و توی خیابان وقتی باد می آید، بپیچد لایشان؛ اینکه نتوانی با کوله پشتی، تاپ بپوشی، اینکه وقتی موهایت را رنگ می کنی کسی نمی فهمد، اینکه نتوانی رنگارنگ کلاه سرت کنی، اینکه مدل موهایت را تعداد معدودی آدم می بینند؛ اینها یعنی محدودیت.

اینکه در تابستان به خاطر آن همه پارچه ای که دورت ریخته،از گرما خفه می شوی؛ اینکه همین پارچه ها طوری توی دست و پایت است که توی بی آر تی یا مترو نمی دانی چادرت را جمع کنی یا کیفت را بگیری یا خودت را، اینکه توی باران مثل موش آبکشیده می شوی و وزن لباس هایت چند برابر می شود؛ این یعنی محدودیت.

دو- اینکه به خاطر درس خواندن نتوانی تلویزیون نگاه کنی یا بروی سینما یا بنشینی با خانواده ات به حرف زدن، این یعنی محدودیت. اینکه به خاطر حقوق دیگران، کلی توی صف باایستی و معطل شوی؛ یعنی محدودیت. اینکه برای اینکه چاق نشوی و بعد هم سکته نکنی و بمیری، مجبوری کم غذا بخوری، یعنی محدودیت. اینکه به خاطر اینکه دیگران را آزار ندهی مجبوری یک روز در میان بروی حمام، یعنی محدودیت. اینکه مجبوری توی زندگی کار کنی تا یک لقمه نان دربیاوری و وقتت به کارهای طاقت فرسا می گذرد، یعنی محدودیت. اینکه نتوانی ماشینت را هر جا که می خواهی پارک کنی، یعنی محدودیت.

سوم- اطراف ما پر است از محدودیت. این خاصیت زندگی اجتماعی است. رعایت حقوق دیگران برای آدم ها محدودیت می آورد. در واقع در جهان اجتماعی، قوانین ما را محدود می کنند تا هر کاری که می خواهیم، نتوانیم انجام دهیم. هنجارها و ارزش ها هم به صورت نانوشته همین مکانیزم را انجام می دهند و ضمانت اجرایی همه ی اینها هم اجبار اجتماعی است.

اما این قوانین از کجا می آید؟ در دنیای مدرن قوانین را یک عده آدمی که بهشان می گویند نماینده ی مردم، می نویسند. یک جورهای غیر مستقیمی – آنها ادعا دارند- مردم می نویسند. یا در واقع اکثریت مردم. اما در دنیای پیشامدرن، قوانین را پادشاهان تعیین می کردند و مردم هم معمولا از آن پیروی می کردند چون این خاصیت زندگی اجتماعی است و اگر نمی خواستند از آن پیروی کنند، مستلزم از دست دادن امنیتشان بود. همیشه داشتن امنیت عنصر مهمی در تعیین اینکه مردم چه شکل زندگی ای را انتخاب کنند، بوده است. اما زمان پیامبر- که طبیعتا الگوی زندگی اجتماعی کشور ما است- این قوانین بر اساس قرآن و حرف معصومین، تعیین می شده است.

چهارم- اما اینکه محدودیت های دین را این روزها خیلی رنگی تر از دیگر محدودیت ها می بینیم، شاید به خاطر دنیای جدید باشد. وگرنه چرا کسی نمی گوید که من می خواهم ماشینم را اینجا پارک کنم، اختیار ماشینم را دارم و به کسی هم ربطی ندارد. بعد همه بهش جواب می دهند که این قانون است، پس باید رعایت شود. دنیای جدید، دنیایی است که در آن جدایی دین از حکومت و سکولاریته، تاکید می شود. مفهومی حوزه ی خصوصی و فردگرایی تئوربزه می شود و همه ی اینها فکر ما را و ذهن ما را شکل می دهد. گفتمان غالب، گفتمانی است که رد یا قبول محدودیت های دین را به افراد می سپارد و برای آن هیچ اجبار اجتماعی تعیین نمی کند. گفتمانی که انسان را ملزم به رعایت قوانین اجتماعی بشری می کند اما درباره ی قوانین الهی، سکوت اختیار کرده است. گفتمانی که ناخودآگاه از طریق فیلم ها و محصولات فرهنگی اش تبدیل می شود به اسطوره های ذهن ما. و موجب این می شود که محدودیت های دین را ببینیم و ازشان سوال کنیم. گفتمان غالب بدون اینکه بفهمیم، پنداره های خود را به ما منتقل کرده و این هر روز در ما تعارض بیشتری نسبت به دین ایجاد می کند. اینکه جلوی آینه باایستیم و چهل و پنج دقیقه وقت، صرف کشیدن خط چشم کنیم، اینکه لباس هایی چنان تنگ بپوشیم که قادر به درست نفس کشیدن نباشیم، اینکه کفش های وحشتناک پاشنه بلند بپوشیم، اینکه بدبختی ها و هزینه ی عمل زیبایی(!) دماغ را بپذیریم، محدودیت محسوب نمی شود چون گفتمان غالب برای ما این امر را چیزی لذت بخش و مشروع تعریف کرده است. گفتمانی که دین را تبدیل به یک ابزار برای حفظ انسجام اجتماعی می کند؛ برای دین آن موقعیتی را قائل نیست که در عصر پیامبر وجود داشته است. این می شود که هر روز بیشتر محدودیت های دین را می بینیم و محدودیت های قوانین و ارزش های گفتمان های غالب را نمی بینیم.

۶ دیدگاه در “گفتمان غالب!”

  1. کاش این مطلب خوب را برای یک بار هم شده بدون تعصب می خواندیم و بعد فکر بگوییم اعمال ما فقط به خودمون مربوط می شه!

  2. افرین
    تبریک میگم به خاطر این نوشته ی زیبا و تاثیر گذارتون
    خودم به عینه شاهد تاثیر این مطلب به روی یکی از همین دخترکان بودم
    واقعا عالی مینویسید
    من دوست دارم باهاتون همکاری کنم
    اگه لایق بدونید

  3. من درباره حجاب یک سری مطالعاتی داشتم. البته نه فقط حجاب ، اسم کلیش را
    می شد گذاشت حقوق زن و این جور حرف ها. به نظرم استدلالاتی که خانم
    مینایی مطرح می کنند ، درست نیست. سعی می کنم کمی در این مورد شرح بدهم
    یکم: قسمت دوم نوشتار که در دفاع از حجاب بود ، جای حرف ندارد. چون به
    جنبه فردی حجاب پرداخته بود. یعنی یک نفر به خاطر دلایلی که عموما ریشه
    در مذهب و سنتها دارد ، حاضر می شود محدودیت هایی را بپذیرد. مشکل سر
    قسمت اول نوشتار است. اینکه یک نفر ، یا دلایل شما قانعش نکرده که حجاب
    خوب است و یا پذیرفته اما اهمیتی به آن نمی دهد ، مثل راننده ای که
    کمربند ایمنی اش را نمی بندد ، یا اصلا به دین اعتقادی ندارد، چرا باید
    حجاب را رعایت کند؟

  4. دوم : پس این نوشتار در واقع پاسخ به نوشته گفتمان غالب است. تمامی
    مثالهایی که زدید ، مثل چاقی یا قوانین رانندگی ،فقط شامل دسته دوم افراد
    مخالف حجاب می شود.یعنی هیچ کس نیست که مخالف این حرف ها باشد.البته
    خودتان جواب داده اید که چون فرهنگ غرب این قوانین را پذیرفته ، مردم هم
    اعتراضی نمی کنند.اما بلاخره عقل سلیم که با سلامت مخالف نیست. حتی
    راننده ای که با سرعت ۴۰۰ کیلومتر در خیابان ویراژ می دهد دوست ندارد همه
    مثل او باشند. به هر حال باید برای این افراد یا پاسخ قانع کننده ای
    بیابید و یا امتیازاتی به آنها بدهید که محدودیت را جبران کند.
    سوم: یکی از بزرگترین مشکلاتی که حجاب اجباری در ایران ایجاد کرده ، خلط
    مباحث است. خودتان شنیده اید که عربستان به خاطر بد حجابی زنان ایران
    مانع ورود مجردی آنها به مکه شده. این به خاطر آن است که در ایران ، واژه
    ای اختراع شده به نام بد حجاب.و این واژه را هر کس به طریقی معنا می کند.
    در تعریف کلاسیک حجاب ، بیرون بودن حتی یک تار مو و هر آرایش و بویی ،
    ممنوع است و خلاص . اما الان هر روز و هر سازمان و نهادی بر اساس نظرات
    شخصی آیین نامه می نویسد. همین سال قبل که بعضی دوستان به خاطر حجاب
    مساله ساز شدند ، من می پرسیدم مگر این همه بد خجاب نداریم؟ خیلی بد حجاب
    داریم و کم بد حجاب؟ مثلا به حجاب نمره می دهند؟ چادری بدون آرایش بیست ،
    مانتو نوزده ، و… بعد می رسد به بچه های مساله دار که تجدید شدند؟

  5. چهارم: آنارشیستها ، یعنی کستنی که هرج و مرج طلبند و معتقدند هیچ قانونی
    نباید وجود داشته باشد ، معتقدند آدم های بخیل قوانین را می نویسند. چون
    جرات آزادی ندارند. هر چند این گفته صحیح نیست اما به راستی ، بعضی
    دختران محجبه ، وقتی می بینند به خاطر حجاب باید محدودیت هایی را تحمل
    کنند ، سعی می کنند زنان دیگر را هم به تحمل آن محدودیت ها وادار کنند تا
    تحمل محدودیت برایشان راحت تر شود.
    پنجم: اما با وجود تمام این مباحث ؛ معتقدم مهمترین دلیل بی حجابی تصویری
    که دیدید، اعتراض این دختران به محدودیت ها بود. به قول حداد عادل لباس
    انسان پرچم کشور وجود اوست، بر این اساس در سالهای منتهی به انقلاب ،
    زنان روشنفکر ایرانی مثل زهرا رهنورد و غیره ، محجبه شدند. چون حجاب
    تبدیل به نماد مخالفت با حاکمیت می شد. امروز ، بسیاری دختران نوجوان که
    به دلایل امنیتی و غیره ، توان مبارزه ندارند ، گمان می کنند با این
    رفتار خود باید اعتراض خود را بیان کنند.این بی حجابی ، چون نماد تفکر
    مبارزه شده ، کم کم تبدیل به ارزش می شود. اگر تا چند سال قبل دختر بد
    حجاب! احساس گناه می کرد ، امروز بو احساس شجاعت می کند. به شخصه این کار
    را درست نمی دانم اما به آ؛نها حق می دهم.چرا که شاهد بودم پس از
    راهپیمایی سیزده آبان پارسال و دقیقا روز دانش آموز ، پس از متفرق کردم
    مردم ، اوباش بسیجی به خیابانها ریختند و به هر جمع کوچکی حمله می کردند
    و در دسترس ترین قربانیان آنها ، دختران دبیرستانی بودند که بی خبر از
    احوال ملک از مدرسه به خانه بر می گشتند و وقتی در برابر فریاد تجمع
    بالای سه نفر می خندیدند ، حملات چماق داران بود که تنهایشان را نوازش می
    کرد.درد این است

  6. سلام من متن شما رو در جایی استفاده کردم (با لینک و رعایت کپی رایت) نظر بالا دریافت شده. لطفا پاسختون رو بفرمایی تا برای اون دوست نظردهنده بفرستم. ممنون از لطفتون

دیدگاه‌ها بسته شده است.