[ms 1]
در حادثه عاشورا یکی از مطالبی که کمتر بدان پرداخته و کمتر پیرامون آن نوشته شده این است که چرا حسینبن علی (ع) در حرکت دفاعی – اصلاحی خود پس از مرگ معاویه، به همراه خانواده خود عازم شد؟ سفری که در ابتدا به قصد دفاع بود و پس از آن برای تشکیل حکومت و در آخر نیز در جهت دفاع از حیثیت و عزت خود و خاندانش. چرا ایشان خانواده خود را در مدینه یا مکه باقی نگذاشت و تنها به همراه یاوران خود رهسپار مکه و یا کوفه نشد؟ وی از سر ناچاری اهلبیت خود را به همراه آورد و یا از سر ایجاد حس شفقت و انساندوستی در میان مردمان؟ آیا روندی که حاکمان مدینه و مکه بر وی پیش گرفتند امام را مجبور بدین کار نمود؟
برای پاسخ به سؤالاتی از این قبیل پیرامون علل همراهی خاندان حسینبنعلی (ع) به همراه ایشان به سمت مکه و سپس به سوی کوفه، تاریخ عاشورا را به سه قسمت تقسیم کرده و در این سه قسمت به علل این کار میپردازیم: ۱- خروج حضرت از مدینه ۲- خروج حضرت از مکه و ۳- هنگام شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در میانه راه کوفه.
امام در مواجهه با درخواست بیعت با یزید در مدینه، با یک تهدید جدی روبرو شد؛ تهدیدی که وی توانست با درگیری کلامی که با مروانبنحکم و ولیدبنعتبه حاکم مدینه انجام داد زمان را بخرد، زمانی به اندازه کمتر از یک روز. چرا که آن حضرت میدانست دیر یا زود اگر مدینه را ترک نکند، حاکم مدینه راههای دیگری برای گرفتن بیعت پیش خواهد گرفت و چه بسا جنگی برپا نماید.
ایشان با مشاهده وضعیت روی داده وضعیت را چنان دید که نمیتواند خانواده خویش را در مدینه رها نماید و خود رهسپار مکه شود. چرا که اولاً امام خود به نیکی میدانست که بیعت نخواهد کرد، به همین خاطر مشکل وی با حکومت پایانی ندارد. در نتیجه حکومت میتوانست از خانواده آن حضرت به عنوان اهرم فشاری برای بیعت گرفتن وی با یزید استفاده نماید. همینطور پس از خروج ایشان از مدینه، این شهر دیگر مکان مناسبی برای خانواده اهلبیت نخواهد بود، حتی اگر حکومتیان به نیت استفاده از اهلبیت حسینبنعلی به عنوان اهرم فشاری برای وی استفاده نکنند، چرا که امنیت از خانواده وی سلب شده است.
از دیگر سو، حسینبنعلی (ع) مقصد خود را مکه تعیین مینماید؛ مکهای که میعادگاه مسلمانان و پایگاه رفت و آمد و زیارت آنان از تمامی بلاد مسلمین است؛ مرکز ثقل اسلام. در شرایط موجود تنها راه مقابلهاش با حکومت آگاهی دادن است.
حسین(ع) میخواست در مکه از سلاح استدلال خود استفاده نماید، بدین جهت وجهه و چهره آن حضرت با اهلبیت شان برای نیل بدین هدف بسیار موجهتر و مقبولتر مینمود تا همراهی تنها تعدادی مرد جنگاور.
پس از چهار ماه و در میانه موسم حج، حسینبنعلی (ع) مجبور میشود مکه را نیز ترک گوید. اما در این مدت، مردم کوفه ابراز تمایل کرده، خواستار تشکیل حکومت به رهبری ایشان شدهاند. پیک حضرت نیز بر گفته این مردمان صحه گذاشته و برای حضرت پیامی حاوی صداقت ضمیر بیعتکنندگان میفرستد. بدین صورت مقصد بعدی حسینبنعلی (ع) پس از مکه، کوفه خواهد بود و هدف ایشان تأسیس حکومت.
همانطور که مدینه برای ایشان و اهلبیت شان نا امن شد، در مکه نیز چنین روی داد، تا بدانجا که نیروهای مکه برای عدم خروج حسینبنعلی(ع) به درگیری با وی روی آوردند، ولی نتوانستند موجب جلوگیری از حرکت آنان شوند. امام حسین(ع) به نیت تاسیس حکومت به سوی کوفه رهسپار شده است و امیدوار است که به کمک کوفیان بتواند نقطه سرآغازی برپا نماید و حرکت سازمان یافتهای علیه حکومت فاسد یزید ترتیب دهد. از این نظر، دلیلی نداشت که ایشان اهلبیت خود را با خود به سمت کوفه رهسپار ننماید و آنان را در کناری سکنی دهد، چرا که شواهد تماماً امیدوار کننده بود.
در میانه راه کوفه حسینبنعلی (ع) از شهادت مسلمبنعقیل و دو پیک خود باخبر میشود. برای تصمیمگیری شورایی تشکیل داده و وضعیت را با همراهانش به مشورت میگذارد. در پایان تصمیم اتخاذی حضرت چنین است که به حرکت به سمت کوفه ادامه داده شود.
یاران امام به وی گفتند که شخصیت اجتماعی شما بیش از مسلم است و اگر به کوفه درآیید، کوفیان به دور شما حلقه خواهند زد. برادران مسلم نیز چنین میگفتند که وضعیت کوفیان از دو حال خارج نیست، یا چنانکه دلخواه ماست پیروز میشویم که در اینصورت به مقصود خود میرسیم و هم انتقام خون مسلم را میگیریم، و یا اینکه ما هم مثل مسلم به شهادت میرسیم. در اینجا نیز کماکان امید به پیروزی وجود دارد. البته امکان بازگشت کاروانیان به مدینه یا مکه کمرنگ مینمود، چرا که در این دو شهر از حضرت و اطرافیانش صلب مصونیت شده، امنیت آنان به خطر افتاده بود. برای همین کاروان به مسیر خود به سمت کوفه ادامه داد.
پس از رسیدن کاروان حضرت به سپاهیان حر و پس از آن سپاهیان عبیداللهزیاد، تلاشهای ایشان برای جلوگیری از جنگ و خونریزی به جایی نرسید و حضرت و یارانش بنا بر حکم عقل به دفاع از حیثیت و عزت دینی خود و اهلبیتشان در مقابل درخواست نامشروع حاکمان وقت پرداختند و در این راه شهید شدند.
در کل میتوان علل همراه آوردن اهلبیت حضرت را اینگونه بیان کرد: سلب امنیت از خانواده و امید به آینده و پیروزی در مقابل باطل باعث شد که حضرت(ع)، اهلبیت خویش را در این مسیر همراه نماید.
التبه محققینی که تحلیل و روایت متفاوتی از کربلا ارائه داده و هدف از قیام حسینی را «شهادت ایشان برای احیای دین» دانستهاند همراه کردن خانوادهها را نیز دستور الهی و سرّ غیبی میدانند. این دیدگاه از زمان تألیف کتاب لهوف سیدابنطاوس (ره) رواج و شهرت یافت و فراگیر شد.
شهریار نیز در یکی از اشعار عاشورایی خود به این مسأله اشاره کرده است:
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ور نه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین؟
طبق این دیدگاه، شهادت مظلومانه امام و یارانش و اسیری خاندان پیامبر به منظور رسواکردن بنیامیه و احیای ارزشهای اصیل اسلامی و انسانی بوده و امام از ابتدا مأمور بود این رسالت الهی را انجام دهد.
در این میان محققینی مثل استاد مطهری نیز سعی کردهاند میان این دو نظر جمع کرده و نظریه سومی که ترکیبی از این دو نظریه بوده ارائه دهند که تفصیل آن در کتاب حماسه حسینی آمده است.
۱. پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (علیهالسلام)، شهیدی، سید جعفر، ص۱۱۲-۱۱۵
۲. چنان که مروانبنحکم به حاکم مدینه در حضور حضرت برای گرفتن بیعت گفت: «او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش.»
۳. البته در میان افرادی که حسینبنعلی (ع) با آنان مشورت میکرد و یا افرادی که نظرات خود را پیرامون حرکت حضرت بیان میکردند. افرادی چون ابنعباس نیز بودند که حضرت را از چنین حرکتی بر حذر داشتند، اما حجت با نامههای کوفیان و تاییدیه نامه مسلم به حضرت بر وی تمام گشت و رهسپار کوفه شد.
۴. شهید جاوید، صالحی نجفآبادی، نعمتالله، ص۲۱۷
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین؟
با سلام
اگر صرفاً قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام برای حکومت بود و بجنگ میرفت بردن اهل بیت کاملا اشتباه بود اما وقتی همراه با خانواده سفر صورت گرفته خود نشان دهنده ی این موضوع که هدف جنگ نبوده و چیزی فرا تر از این موضوع است و چطور میتوان به عالم این موضوع را نشان داد که حکومت یزید حکومت فاسد ی است ، باطل است ، از بین برنده فرامین الهی است از آنجایی که حتی به یک طفل شیرخوار رحم نمی شود.
حداقل و حداقل بریده شدن سر یک نوزاد با آن وضع اسف بار با هیچ درک و شعوری حتی از نوع حیوانی آن (که اگر فرض بشماریم حیوانات دارای شعور جامعی نیستند) مجاز شمرده نشده بلکه اساس حکومت یزید و یزدیان بعد از ۱۴ قرن کاملا روشن است . کسی که به طفل رحم نمیکند کجا میتواند احیا کننده شعائر اسلامی باشد که هنوز نیم قرن از گذشتن پیامبر اسلام نگذشته است؟ رهبری حکومت یزید چون تبعیت از خلفایی است که چون او بر این مسند الهی جولان دادند و جنایت ها مرتکب شدند و مسلک و مرامشان علناً برپایه هوی و هوس بوده
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام