باور کن دلم می خواهد خوب باشم.
دلم می خواهد همانی باشم که تو می خواهی، اما نمی شود.
دلم غافل می شود، نفسم شیطنت می کند، دنیا فریبم می دهد، شیطان وسوسه می کند و پایم می لغزد.
می افتم… می افتم… به خطا می افتم.
دستم را بگیر!
به بزرگیت قسم این لغزشها، این خطاها، این سرپیچی از فرمانها، نه از روی کبر و گردن کشی در مقابل بزرگی چون تو، که از سر غفلت از یاد توست.
و قَد عَصیتُک فی اشیاءٍ کثیرةٍ علی غَیرِ وجه المَکابِرَة لک… وَلکِن اِتَّبَعتُ هَوایَ و اَزلَّنِی الشَیطان…
ایمان دارم به « وَ مَن یعمَل مِثقالَ ذَرةٍ شرّاً یرَه» ات اما به رحمت و مغفرتت، به این لغزشها جریمه ام مکن.
دستم را بگیر!
که اگر یاریم نباشد از عاقبتم می ترسم.
می ترسم خطاها و لغزشهایم آفت ایمانم شوند.
دستم را بگیر! بِعزَّتِک یا عِزَّ الْمُسْلِمینَ