قلبم غبار گرفته از این همه گناه. گناهان من به چشم خودم نمی آیند اما می دانم که بزرگند در مقابل کبریایی تو، هر ذره نافرمانی
بزرگ است
کم نیست.
حالا بیا قلبم را بشور. بیا سنگینی هوای نفس را از روی سینه ام بردار تا کمی نَفَس بکشم.
من خیلی این روزها اهل جزع و فزع شده ام.
کوچکترین ناملایمتی اگر روزگار به من روا بدارد، غر می زنم و نالان می شوم.
صبرم بده بر مصیبت ها؛
بر حوادث خیر و شرِّ قضا و قدَرَت.
مرا از این همه بی تابی برهان.
مثل دریا آرامم کن.
تقوا را بر عریانی ِ روحم بپوشان و از این تنهایی بی حدّی که گرفتارش هستم نجاتم بده.
من دلتنگِ صحبت با خوبانِ توام.
رفیقم کن با خوبان عالم. بگذار کمی پای درس خوبی شان بنشینم.
می دانم که هوایم را داری.
تو نور چشم مسکینانی. من هم یکی از آنها…
روشن است نگاهم به حضورت.
ممنون خدای عزیزم. ممنون!