همیشه دلم میخواست از قدیما بدونم ازشاه ،از مردم ،از شعارهاشون ،از امام و اینکه چرا مردم اینقدر امام رو دوست دارن ولی هیچ وقت اون جوابی رو که دلم میخواست بدست نیاوردم تا اینکه توی این روزها که با این موضوع بی ربط هم نیست به دنبال جواب سوالهام گشتم:
از شعارها شروع کردم و هرکسی رو هرجایی که میدیدم با اجازه وارد خلوتش میشدم و میخواستم که از زمان انقلاب و قبل از اون، شعارهایی که میداده یا میشنیده رو بهم بگه.
اولین سوژه مورد نظر دختر جوونی با یه فرزند کوچک بود که برای سوالم این جواب رو داد که: من اون موقع نبودم ولی شعاری که خیلی دوستش دارم اینه
ای شاه خائن آواره کردی خاک وطن را ویرانه کردی
کشتی جوانان وطن،الله اکبر کردی هزاران در کفن، الله اکبر
با تعجب پرسیدم چرا این شعار را دوست دارید؟ خیلی راحت و خونسرد گفت : این که شاه رو خائن معرفی میکنه و اینکه جوانان غیور کشورم رو نشون میده که با شهادتشون انقلاب کردند، یک غرور و سربلندی خاصی بهم دست میده .
بعدی روحانی با سنی تقریبا ۵۰ سال بود که با شنیدن سوالم ،بعد از کشیدن آهی این شعار را بر زبان جاری ساختند که:
خمینی خمینی، قلب ما باند فرودگاه توست
پنجشنبهشب تصمیم گرفتم بهخاطر جواب سوالهام هم که شده از خواب شیرین صبح جمعه بکاهم و به پیادهروی خانوادگی برم. چرا که اونجا هم افراد زیادی بهویژه خانوادهها جمعاند و هم خیلی بهتر میشه سوال پرسید و جواب گرفت.
در راه خانم جوانی با همسر و دختر ۱۱ سالهاش در کنار من بودند، فرصت رو غنیمت شمردم و با اجازه خواستن سوالم را پرسیدم. خانم خانواده اینطور جوابم را داد که: من اون موقع ۶-۷ سال بیشتر نداشتم ولی بهخاطر دارم که به همراه مادرم به تظاهرات میرفتم و شعار میدادم (البته شعارهای کوچیک و آسون) ولی این شعار را خیلی دوست دارم که میگفتن:
جهاد در راه حق ، پیام قران ماست گواه این حقیقت ، خون شهیدان ماست.
و
تنها راه سعادت ایمان، جهاد، شهادت
همسر این خانم که انگار با گفتن اسم شاه تنفر خاصی از او در چهره اش نمایان شد گفت:
پیوند شاه و کارتر پیوند دزد و قاتل
و بعد گفت این شعار چهره زشت اونا رو خیلی خوب نشون میده.
و البته دختر خانواده هم با گفتن مرگ بر شاه مرگ بر شاه مرگ بر شاه اظهار وجود کرد. با تشکر از هر سه آنها فاصله کوتاهی گرفتم و دختری با چادر ملی، کلاهی آفتابگیر و کیسهای به دست من رو بهسوی خودش کشاند. حدس زدم که دانشجو باشد به طرفش رفتم. با لبخندی سلام کردم، با مهربانی جوابم را داد. سوالم را پرسیدم که به نظرتون مهمترین یا زیباترین شعاری که از انقلاب در ذهن دارید چیه؟
نگاهی به آاسمون انداخت و گفت:
به کوری چشم دشمن زمستونم بهاره کجایی شاه فریب کار که ببینی چه هوایی داریم!
زیرکی و باهوشی دختر قابل تحسین بود با همان لبخند از او تشکر کردم .
بر اساس تساوی بودن حق زن و مرد اینبار به سراغ یک پسر دانشجو رفتم. مشخص بود که تاریخ ایران و انقلاب را به دقت مطالعه کرده است، چرا که با هر شعاری دلایل آن شعار را نیز میگفت.
اولین شعار را گفت: در ۱۷ بهمن ۵۷ که بازرگان به عنوان مسئول تشکیل کابینه موقت منصوب شده بود تمام مردم ایران به عنوان تبریک ، این شعار را سر میدادند که:
بازرگان بازرگان کابینه ات مبارک.
و یا زمانی که بختیار نخست وزیر بود امام خواستند به ایران بازگردند که بختیار اعلام کرد، اگر امام به عنوان تدریس و علم می ایند از ایشان استقبال میکنم ولی به عنوان دولت جدید ، اجازه فرود به ایشان را نخواهم داد که باز مردم با همت و عشق به امام به خیابانها ریختند و شعار :
وای به حالت بختیار اگر امام فردا نیاد را بر زبانها جاری کردند و امام آمد.
از ایشان هم بهخاطر مطالب زیبا و کاملشان تشکر کردم. آن طرفتر مردی میانسال که روی ویلچر بود و با تمام قدرت با دو دست، خود را به سمت جلو هل میداد توجهم را جلب کرد. به سرعت به طرفش رفتم و بعد از سلام و اجازه گرفتن از او سوال همیشگی را تکرار کردم:
با مکث کوتاه و مهربانی خاص گفت:
حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست
و دوباره خودش را به سمت جلو هل داد. جلو رفتم و پرسیدم شما هم در تظاهرات اون موقع حضور داشتید؟ «اره دخترم منم شعار میدادم». صمیمیت در نگاه و حرفاش بهم جرات داد تا سوال های دیگه ای ازش بپرسم.
چرا شعار دادید؟ چرا انقلاب کردید؟
با لحنی اروم و مطمئن گفت: «چون کشورم، مردمم و امامم رو دوست داشتم .چون بدبختیها و سختیهای زمان شاه رو دیده بودم و حاضر بودم هر کاری بکنم تا از زیر سلطه شاه و اون رفقای بدتر از خودش نجات پیدا کنیم.»
الان که انقلاب شده با شنیدن این شعارها و دیدن تصاویر اون زمان از تلویزیون چه حسی بهتون دست میده؟
«هم با تمام وجود به مرد و زن و پیر و جوان اون موقع، به همت و اراده شان، صبوری و بردباریشون و اینکه روزی منم جزء اونا بودم افتخار میکنم و به خودم میبالم و هم از شاه و اطرافیانش بخاطر ظلم و ستمهایی که کردند و جوانان غیور مملکتم رو به گلوله میبستن تفنر پیدا میکنم.»
اینقدر خوب و کامل به سوالاتم پاسخ میداد که دیگه دلم نمیخواست از کسی چیزی بپرسم. انگار که تمام معماهای ذهنم پاک شدند.
از این پس با دیدن فیلم های انقلاب فقط تماشاچی نیستم بلکه اون رو میفهمم و کمی اون دوران رو درک میکنم.