کریمه‌ی اهل‌بیت

[ms 0]

هم امام موسی بن جعفر(ع)، هم نجمه خاتون و هم حضرت رضای ۲۵ ساله، منتظر دختری بودند که امام صادق نیز از روز تولد فرزندش، چشم به راه او بود.

یکی از شیعیان دیده بود که امام صادق با کودکی در گهواره سخن می گویند، تعجب کرد. امام فرمود: تعجب نکن، این کودک، فرزندم موسی است. خداوند از او دختری به من عنایت کند که نامش فاطمه است.. او در سرزمین قم به خاک سپرده می شود و هر کس مرقد او را در قم زیارت کند بهشت بر او واجب است.

ادامه کریمه‌ی اهل‌بیت

زنان موفق کشور ما!

[ms 1]

از «مادر تـرزا» به‌عنوان یک زن نمونه و موفق نام می‌برد و فعالیت‌های خیریه‌ی او را برمی‌شمرد. نام چند زن دیگر را نیز ردیف می‌کند و در انتها می‌پرسد:
«?Who are women whose lives made a difference in your country»
و با همین یک پرسش، تمام تاریخ زن ایرانی را زیر سؤال می‌برد.

اولین بار نیست که از گذشته‌ی خود به‌عنوان زن ایرانی می‌پرسم. گوگل را هم می‌کاوم. در جواب جستجوی «زنان موفق ایرانی» همان چیزی را می‌بینم که او دیده است و برنتافته. پس زن موفق ایرانی کجاست؟!

اگر امروز در نوشته‌هایمان به «مدرنیته» می‌تازیم و نگرش‌های افراطی «فمینیستی» را نکوهش می‌کنیم، اگر داد بی‌دادی برمی‌کشیم و از آن‌چه بر زن مسلمان می‌رود -در تغییر هویت زنانه و تبدیل شدنش به ابزاری برای منافع بیش‌تر سرمایه‌داران، شرکت‌داران و ملاکان اجتماعی- می‌نالیم، به گذشته نیز نمی‌توانیم انتقاد نکنیم.

وقتی به گذشته‌ی زن ایرانی فکر می‌کنم، در هزارتوی تاریخ ظالمانه‌ی ستمگران و شاهان و دربارهای مملو از ددمنشی و زراندوزی، در عمق ظلمی نهادینه‌شده، زن را «ضعیفه» می‌بینم و فرهنگی منحط که «موفقیت» را بد تعریف کرده است؛ خیلی بد. خودمانی‌اش این‌که «سنتمان هم چنگی به دل نمی‌زند».

نگرش خفت‌باری که زورمندان و سلطه‌طلبان گذشته به زن داشته‌اند، تفاوتی با نگاه سرمایه‌محور امروز غرب در اصل استثمارگری ندارد. امروزه اگر زن را نیرویی پرکار می‌خواهند و کم‌اعتراض که چرخ‌های تولید را بگرداند، در گذشته‌ای نه چندان دور نیز او را ابزاری برای دستیابی به مقاصد ثروت‌اندوزی و تبرج و خودنمایی می‌خواستند؛ گاهی هم برای قربانی کردن رقبا و نفوذ در تصمیم‌گیری‌ها.

تاریخ کم ندارد زنانی که برای دست‌به‌دست‌کردن قدرت و تغییر جایگاه سلطه، حتی از رأفت و محبت خدادادی، فطری و ذاتی زنانه گذشتند و خونریزی‌های بزرگی پدید آوردند. (۱) گرچه، امروز هم این پدیده‌ها روی می‌دهد. (۲)

فرهنگ پنهان‌کردن زنان، منشأ تمامی فشارهای تاریخی ستم‌پیشگان بر گــُرده‌ی زن، به‌ویژه زنان دوران قاجار بوده که تا امروز هم‌چنان باقی مانده است؛ درونگرایی زنان و تولید جامعه‌ای در سایه که سنت‌های آن را خصوصا در مراسمات مرتبط با ازدواج -از همسریابی و خواستگاری گرفته تا مقدمات و مؤخرات برگزاری مراسم عروسی- می‌توان مشاهده کرد، و حسادت‌هایی زنانه که از ریختن زرنیخ در کاسه‌ی حنای هوو در حرم‌سراهای جائران برای کسب مقام «سوگلی»، آیین‌هایی مقدس برای نگهداری کیسه‌ی حنا تشریع می‌کرد. (۳) این فرهنگ حتی در تلاقی با باورهای اسلامی، نوع خاصی از سنت دینی را پایه‌گذاری نمود؛ مواردی که در مجالس روضه‌ی زنانه می‌بینیم و آجیل مشکل‌گشا و ختم انعام و بسیاری رفتارهای مرسوم که برخی از آن‌ها ریشه و عمق دینی ندارند و آلوده به خرافات شده‌اند.

اگرچه در گذشته‌ی این سرزمین، زنان موفقی یافت می‌شوند که تأثیرگذار بوده و مدارج تعالی را طی کرده‌اند، (۴) تعریف نادرستی که از موفقیت زنان بر سر زبان‌ها بوده و هست، هم‌چنان آنان را در گمنامی و فراموشی پنهان نگه داشته و جستجوی «زنان موفق ایرانی» در گوگل را با مشکلی جدی مواجه ساخته است.

[ms 0]

در دنیایی که تعریف «زن موفق»، یا بر عهده‌ی زورمداران و سلطه‌طلبان دربار بوده است که آن را به «پرده‌داری» و «حرم‌سرایی» و حداکثر «ابزاری برای رسیدن به قدرت» در دربار سلاطین معنا کنند و یا در اختیار عده‌ای سرمایه‌دار ِ مسلط بر بنگاه‌های خبری و رسانه‌ای و تبلیغاتی که «موفقیت زن» را در «پرده‌دری» و «بی‌حیایی» بدانند و به اسم «ملکه‌ی زیبایی»، زنان بسیاری را بفریبند، زن را «ابزار تحریک مشتریان در خرید کالا» کنند و درنهایت امر، او را نیروی کاری بدانند که بدون اعتراض، به کمپانی خدمت می‌کند، چه توقعی می‌توان از زن ایرانی داشت؟!

در چنین فضایی، عجیب نیست که موج بزرگی از زنان و دختران این مرز و بوم را ببینیم که در پشت سد کنکور صف کشیده‌اند و هر ساله بر تعداد آنان افزوده می‌شود. دختران ایرانی ما امروز موفقیت را در کجا باید جستجو کنند؛ بازار کار، یا بازار استثمار؟!

در این دوران که زنان، هویت اسلامی خود را بازمی‌طلبند و برای دستیابی به جایگاه الهی خود و کسب منزلتی که خداوند در آفرینش برایشان قرار داده تلاش می‌کنند، ما به‌شدت محتاج بازتعریف الگوی زن مسلمان هستیم؛ الگویی که نه به مدرنیته و پست آن متصل شود و نه به گذشته‌ی ضعیف زن ایرانی بچسبد.

یک اسلام‌شناس برجسته می‌گوید: «اسلام درمورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه‌ی خاصی دارد که با آن‌چه در چهارده قرن پیش می‌گذشته و با آن‌چه در جهان امروز می‌گذرد، مغایرت دارد.» (۵) زن مسلمان را همان‌طور که نباید در فضای مسموم امروز تعریف کرد، در گذشته‌ی تاریک تاریخ نیز نمی‌توان جستجو نمود.

——————————————————-

پانوشت:

۱- به‌عنوان مثال: فاجعه‌ی قتل امیرکبیر یا قتل عام ایرانیان به دستور استر و مردخای؛
۲- تاریخ فراموش نخواهد کرد در زمانی که وزیر جنگ اسرائیل یک زن بود (زیپی لیونی)، محاصره‌ی شدید آب و غذا برای مردم بی‌گناه غزه تدارک کرد و عملیات «سرب گداخته» را رهبری نمود!
۳- جایگاه زن در دوران قاجار آن‌چنان تنزل یافته بود که زنان حرم‌سرا برای رقابت با یکدیگر، از بسیاری نادرستی‌ها دریغ نمی‌کردند. گفته شده در کیسه‌ی حنا زرنیخ می‌ریختند و گیسوان سوگلی پس از حنا گذاشتن تماما می‌ریخت و کچل می‌شد. به این ترتیب جای خود را به دیگری می‌داد. (ر.ک: کتاب طنز انتقادی «کلثوم ننه» یا «عقائدالنساء» اثر آقاجمال خوانساری).
۴- مانند: بانو مجتهده امین (۱۲۶۶ ه.ش) صاحب تفسیر ۱۵جلدی «مخزن العرفان».
۵- شهید مطهری (ره)، نظام حقوق زن در اسلام.

این عشق از معجزات خداست!

[ms 0]

چه شور و شوق عجیبی دارد شهر این روزها. مردم به خیابان‌ها آمده‌اند، درست مثل همان روزهای اول انقلاب. آدم‌ها را می‌بینی؛ زن و مرد، حتی بچه‌ها را هم با خود آورده‌اند بعضی‌ها.

از خود می‌پرسم: این‌همه هیجان برای چیست؟ آیا دیدار رهبر انقلاب این همه مهم است برای این مردم؟ چشم‌های بعضی را پر از اشک می‌بینی. حالت‌شان عادی نیست. تندتند راه رفتن‌شان حکایت از علاقه و محبت دارد. شاید واژه عشق دقیق‌تر بتواند این شور و هیجان را توصیف کند. اما چرا؟ فکر نمی‌کنم عده زیادی از این آدم‌ها سخن آقای بهجت را شنیده باشند که فقط به خاطر ثواب استقبال از رهبری آمده باشند.۱

حکایت دیگری در بین است. مردم عشق رهبر را در دل دارند، درست همان‌طور که عشق امام(ره) در قلب‌شان عمق یافته بود. این عشق برای چیست؟ و از کجا آمده است؟

این گفته امام(ره)، بارها از تلویزیون پخش شده است، در تحدّی با استکبار جهانی فرمودند: «یکی از مسئولین دولت‌های غربی برود در کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی، یکی از مسئولین ما هم برود، ببینید مردم از کدام استقبال می‌کنند».

 

این علاقه نمی‌تواند دنیایی باشد، این شوری که امروز در کرمانشاه دیده می‌شود، چند وقت پیش در قم و کردستان هم بود. همین شور را در تمام شهرهایی که آقا تشریف می‌برند می‌بینیم. تنها تفسیری که برای این شدت محبّت می‌توان یافت این است: خداوند عشق رهبر را در قلب مردم ایران، نه تمام انسان‌های مستضعف جهان، قرار داده است. این یک اعجاز الهی است. قدرت پروردگار است که در اشتیاق مردم پاک و مؤمن دیده می‌شود. عشق به بزرگمردی که آیت‌الله بهاءالدینی(ره)، با آن مقام و منزلت عرفانی که کسی در آن تردید ندارد، او را «خورشید» خطاب می‌کند.۲

اما نسبت به آنانی که در برابر معجزات الهی می‌ایستند و آن را انکار می‌کنند، شاید بهترین کلام همانی باشد که آیت‌الله فاطمی‌نیا فرمودند:
«در این منبر سید الشهداء، اگر یقین نداشتم نمی‌گفتم، عزیزان، بدانید و آگاه باشید! امروز این کشور پرچم‌دار اسلام در جهان است، ضربه زدن به این کشور هم ضربه زدن به اسلام است و گناهی‌ست عظیم. رهبر این کشور، این مرد بزرگ الهی نیز پرچم‌دار این کشور است. پس هر گونه قدمی در جهت تضعیف و یا ضربه زدن به ایشان ضربه به اسلام است. بسیار باید مواظب بود. نپرسید چطوری؟ ولی همین‌قدر بدانید که با یقین عرض می کنم: امروز هر کس قدمی علیه ایشان بر دارد، عاقبت به خیر شدنش بعید است!».

۱. حجت الاسلام فقیهی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم: چند سال پیش که آیت‌الله خامنه‌ای یک هفته‌ای تشریف آوردند قم، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان‌ها. آیت‌الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال‌کنندگان. یک شخصی به ایشان گفت: حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت؟ آیت‌الله بهجت فرمودند: «اگر مردم می‌دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ‌کس در خانه نمی‌نشست».

۲. حجت‌الاسلام حیدری کاشانی، از شاگردان حضرت آیت‌الله بهاءالدینی(ره): وقتی رهبر معظم به قم آمده بودند، به دیدار حضرت آیت‌الله بهاءالدینی(ره) نیز مشرف شدند، از ایشان پرسیدم: آیا دیروز رهبر معظم به دیدار شما نیز آمدند؟ فرمودند: «آری، خورشید چند دقیقه‌ای اینجا تابید و رفت!».

لحظه‌های ناب جوانی گوارای وجود

اووه! چه‌قدر پکری. بله خب! بعد از سه ماه دربست آزاد بودن دوباره باید اول صبح مثل جوجه‌اردک بلند شوی بروی مدرسه، توی صف بایستی و از جلو نظام بگیری و ورزش کنی و منضبط باشی و سر کلاس بنشینی و راست بروی و راست بیایی و ….

ولی خب حالا خیلی توی لک نباش، سختی‌ش همین صدسال اول است، ببخشید، سختیش همین هفته اول مهر است، ازین هفته که رد شوی بعدش همه چیز می‌شود مثل قبل، مثل پارسال و سالهای پیش.

تازه چیزی نخواهد گذشت که دلت برای همه‌ی اینها لک خواهد زد. باور نمی‌کنی؟! حتا به سه چهار سال نمی‌کشد، چون آدمیزاد همین شکلی است؛ همیشه آرزوی چیزی را دارد که نیست، من هم آن‌روزها دلم می‌خواست از وسط دبیرستان بپرم وسط حالا! بعد الان دلم می‌خواهد برای چند روز هم که شده از وسط حالا بپرم وسط دبیرستان.

ادامه لحظه‌های ناب جوانی گوارای وجود

روزی‌که خورشید را به خاک می‌سپارند…

بغض‌هایمان را در کجای حرم نداشته‌ات مویه کنیم؟ نامت، علم افراشته بر بلندای علوم است و شب، پیراهن سوگی است که آسمان در عزایت به تن کرده است. سینه‌ها، داغ بزرگی را حمل می‌کنند و جان‌ها، در آتش مصیبتی عظیم می‌گدازند!

دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان، حقیر و اندک است. دوباره خورشیدی در خاک بقیع خواهد خفت که آفتاب صداقت از منزلگه اندیشه‌اش بر می‌تابید و کلامش حق را بالنده می‌کرد. کوهی از وقار بود، دریایی از علوم، اقیانوسی از حکمت و فضیلت، گستره‌ای از رحمت و عبادت.

ادامه روزی‌که خورشید را به خاک می‌سپارند…

طلق روسری را خودمان درست کنیم

چند سال پیش در یک سفر تابستانی به مشهد، عده‌ای از دخترهای عرب که احتمالا لبنانی بودند را دیدم که در حالی‌که روسری‌شان خیلی صاف و صوف روی سرشان ایستاده بود، چیزی زیر روسری داشت برق می‌زد.

بعدتر فهمیدم که طلق بوده و آن صاف و صوفی روسری هم به خاطر همان طلق بوده است. احتمالا بعضی‌ها می‌پرسند طلق چه ربطی به روسری دارد؟ و اصلا طلق چیست؟!

ادامه طلق روسری را خودمان درست کنیم

ملاقات در گرمای ۴۰ درجه

خبر آمدنت را باد آورد.
و نسیم دهان به دهانش چرخاند.
باور نداشتیم که دیدار تو نصیب‌مان می‌شود.
انگار هر کس با خودش می‌گفت:
«یعنی واقعا ما آقا را خواهیم دید؟»
دل‌مان را زدیم به دریای آبی.
ادامه ملاقات در گرمای ۴۰ درجه

مدل‌های شیک، پوشیده و سنتی

وقتی حجاب زیبا و جذاب باشد، طبیعتا افراد بیشتری علاقه پیدا می‌کنند از آن استفاده کنند. این جذابیت برای خود زنانی است که دوست دارند باحجاب باشند. تنوع مدل و تنوع مانتوهای شیک و مانتوهای سنتی موجود در بازارهای ما متاسفانه آنقدر کم است که لباس‌های سنتی و پارچه‌های سنتی در حال تبدیل شدن به خاطره‌اند.

صدحیف که طراحان مد در ایران در این موضوع خیلی کم‌کارند. اما به هر حال داشتن مانتو و لباس‌های سنتی و شیک و پوشیده اینقدرها هم سخت نیست. مدل‌هایی که در این مطلب معرفی می‌شود صرفا مدل‌هایی هستند که اکثرا روی مانتوهای معمولی دوخته و یا اضافه می‌شود و این عکس‌ها هم صرف‌نظر از کوتاهی قد یا شاید نامناسب بودن از نظر استفاده در مکان‌های مختلف، بیشتر نشان دهنده‌ی زیبایی طرح لباس است که می‌توانیم سفارش بدهیم.

ادامه مدل‌های شیک، پوشیده و سنتی

زن تاجری که آسمانی شد

زن که رویش را برگرداند و رفت، اشک در چشمان رسول خدا (ص) حلقه زد.

او خواهر خدیجه بود و لحن صدایش محمد (ص) را به یاد همسر مرحومش انداخته بود.

زنی که خاطره‌اش، چشمان پیامبر (ص) را بارانی کرده بود، همانی بود که اکثر مورخان و تاریخ‌نویسان، بینش و بخشش او را در راه گسترش اسلام همردیف خلق نیکوی محمد (ص) و شمشیر علی (ع) می‌دانستند.

زنی که قرنها جلوتر از زنان زمانه‌اش قدم برمی‌داشت و روح بزرگ و اندیشمندش در چارچوب‌های بسته‌ی جاهلیت موروثی آن زمان نمی‌گنجید.

ادامه زن تاجری که آسمانی شد

چادر و مانتو؛ دست‌پخت مامان

معدلش شده نوزده نود و سه. همه هدیه‌هایشان را دادند الا من که وقت نکردم چیزی تهیه کنم. قبل‌تر گفته بود از کیف عروسکی دوست‌ش خوش‌ش آمده. با همین پیش فرض می‌روم خرید. مغازه‌ها را وارسی می‌کنم بلکه یک کیف با آن مشخصات پیدا کنم. بالاخره یک کیف صورتی که روی‌اش دو تا جوجه تکه‌دوزی شده و یک گل، می خرم.

کاغذ کادو را که باز می‌کند خوشحال می‌شود. اما انگار نکته‌ای ذهنش را مشغول کرده ساکت می‌شود و لبخند می‌زند!با تعجب می‌پرسم: دوستش نداری؟!می‌گوید: چرا خیلی قشنگه. ولی من که چادر عربی می‌پوشم مجبورم کیف رو روی چادر دستم بگیرم. این هم که رنگ‌ روشن‌ست و پر از جوجه و گل !جلب توجه نمی‌کنه به نظرت؟ حالا نوبت من است که سکوت کنم.

ادامه چادر و مانتو؛ دست‌پخت مامان

گیرنده‌ی نامه: خود ِ تو

اول به نام خدا؛ بعد سلام

باید بنویسم؛ برای تو که در این زمانه‌ی پوشش‌های رنگارنگ، حجاب برتر را انتخاب کرده‌ای. برای تو که شاید حرف مرا بفهمی. از پوشش امروزه راضی نیستم. دلم می‌گیرد. هر وقت بیرون می‌روم، بخش زیاد انرژی‌ام را از دست می‌دهم.

ادامه گیرنده‌ی نامه: خود ِ تو

دست در دست خدا

تا حالا به بهترین حالت هر چیزی فکر کرده‌اید؟ مثلا به این فکر کرده‌این که بهترین حالتی که دستها می‌توانند باشند چه‌جوری است؟ من خیلی امتحان کرده‌ام. مثلا نوک انگشتهای سبابه‌ام را روی هم و نوک انگشتهای شستم را روی هم گذاشته‌ام و وسط دستهایم یک الماس بزرگ درست کرده‌ام؛ یک الماس بزرگتر از بزرگترین الماس ملکه؛ ملکه‌ی انگلیس را می‌گویم.

می‌بینی چه راحت من از ملکه‌ی انگلیس هم الماس‌دار تر شدم. مطمئنم ملکه اینقدر روی میزش پر از الماس است که به فکرش هم نمی‌رسد با انگشتهایش همچنین الماس توپی بسازد. یا اینکه نوک انگشت سبابه‌های یک دستتان را روی نوک شستهای آن یکی بگذارید، می‌شود یک مستطیل، بگیرید جلوی چشمهایتان و از تویش به دنیا نگاه کنید. این لنز اختصاصی شماست.

ادامه دست در دست خدا

برسد به دست آبجی گُلم

سلام

حالت خوب است عزیزم؟ دلم برای خنده‌های ساده‌ات تنگ شده. وقتی امروز توی اتوبوس از من چشم گرداندی این را حس کردم. دلم می‌خواست بگویم گوشواره‌های قلبی‌ات خیلی خوشگل‌اند. اما تو حتی جواب لبخند مرا ندادی.

چرا این‌قدر نسبت به هم سرد و بی‌محبت شده‌ایم؟ به نظرت فکر می‌کنم شما اشتباه می‌روید و ما درست؟ شما جامعه را به فساد کشانده‌اید و ما آن را به اوج شکوفایی رسانده‌ایم؟ یا خدای نکرده من خودم را مظهر حجب و حیا می‌بینم؟ نه نازنینم!

ادامه برسد به دست آبجی گُلم

پایانی بر حیرت مدام آدمیان

تو را می‌شناسم! نه این که دیده باشمت، نه! تو را از کودکی خوانده‌ام! تو، لالایی شبانه مادرم بودی؛ قهرمانِ همیشه پیروز قصّه‌های مادربزرگ. تو را خواندم و می‌خوانم؛ هر روز، هر دقیقه و هر ثانیه.

تو را با تمام وجود می‌خوانم! گناهانم را تطهیر می‌کنم و حضورت را به حافظه چشمانم می‌سپارم! دستانم را به گناه نمی‌آلایم و تو را به یاد دستانم می‌آورم. هر لحظه، نامت را به تکرار جاری می‌سازم و دهان را خوشبو؛ تا دلم می‌آید دست از پا خطا کند، تو را گوشزد می‌کنم؛ تو را یادآوری؛ تو را …

ادامه پایانی بر حیرت مدام آدمیان