گاهی شهرت، حجاب میشود تا گمنامی عاشورائیان را نبینیم. گاهی فکر میکنیم چه تعبیر بزرگی به کار بردهایم اگر عقیلهی بنیهاشم را پیامرسان عاشورا و نهضت حسینی بنامیم. حماسهی عاشورایی زینب کبری سلامالله علیها، به مراتب بالاتر از پیامرسانی یک قیام و نهضت بود. کوفه، مقصد نهایی سیدالشهدا علیهالسلام نبود. مقصد نهایی، شام بود. قرار بود پایههای کاخ ستم بنیامیه ویران شود.
کوفیان راه را بر سالار شهیدان بستند اما کسی که این قافله را به شام رساند؛ زینب کبری سلامالله علیها بود. حماسهی زینب کبری سلامالله علیها صرفاً پیام نبود؛ خودش یک قیام بود. خودش عاشورای دیگری بود. اگر در نهضت حسینی، زینب کبری سلامالله علیها، یار و همراه سیدالشهدا علیهالسلام بود؛ در نهضت زینبی، این سیدالشهدا بود که با سر بریده، منزل به منزل، یار و همراه خواهرش بود.
قیام حسینی به ریختهشدن خون ولیّ خدا انجامید اما در قیام زینبی؛ دختر فاطمهی زهرا سلامالله علیها دوبار جان امام زمان خویش –حضرت سجاد علیه السلام- را نجات داد و نگذاشت خون معصومی به زمین ریخته شود. زیبایی و شکوه قیام زینبی، به زنانهبودن آن است. عقیلهی بنیهاشم، شام را با سلاح و لشکر فتح نکرد. حماسه آفرینان سپاه او زنها و دخترهای قد و نیم قد بودند.
زنهایی که برای کشورگشایی، نیازی به شمشیر نداشتند؛ زنبودنشان و تربیت فاطمیشان برای ویرانکردن کاخ بنیامیه کافی بود… خطبههای زینبی، همانقدر که حماسیاند، عاطفی و سوزانندهاند. «ما رأیت إلا جمیلاً» همانقدر که در اوج شکوه و عرفان است در قلّهی عاطفهاست.
این تأثیر گدازههای دل دختر امیرالمؤمنین است که میتواند حتی در لباس اسارت، در شهر قاتلان سیدالشهدا، در و دیوار را به شیون و گریه وادارد. کوفه اگر شهر یاران بیوفای امیرالمؤمنین است حکایت شام حکایت دیگریست. سنگ ِ بنای شام بر دشمنی با امیرمؤمنان نهاده شده. دشنام به آل أبیطالب، جزء فرهنگ و آداب و رسوم این سرزمین است. اولین مجالس سوگواری سیدالشهدا را عقیلهی بنی هاشم در چنین سرزمینی برگزار کردهاست…
اگر خدا انسان را به صورت زن و مرد آفریده؛ عاشورا نیز لاجرم دو بخش زنانه و مردانه دارد. دو بخشی که هیچکدام در حاشیهی دیگری نیستند. هرچند در بخش اول زنها و در بخش دوم، مردها در سایهاند. پیروزی نهایی قیام حسینی، رسالتیست که خدا آن را بر دوش زنها گذاشتهاست. اگر قافلهی زینبی، این بار را به زمین بگذارد خون سیدالشهدا، به هدر خواهد رفت.
کربلای قبل از عاشورا عرصهی نبرد عشق یا عقل سلیم با عقل حسابگر است. عرصهی انتخاب بین باغهای بهشت و گندمزارهای ری است. زنها اغلب در چنین امتحانی سربلندترند. آنها اگر نگاه حسینی را درک کرده باشند اصلاً دچار تردید هم نمیشوند تا بخواهند برای انتخاب امتحان شوند. آنها راحتتر عاشق حسین میشوند و به غیر او پشت میکنند.
آنها کمتر در دوراهی میمانند. خصوص اینکه این دوراهی، یک راهش به چشمهای مهربان سالار شهیدان ختم شود. ابتلای عظیم، عاشورای بعد از سیدالشهداست. اینجا دیگر عقل حسابگر، مثل حرّ از عهدهی امتحان برنخواهد آمد. این باریست که فقط با عاطفه میتوان بلندش کرد و به مقصد رساند. این میدان، مرد نمیخواهد؛ زن میخواهد.
عاشورای بعد از حسین به مراتب سختتر و پر پیچ و خمتر است اما کافیست بار امانت به دوش زنها باشد و پیشاپیش قافله، رأس خون گرفتهی حسین بالای نی باشد… کوفیانی را که دستشان به خون ولیّ خدا آلوده است دیگر نمیتوان با شمشیر و اقامهی حجت، به خود آورد و دلهایشان را تکان داد. این کار تنها از نالههای دختر امیرالمؤمنین ساختهاست و بس.
و تو اگر خودت را از قافلهی عاشورایی عقب میبینی و تو اگر فکر میکنی به روی ولیّ خدا شمشیر کشیدهای و تو اگر فکر میکنی قلبت تیرهتر و آلودهتر از آن است که خریدار یوسف فاطمه باشد، چارهای نداری جز اینکه دلت را به نالههای زینب کبری بسپاری…
قافله ی عاشورایی زینب کبری سلام الله علیها هنوز در راه است تا دورافتادگان از دولت موعود را متوجه لحن قرآنی ولیّ خدا کند….
maaah boood