از کشف حجاب قجری تا کشف حجاب پهلوی

[ms 2]

رضاشاه در ۱۷ آذر ۱۳۱۴ با حضور در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی نوبنیاد تهران به همراه ملکه و دخترانش بدون حجاب، آغاز تحولی نوین را اعلام نمود. تحولی که به کشف حجاب شهرت پیدا کرد و اینگونه در تاریخ نقش بست.

بر اساس اسناد تاریخی اولین نشانه‌های بروز و ظهور کشف حجاب و حذف پوشش از سر زنان، به دربار حکام قاجار بازمی‌گردد. ناصرالدین‌شاه پس از مسافرت‌های خود به اروپا و آشنایی با فرهنگ غربی تمایل به تغییر حجاب بانوان پیدا کرد، به گونه‌ای که زنان اندرونی خود را به لباس‌های اروپایی آراست. بدین ترتیب افکار تغییر و حذف پوشش به مطبوعات آن زمان راه یافت و آنان به ترویج این موضوع پرداختند. ولی به علت پایبندی به اصول و عدم مقبولیت این کار بین مردم، رواج آن به دربار شاه محدود شد و موضوعی نبود که به گونه‌ای جدی مطرح و تبدیل به رویه‌ای عمومی شود.

رضاشاه معتقد بود کشف حجاب برابر با امکان بروز استعداد و لیاقت ذاتی زن است. کشف و رفع حجاب مساوی با تربیت و تجدد نسوان پنداشته می‌شد. از طرف دیگر هدف از این کار در بخشنامه ابلاغ شده به دستگاه‌های اجرایی اینگونه ذکر شده بود: «طبقه نسوان کشور ما که مادران رجال فردا هستند، مانند زنان سایر ممالک متمونه- از برکات علم و دانش و تمدن و تربیت برخوردار شوند.»

[ms 1]

وی به منظور ایجاد تغییر رویه در جامعه و تغییر اعتقادات مردم دست به اعمال سیاست‌هایی زد؛ سیاست‌هایی که در بین سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۴ اعمال شد و در آخر به کشف حجاب منتهی شد. تصویب قانون «اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه» در پارلمان در تاریخ ۱۳۰۷ و اجرای آن از همان تاریخ، به گونه‌ای که مردان از هر طبقه و صنفی مجبور به پیروی از این قانون بودند. پس از این رویداد یکی از زنان پهلوی بدون حجاب با حضور در حرم حضرت معصومه مورد انتقاد شیخ محمد تقی بافقی قرار می‌گیرد.
به موجب این قانون علما و روحانیون نیز می­‌بایست از آن پیروی نموده و به جز عده‌­ی کمی از علمای متنفذ، باقی روحانیون و طلاب، اجازه استفاده از لباس روحانیت را در انظار عمومی نداشتند، به گونه‌­ای که نیروهای انتظامی موظف به برخوردهایی با عده‌ای از این صنف پرداختند.

رضاشاه پس از سفر به ترکیه و مشاهده وضعیت ترکیه و تغییرات و اصلاحات اتخاذ شده از سوی آتاترک، عزم خود را برای پیاده‌سازی سیاست حذف حجاب زنان جزم کرد (به گونه‌ای که مخبرالسلطنه رفع حجاب را سوغات ترکیه به رضاشاه می‌داند)، و موضوع را با وزیر فرهنگ و معارف خود علی‌اصغر حکمت در میان گذاشت و از وی برنامه‌ای برای رسیدن بدین منظور می‌خواهد. بدین منظور برنامه مبارزه با حجاب بر چهار محور تدوین می‌شود:

[ms 0]

الف- اداره مدرسه‌های ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان.

ب- انتشار یک سلسله مقالات به نظم و نثر که همه به زبان پند و اندرز و انتقاد از عادات معمولی نقاب و حجاب سخن می‌گفت. در این بین افرادی چون پروین اعتصامی در این عصر و در دفاع از کشف حجاب رضاشاهی شعر گفته‌اند. البته شعرایی چون میرزاده عشقی و ایرج میرزا نیز که جز شاعران مشروطه‌خواه و ضد رضاخان بودند، اشعاری پیرامون نکوهش حجاب دارند که مربوط به قبل از موضوع کشف حجاب هستند.

[پروین اعتصامی: چشم‌ و دل‌ را پرده‌ می‌بایست‌ اما از عفاف. چادر پوسیده ‌بنیان ‌مسلمانی‌ نیست.

میرزاده عشقی: تا که‌ این‌ زن‌ کفن‌ سر برده نیمی‌ از ملت‌ ایران‌ مرده‌]

ج- تشکیل تدریجی مجالس جشن و خطابه و حضور دختران به صورت بی‌حجاب و همچنین حضور رجال محترم در این مراسم‌ها به منظور آشنایی هر چه بیشتر با فرهنگ جدید

د- ایجاد کانون بانوان در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۱۴ به ریاست اشرف پهلوی
صاحب منصبان حکومتی موظف بودند که به همراه همسرانشان بدون رعایت ‌حجاب در مجالس عمومی حضور به هم رسانند. به گونه‌ای که عدم حضور آنان بدون همسران بدون حجابشان منجر به جریمه و اخراج در رده‌های پایین و ثبت در پرونده برای رده‌های بالاتر می‌شده است.

از دیگر سو مبارزه با حجاب که از در ۱۳۱۵ شکلی عملی به خود گرفته بود، علاوه بر جنبه تبلیغی، جنبه تحکمی نیز داشت. ماموران نظامی با زنان با‌ حجاب برخورد کرده و حجاب از سر آنان به در می‌کردند.

برخورد مردم با این پدیده نسبت به سطح اجتماعی و اقتصادی و نوع تفکرات آنان متفاوت بود. زنان اشراف و دربار و حکومتیان و منتصبان به آنان با کمال میل این موضوع را پذیرفته بودند و عموما سعی در ترویج آن داشتند. (اشاره به تشکیل کانون بانوان). اما زنان طبقه سنتی و مذهبی خود را در مضیقه می‌دیدند. این زنان حضور خود را در اجتماع به حداقل کاهش دادند، به‌گونه‌ای که بعضی از آنان مبادرت به خارج کردن دخترانشان از مدرسه‌های تحصیلشان نمودند.

برخورد علما با حکومت بر سر مسائل پوشش به ۱۳۰۷ و هنگامه تصویب قانون اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه» باز می­گردد که در زمان کشف حجاب اوج گرفت. در مشهد به مناسبت اعتراض به تغییر لباس در سال ۱۳۱۴، درست چند ماه. قبل از واقعه کشف حجاب علما و مردم در مسجد گوهر شاد جمع شدند، ولی قوای نظامی مشهد به دستور رضاشاه اقدام به سرکوبی شدید آنان نمود. در‌واقع سرکوب گوهر شاد نمادی شد برای رژیمی که علم جنگ با اسلام را برداشته و‌ برای سرکوب، قشون‌کشی می‌کند.

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب؟

[ms 1]

در حادثه عاشورا یکی از مطالبی که کمتر بدان پرداخته و کمتر پیرامون آن نوشته شده این است که چرا حسین‌بن علی (ع) در حرکت دفاعی – اصلاحی خود پس از مرگ معاویه، ‌به همراه خانواده خود عازم شد؟ سفری که در ابتدا به قصد دفاع بود و پس از آن برای تشکیل حکومت و در آخر نیز در جهت دفاع از حیثیت و عزت خود و خاندانش. چرا ایشان خانواده خود را در مدینه یا مکه باقی نگذاشت و تنها به همراه یاوران خود رهسپار مکه و یا کوفه نشد؟ وی از سر ناچاری اهل‌بیت خود را به همراه آورد و یا از سر ایجاد حس شفقت و انسان‌دوستی در میان مردمان؟ آیا روندی که حاکمان مدینه و مکه بر وی پیش گرفتند امام را مجبور بدین کار نمود؟

برای پاسخ به سؤالاتی از این قبیل پیرامون علل همراهی خاندان حسین‌بن‌علی (ع) به همراه ایشان به سمت مکه و سپس به سوی کوفه، تاریخ عاشورا را به سه قسمت تقسیم کرده و در این سه قسمت به علل این کار می‌پردازیم: ۱- خروج حضرت از مدینه ۲- خروج حضرت از مکه و ۳- هنگام شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در میانه راه کوفه.

امام در مواجهه با درخواست بیعت با یزید در مدینه، با یک تهدید جدی روبرو شد؛ تهدیدی که وی توانست با درگیری کلامی که با مروان‌بن‌حکم و ولیدبن‌عتبه حاکم مدینه انجام داد زمان را بخرد، زمانی به اندازه کمتر از یک روز. چرا که آن حضرت می‌دانست دیر یا زود اگر مدینه را ترک نکند، حاکم مدینه راه‌های دیگری برای گرفتن بیعت پیش خواهد گرفت و چه بسا جنگی برپا نماید.

ایشان با مشاهده وضعیت روی داده وضعیت را چنان دید که نمی‌تواند خانواده خویش را در مدینه رها نماید و خود رهسپار مکه شود. چرا که اولاً امام خود به نیکی می‌دانست که بیعت نخواهد کرد، به همین خاطر مشکل وی با حکومت پایانی ندارد. در نتیجه حکومت می‌توانست از خانواده آن حضرت به عنوان اهرم فشاری برای بیعت گرفتن وی با یزید استفاده نماید. همینطور پس از خروج ایشان از مدینه،‌ این شهر دیگر مکان مناسبی برای خانواده اهل‌بیت نخواهد بود‌، حتی اگر حکومتیان به نیت استفاده از اهل‌بیت حسین‌بن‌علی به عنوان اهرم فشاری برای وی استفاده نکنند، چرا که امنیت از خانواده وی سلب شده است.

از دیگر سو، حسین‌بن‌علی (ع) مقصد خود را مکه تعیین می‌نماید؛ مکه‌ای که میعادگاه مسلمانان و پایگاه رفت و آمد و زیارت آنان از تمامی بلاد مسلمین است؛ مرکز ثقل اسلام. در شرایط موجود تنها راه مقابله‌اش با حکومت آگاهی دادن است.

حسین(ع) می‌خواست در مکه از سلاح استدلال خود استفاده نماید، بدین جهت وجهه و چهره آن حضرت با اهل‌بیت ‌شان برای نیل بدین هدف بسیار موجه‌تر و مقبول‌تر می‌نمود تا همراهی تنها تعدادی مرد جنگاور.

پس از چهار ماه و در میانه موسم حج، حسین‌بن‌علی (ع) مجبور می‌شود مکه را نیز ترک گوید. اما در این مدت، مردم کوفه ابراز تمایل کرده، خواستار تشکیل حکومت به رهبری ایشان شده‌اند. پیک حضرت نیز بر گفته این مردمان صحه گذاشته و برای حضرت پیامی حاوی صداقت ضمیر بیعت‌کنندگان می‌فرستد. بدین صورت مقصد بعدی حسین‌بن‌علی (ع) پس از مکه، کوفه خواهد بود و هدف ایشان تأسیس حکومت.

همانطور که مدینه برای ایشان و اهل‌بیت ‌شان نا امن شد،‌ در مکه نیز چنین روی داد، ‌تا بدان‌جا که نیروهای مکه برای عدم خروج حسین‌بن‌علی(ع) به درگیری با وی روی آوردند، ولی نتوانستند موجب جلوگیری از حرکت آنان شوند. امام حسین(ع) به نیت تاسیس حکومت به سوی کوفه رهسپار شده است و امیدوار است که به کمک کوفیان بتواند نقطه سرآغازی برپا نماید و حرکت سازمان یافته‌ای علیه حکومت فاسد یزید ترتیب دهد. از این نظر، دلیلی نداشت که ایشان اهل‌بیت خود را با خود به سمت کوفه رهسپار ننماید و آنان را در کناری سکنی دهد، چرا که شواهد تماماً امیدوار کننده بود.

در میانه راه کوفه حسین‌بن‌علی (ع) از شهادت مسلم‌بن‌عقیل و دو پیک خود باخبر می‌شود. برای تصمیم‌گیری شورایی تشکیل داده و وضعیت را با همراهانش به مشورت می‌گذارد. در پایان تصمیم اتخاذی حضرت چنین است که به حرکت به سمت کوفه ادامه داده شود.

یاران امام به وی گفتند که شخصیت اجتماعی شما بیش از مسلم است و اگر به کوفه درآیید، کوفیان به دور شما حلقه خواهند زد. برادران مسلم نیز چنین می‌گفتند که وضعیت کوفیان از دو حال خارج نیست، یا چنانکه دلخواه ماست پیروز می‌شویم که در اینصورت به مقصود خود می‌رسیم و هم انتقام خون مسلم را می‌گیریم، و یا اینکه ما هم مثل مسلم به شهادت می‌رسیم. در اینجا نیز کماکان امید به پیروزی وجود دارد. البته امکان بازگشت کاروانیان به مدینه یا مکه کمرنگ می‌نمود، چرا که در این دو شهر از حضرت و اطرافیانش صلب مصونیت شده، امنیت آنان به خطر افتاده بود. برای همین کاروان به مسیر خود به سمت کوفه ادامه داد.

پس از رسیدن کاروان حضرت به سپاهیان حر و پس از آن سپاهیان عبیدالله‌زیاد، تلاش‌های ایشان برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به جایی نرسید و حضرت و یارانش بنا بر حکم عقل به دفاع از حیثیت و عزت دینی خود و اهل‌بیتشان در مقابل درخواست نامشروع حاکمان وقت پرداختند و در این راه شهید شدند.

در کل می‌توان علل همراه آوردن اهل‌بیت حضرت را اینگونه بیان کرد: سلب امنیت از خانواده و امید به آینده و پیروزی در مقابل باطل باعث شد که حضرت(ع)، اهل‌بیت خویش را در این مسیر همراه نماید.

التبه محققینی که تحلیل و روایت متفاوتی از کربلا ارائه داده و هدف از قیام حسینی را «شهادت ایشان برای احیای دین» دانسته‌اند همراه کردن خانواده‌ها را نیز دستور الهی و سرّ غیبی می‌دانند. این دیدگاه از زمان تألیف کتاب لهوف سیدابن‌طاوس (ره) رواج و شهرت یافت و فراگیر شد.

شهریار نیز در یکی از اشعار عاشورایی خود به این مسأله اشاره کرده است:

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ور نه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین؟

طبق این دیدگاه، شهادت مظلومانه امام و یارانش و اسیری خاندان پیامبر به منظور رسواکردن بنی‌امیه و احیای ارزش‌های اصیل اسلامی و انسانی بوده و امام از ابتدا مأمور بود این رسالت الهی را انجام دهد.

در این میان محققینی مثل استاد مطهری نیز سعی کرده‌اند میان این دو نظر جمع کرده و نظریه سومی که ترکیبی از این دو نظریه بوده ارائه دهند که تفصیل آن در کتاب حماسه حسینی آمده است.

۱. پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (علیهالسلام)، شهیدی، سید جعفر، ص۱۱۲-۱۱۵
۲. چنان که مروان‌بن‌حکم به حاکم مدینه در حضور حضرت برای گرفتن بیعت گفت: «او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش.»

۳. البته در میان افرادی که حسین‌بن‌علی (ع) با آنان مشورت می‌کرد و یا افرادی که نظرات خود را پیرامون حرکت حضرت بیان میکردند. افرادی چون ابن‌عباس نیز بودند که حضرت را از چنین حرکتی بر حذر داشتند، اما حجت با نامه‌های کوفیان و تاییدیه نامه مسلم به حضرت بر وی تمام گشت و رهسپار کوفه شد.
۴. شهید جاوید، صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله، ص۲۱۷

 

بانوان خاندان علی و رنج­‌هایشان

[ms 0]

شاید در طول تاریخ، کم‌تر زنانی پیدا شوند که این‌چنین در راه برپایی حکومتی دینی، حاضر به تحمل رنج و مشقت شوند و تمام دار و ندار و حتی فرزندانشان را که عزیزترین سرمایه­‌هایشان هستند نیز، در این راه فدا کنند؛ ولی همسران علی بدون هیچ چشم‌داشتی در تحمل سختی­‌ها شریک امام بودند و از او حمایت کردند.

فاطمه­‌ی زهرا (س)، دختر پیامبر (ص) در طول عمر کوتاه خود دردهای بسیاری را متحمل شد و پشتیبان بی‌چون‌وچرای علی در سال­‌های سخت زندگی‌اش بود؛ سالیانی که علی (ع)، یا به واسطه­‌ی دفاع از اسلام و پیامبر خدا همواره در جنگ با معاندان و منافقان بود و فاطمه به­‌تنهایی از فرزندان خود مراقبت می­‌کرد و به دیگر وظایفش می­‌رسید و یا روز­های سخت پس از پیامبر که بعضی از صحابه حق علی را از خلافت و حکومت خوردند و سهم علی، تنها سکوت بود. فاطمه‌ی زهرا (س) با حضورش در کنار علی تحمل این سکوت سنگین را برای او راحت می­‌کرد. در پناه چنین پدر و مادری، بدون شک فرزندانی رشد می­‌یافتند که قدرت تشخیص صلح و طغیان در برابر حکومت را به‌خوبی آموخته بودند.

پس از شهادت فاطمه (س) که ضربه­‌ی سنگینی را بر علی وارد کرده بود، مولا به برادر خود سپردند تا زنی برای ایشان انتخاب کنند که از قبیله­‌ای شجاع و دلاور باشد. (۱) بدین ترتیب، یکی از دختران قبیله­‌ی بنی­‌کلاب انتخاب شد که در میان قبائل اعراب، در شجاعت مانندی نداشت. وی نامش «فاطمه» بود. نقل است پس از چندی از حضورش در خانه­‌ی امیرالمؤمنین، درخواست کرد که او را «ام­‌البنین» صدا بزنند تا حسن و حسین با شنیدن نام مادرشان ناراحت نشوند و رنج بی­‌مادری، آنان را غمگین نسازد.

به گفته­‌ی تاریخ، ام‌البنین زنی عالمه، پرهیزگار و بافضیلت بود و حاصل ازدواج پربرکت او با علی (ع)، چهار پسر رشید و دلاور به نام­‌های عباس، عثمان، جعفر و عبدالله بود که هر چهار فرزند او نیز، در رکاب سیدالشهداء با فداکاری­‌های بسیاری شهید شدند. ام­‌البنین مانند مادری دلسوز فرزندان فاطمه (س) را نگهداری می­‌کرد و حتی آنان را بیش از پسران خود گرامی می­‌داشت.

عده‌ای از مورخان معتقدند ام­‌البنین در زمان حوادث عاشورا زنده بود و بیش‌تر از پسرانش، بر حسین (ع) گریست. (۲) ولی برخی دیگر معتقدند ام­‌البنین در این واقعه اصلا زنده نبوده و هیچ سند موثقی بر حیات او در روز عاشورا نیست. (۳)

همسر دیگر حضرت علی (ع) که نقش ارزنده­‌ای در تاریخ اسلام ایفا کرده­، «اسماء بنت عمیس نخعی» بود. اسماء قبل از ورود مسلمانان به دار ارقم ایمان آورد و با رسول خدا (ص) بیعت کرد و در سال پنجم بعثت به همراه شوهرش، جعفربن­‌ابی­‌طالب به حبشه هجرت کرد. وی به همراه جعفر و دیگران مهاجران حبشه، در سال هفتم هجرت به مدینه بازگشت. محمد، عون و عبداللّه فرزندان اسماء و جعفر هستند.

وی پس از شهادت جعفربن‌ابی‌طالب، با ابوبکر ازدواج کرد و محمدبن­‌ابی­‌بکر را به­‌دنیا آورد. نقل است محمد نجابت را از مادرش به ارث برده بود. در نبرد جمل و صفین همراه علی (ع) بود و سپس به فرمان ایشان حاکم مصر شد. اسماء یکی از افراد حاضر در غدیر خم و شاهد نزول آیه­‌ی ولایت بود.

در روایت است اسماء فدک را برای فاطمه­ (س) گواهی کرد، ولی عمر گواهی وی را نپذیرفت. (۴) وی پس از ابوبکر با امام علی (ع) ازدواج کرد و عون و یحیی را به‌دنیا آورد، که عون نیز در کربلا به‌شهادت رسید. اسماء از جمله‌ی اندک شرکت­‌کنندگان در دفن شبانه­‌ی فاطمه‌ی زهرا (س) بود.

از دختران آن حضرت، بیش‌ترین رنج‌ها و دردها را زینب متحمل شد. در زمان شهادت مادرش، پنج یا شش‌ساله بود. در طول ۲۵ سال ناظر بر خانه­‌نشینی و اهانت­‌های بسیار به پدرش بود. پدر را در ۳۵سالگی از دست داد. شاهد شهادت هر دو برادرش بود و در واقعه­‌ی بزرگ عاشورا پس از شهادت مردان میدان، به اسارت یزیدیان درآمد. با آن‌که نزدیک به شصت‌ویک سال از عمرش می­‌گذشت، دلاورانه از زنان و بچه­‌های خاندانش مراقبت کرد و با سخنانش در مجلس یزید پایه­‌های ظلم و ستم را به‌لرزه درآورد. به دلیل تحمل این رنج‌ها وی را «ام‌المصائب» نامیدند. ام­‌کلثوم نیز در حادثه­‌ی کربلا حضور داشت و با سخنان کوبنده­‌ی خود پس از اسارت و در کوفه، یزید و یزیدیان را رسوا ساخت و مردم کوفه را بیدار ساخت.

عروسان این خاندان نیز فرزندانی را به­‌دنیا آورده و پرورش دادند که در راه اسلام از نثار جان خود ابایی نداشتند. «شهربانو»، همسر امام حسین (ع) و مادر امام سجاد (ع) بود که بنا بر روایاتی، پس از ولادت حضرت سجاد (ع) از دنیا رفت. (۵) «لیلا»، مادر علی اکبر بود که فرزندش در کربلا به‌شهادت رسید و رنج‌کشیده­‌ترین آن‌ها، «رباب» دختر امریء‌القیس­‌بن‌عدی، همسر امام حسین (ع) بود که همراه با دو فرزندش، علی­‌اصغر و سکینه در کربلا حضور داشت. علی­‌اصغر که خردسالی بیش نبود، در صحنه­‌ی نبرد به‌شهادت رسید. او و سکینه نیز همراه با دیگر زنان به اسارت درآمدند. وی یک­ سال پس از بازگشت به مدینه، از فرط گریه و اندوه بر شهادت حسین (ع) جان داد. (۶)

بدون شک، تربیت این مادران و ملاحظه­‌ی تحمل رنج آنان در دفاع از اسلام، در ولایت‌پذیری و پیروی از حق و حقیقت فرزندانشان، نقش بسیاری داشت. به گونه­‌ای که بیان شد، این زنان تقریبا بیش‌تر فرزندانشان را در راه اسلام فدا کرده­‌اند و لحظه­‌ای از اسلام راستین جدا نشدند.

——————————————————————

منبع:

۱- محمدحسن ممقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸؛
۲- همان، ص ۱۲۸؛
۳- عبدالحسین مقرّم، مقتل الحسین، ص ۳۳۶؛
۴- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۹۷؛
۵- قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، مؤسسه‌ی امام مهدی (عج)، قم، ج ۲، ص ۷۵۰؛
۶- عزّالدین ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۸۸.

چادرهای مشروطه

[ms 0]

نقش‌­آفرینی موفقیت­‌آمیز زنان در جنبش تحریم تنباکو در سال ۱۲۷۵ ه.ش و واقعه­‌ی قحطی نان در سال ۱۲۳۸ ه.ش، افزایش آگاهی آنان از اتفاقات جامعه و آشنا شدن با تفکرات روشنفکرانه سبب شد در انقلاب مشروطه هم زنان از پای ننشینند و با مبارزه­‌ی خود همپای مردان سعی در بیان درخواست­‌های خود و مطالبه­‌ی حقوق خود داشته باشند.

درخواست­‌های آنان در مبارزات مشروطه بیش‌تر حول این سه موضوع بود: ۱- درخواست مشروعیت تشکل­‌های سیاسی زنان، ۲- حق رأی دادن، ۳- مطالبه­‌ی سایر حقوق انسانی و مدنی. به‌طور نمونه، شخصیت خانم نوراللهی در کتاب «چراغ­‌ها را من خاموش می­‌کنم»، نوشته­‌ی «زویا پیرزاد» گویای این‌گونه تلاش­‌ها و درخواست­‌ها در آن دوران است.

باید توجه داشت جامعه­‌ی مردسالار آن زمان، به زن به‌عنوان موجودی در درجه­‌ی دوم نگاه می­‌کرد و به هیچ‌وجه به او اجازه­‌ی بیرون رفتن از خلوت خانه، سوادآموزی و ورود به اجتماع را نمی­‌داد. بدون شک، حضور پررنگ و مؤثر زنان در این وقایع، نتیجه­‌ی تلاش و شجاعت خود آنان بوده­ است. «مورگان شوستر» درمورد نقش زنان در اعتراضات می­‌نویسد:
«در طهران، معروف بود که هر وقت زن­‌ها برخلاف کابینه یا دولت بلوا و شورش می­‌کنند، حالت کابینه بسیار خطرناک و سخت خواهد شد.» (۱)
وی هم‌چنین نتیجه­‌بخش بودن حضور زنان در اعتراضات را این‌گونه می­‌داند:
«زنان ایرانی که چادر به‌سر می­‌کنند، اولا شناخته نمی­‌شوند. بنابراین، بی­‌محابا می­‌توانند جاروجنجال راه بیندازند و در ثانی، زدن آن‌ها ممنوع و به علاوه گناه شمرده می­‌شود. بنابراین، در تمام دمونستراسیون­‌ها، جسورتر از مردانند و نقش اساسی به عهده­‌ی آن‌هاست.» (۲)

به‌طور کلی، در طول سال‌ها پادشاهی قاجاریان، عواملی باعث شد زمزمه­‌های درخواست مشروطیت به اعتراضات و مبارزاتی منسجم و همگانی تبدیل شود. از جمله­‌ی این عوامل می­‌توان این اتفاقات را نام برد: چوب خوردن تجار تهران به واسطه­‌ی گرانی قند توسط علاءالدوله حاکم تهران در سال ۱۲۸۴، توهین به علمای کرمان و تنبیه آن‌ها توسط ظفرالسلطنه حاکم وقت کرمان، پوشیدن لباس روحانیون توسط مسیو نوز بلژیکی، پخش تصاویر و توهین به روحانیت، آشنایی با تفکرات و شیوه­‌ی زندگی اروپاییان و… (۳)

در این مبارزات، زنان پابه‌پای مردان در بست‌‌نشینی­‌ها شرکت می­‌کردند و نارضایتی خود را از دستگاه حاکم به‌صورت مستقیم نشان می­‌دادند و گاه نیز مسئولیت­‌هایی برعهده می­‌گرفتند. به‌طور نمونه می­‌توان از زنی آذربایجانی نام برد. وی که به نام «زن حیدرخان تبریزی» شناخته می­‌شد، از طرف زنان آزادی‌خواه تهران وظیفه داشت تا هروقت علما برای سخنرانی بالای منبر می­‌روند، با چماق­‌های پنهان در زیر چادر بایستد و محافظ سخنران باشد.

در بست‌نشینی در حرم عبدالعظیم که به «بست‌نشینی صغری» مشهور است، زنان و مردان ساکن در آن‌جا در مجالس وعظ علما شرکت می­‌کردند و درخواست مشروطه­‌خواهی خود را بیان می­‌کردند. در این روزها پایتخت به حالت نیمه‌تعطیل درآمده بود. از این رو، حاکم تهران در تلاش بود تا علما را به هر نحوی، حتی با اجبار، به پایتخت برگرداند. ولی زنان که خطر را احساس کرده بودند، به بالای بام‌ها رفته و منتظر بودند تا در صورت هتک حرمت، تفنگچیان را سنگباران کنند. این اقدام جسورانه­‌ی زنان سبب شد مزدوران حاکم بدون گرفتن نتیجه­‌ی مطلوب بازگردند.

در زمینه­‌های مالی نیز، زنان با وجود خانه­‌نشینی خود، حاضر به حمایت مالی از این نهضت بودند. زمانی که پس از پیروزی مشروطه، مجلس تصمیم به تأسیس بانک ملی با اتکا به سرمایه‌ی داخلی گرفت، باز هم زنان حاضر شدند سرمایه­‌ی اندک خود را که نتیجه­‌ی کارهایی مانند رختشویی بود، در اختیار مسئولان قرار دهند. «ناظم‌الاسلام کرمانی» از مذاکرات مجلس در تاریخ سه­‌شنبه محرم­‌الحرام ۱۳۲۵ ه.ق چنین یاد می­‌کند:

[ms 1]

«امروز مذاکرات مجلس در خصوص مستدعیات آذربایجان بود. دیگر آن‌که قرائت نمودند کاغذی را که یکی از خواتین مکرمه‌ی قزوین به سعدالدوله نوشته است و صورت آن را ما درج می­‌نماییم که خواننده­‌ی تاریخ بداند زن­‌های ایرانی از اساس مشروطیت چگونه همراهی دارند…
مفاد نامه:
حضور مبارک پدر مهربان ملت ایران، حضرت آقای سعدالدوله دامت شوکته… در روزنامه‌ی مبارکه­‌ی مجلس دیدم که در خصوص تأخیر مراقبت عموم در بانک ملی، کم‌کم خواطر مبارک وکلای محترم مکدر می­‌شود. ای جان این کمیته فدای ساحت مقدس باد، که گویا هنوز از فقر و پریشانی این ملت اطلاع ندارید. والله والله که ظلم و تعدی چیزی از برای ما باقی نگذارده است و الا تا این درجه، ایرانیان بی­‌غیرت و حمیت نیستند… مقدار ناقابل از زیورآلات خودم را که برای ایام سخت ذخیره کرده بودم فقط برای افتخار … به جهت بانک ملی فرستادم… چه کنم که زیاده از این قادر نبودم، مگر آنکه جان خودم را در موقع، فدای ترقی وطن عزیز بنمایم…» (۴)

با وجود حضور پررنگ زنان در پیروزی نهضت، تغییر آن‌چنانی در بهبود وضع زنان حاصل نشد و باز آنان برای رسیدن به حقوق خود، باید دست به مبارزه­‌ای گسترده­‌تر می­‌زدند.

مجلس تشکیل یافته بود، ولی خالی از حضور نمایندگان زن، و حتی به آنان حق رأی هم داده نشد. سوادآموزی طبقات پایین­‌تر جامعه به فراموشی سپرده شد و کسانی که تلاش می­‌کردند مدارسی برای آموزش دختران تأسیس کنند، به موانع عظیمی از جمله مخالفت سنت­‌گرایان برخورد می­‌کردند. اگر هم مدارسی باز می­‌شد، به دلیل تفاوت فرهنگ، طبقات پایین حاضر به حضور در آن‌ها نبودند.

انجمن­‌های زنان شکل گرفت و روزنامه­‌ها و نشریاتی پدید آمدند که که زنان می­‌توانستند از طریق آن‌ها سخنان خود را بیان کرده و بر احقاق حقوق خود پافشاری کنند؛ ولی متأسفانه بسیاری از این سخنان نیز با فرهنگ موجود در جامعه سازگاری نداشت و بیش‌تر برآمده از تقلیدات نابه‌جا از جامعه­‌ی غرب بود و مخالف تفکر اسلامی مردم عادی و همین امر هم باعث بروز شکافی بین فعالان حقوق زن و عموم زنان دیگر شده بود.

باید توجه داشت این شکاف و اختلاف تنها مربوط به دوره­‌های پیشین نیست و هم‌اکنون نیز تفاوت فرهنگی فعالان حقوق زن با دیگر مردم، می­‌تواند همان شکاف­‌ها و اختلافات را ایجاد ­کند؛ به­‌ویژه که امروزه آگاهی زنان در هر طبقه­‌ای تا حد زیادی افزایش یافته است و آن‌ها به‌خوبی می­‌توانند خود، شرایط و اتفاقات را تحلیل و بررسی نمایند. بنابراین، شناخت درست نیازها و درخواست­‌های عموم زنان جامعه، برای هر فعال حقوقی و فرهنگی لازم و ضروری است.

———————————————————–

منابع:

۱- مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمه‌ی ابوالحسن شوشتری، تهران، صفی‌علیشاه، شهریور ۱۳۵۱، ص ۲۳۹؛
۲- همان، ص ۳۲؛
۳- بشری دلریش، زن در دوره­‌ی قاجار، تهران، دفتر مطالعات دینی هنر، ۱۳۷۵؛
۴- ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، تهران، آگاه نوین، ۱۳۶۲، ص ۹۲-۹۳.

بانویی که بی او «سال غم» شد

[ms 0]

خدیجه (س) اولین همسر پیامبر گرامی اسلام بود که در سال پنجاه و پنج قبل از بعثت، در قبیله­‌ی بزرگ و اصیل قریش در مکه به‌دنیا آمد و چهل سال بعد، با گذراندن فراز و نشیب­‌هایی دست در دست پیامبر گذاشت.

پیامبر (ص) به دلایل انسانی، سیاسی و عاطفی، ازدواج­‌های مکرری داشتند، ولی تا زمانی­ که خدیجه زنده بود، زن دیگری را برای خود اختیار نکردند؛ با وجود این‌که از لحاظ شرعی و عرفی مانعی برای ایشان وجود نداشت. حضرت حتی پس از وفات خدیجه فرموده بودند: «هرگز خدای متعال همسری بهتر از خدیجه به من عطا نکرد.» (1) بدون شک خدیجه (س) خصوصیات ممتازی داشت که او را بر دیگر زنان پیامبر برتری داده بود.

خدیجه با ثروت فراوانی که در جامعه­‌ی عرب آن زمان تقریبا برای یک زن، غیرعادی بود و با استقلال فکری و مالی که داشت، با آن‌که در بین ثروتمندان و سرشناسان قبیله­‌ی قریش خواستگارانی داشت، ولی با رضایت خاطر و با اشتیاق، خود برای ازدواج با محمد (ص) پیش‌قدم شد. با این‌که پیامبر در آن زمان نه به مقام رسالت رسیده بود و نه ثروت و مکنتی داشت، ولی خدیجه در وجود ایشان فضائلی دیده بود که دیگر خواستگارانش از آن فضائل بی‌بهره بودند.

درباره‌ی زندگی خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر دو گفته وجود دارد. بسیاری از مورخان، مانند علامه عسگری، معتقدند که خدیجه قبلا ازدواج کرده بود و بیوه بود، ولی برخی دیگر، مانند علامه سیدجعفر مرتضی العاملی، مورخ معتبر شیعی، در کتاب «بنات النبی ام ربائبه» معتقد است پیامبر (ص) تنها همسر خدیجه (س) بوده­ است زیرا:
۱- روایات مربوط به ازدواج­‌های قبلی خدیجه ضد و نقیض و غیر قابل اتکا می­‌باشند.
۲- بر طبق روایات بسیاری که وجود دارد، خدیجه به تمام خواستگاران خود که غالبا از اشراف و اعیان حجاز بودند، پاسخ منفی داده بود؛ درحالی‌که اگر بپذیریم خدیجه بیوه‌ی یک بادیه‌نشین بوده، چنین اصراری از سوی اشراف حجاز برای ازدواج با خدیجه چندان قابل درک نخواهد بود‬.
۳- تلاش زیاد اشراف قریش برای راضی کردن خدیجه نشان می­‌داد خدیجه دوشیزه بوده است.
۴- روایاتی داریم که صراحتا دوشیزگی خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر را بیان می­‌کند.

در کنار ویژگی­‌های بارز شخصیتی که پیامبر (ص) در خود داشت، تنی چند از نزدیکان خدیجه، از جمله ورقة‌بن نوفل، پسرعموی خدیجه، که یکی از متفکران عرب بود، نوید پیامبری محمد (ص) را به خدیجه داده بودند و این‌چنین مهر حضرت بیش‌ازپیش در دل خدیجه جای گرفت. در این­ باره نقل است که یکی از دانشمندان یهودی، با دیدن محمد(ص) به خدیجه گفته بود:

«بکوش محمد از دست تو نرود؛ چرا که او مایه­‌ی کرامت و شرافت دنیا و آخرت برای توست.» (2) و نیز خود خدیجه (س) دلیل انتخاب خود را این‌گونه ذکر کرده است: «اى پسر عمو! من دل در گرو تو دارم؛ زیرا: ۱. تو خویشاوند من هستى؛ ۲. تو از شرافت والا برخوردار مى‌باشى؛ ۳. تو به امانت در میان قوم خود مشهور هستى؛ ۴. تو فردى راست‌گفتار مى‌باشى؛ ۵. تو از اخلاق نیکو برخوردار هستى.» (3)

[ms 1]

خدیجه بارها به سنت­‌ها، افکار و اعتقادات قبیله­‌ی خود پشت کرد و خلوص خود را به پیامبر اسلام اثبات کرد. پس از بعثت پیامبر نیز، خدیجه اولین زنی بود که به او ایمان آورد و با وجود مخالفت­‌های شدید سران قبیله­‌ی قریش و قبایل دیگر، همواره در کنار رسول خدا ماند و از نظر فکری و مالی پشتیبان او بود. پیامبر در جایی دیگر درباره‌ی این بانوی فداکار فرمودند: «او هنگامى به من ایمان آورد که دیگران به من کفر مى‌ورزیدند. او مرا تصدیق نمود، هنگامى که دیگران انکار مى کردند. او همه‌ی ثروتش را در اختیار من قرار داد، هنگامى که دیگران دریغ مى‌ورزیدند. خداى منان از او به من فرزند عنایت کرد، ولى دیگران را محروم ساخت.» (4)

این‌چنین بود که پیامبر از خدیجه به‌عنوان زنی والا و بهترین بانوان عالم یاد می­‌کند و او را هم‌شأن زنانی چون مریم، آسیه و فاطمه (س) قرار می­‌دهد. این بانوی بزرگوار در دهم رمضان سال دهم بعثت، به فاصله­‌ی کوتاهی از رحلت ابوطالب از دنیا رفت و در دامنه­‌ی کوه حجون توسط پیامبر به‌خاک سپرده­ شد.

پس از آن، پیامبر از خدیجه با نیکی یاد می­‌کردند و بارها با اعتراض زنان دیگر خود مواجه شدند، ولی همواره با قاطعیت از خدیجه دفاع می­‌کردند.

————————————————————–

منابع:

۱- ابن‌هشام، السیرة النبویة، ج ۱، ص ۸۰؛
۲- بحارالأنوار، ج ۱۶، ص ۲۱؛
۳- طبری، دلایل امامة، ص ۷۷؛
۴- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۸۲.

 

زن؛ کالایی با عقل و احساس

[ms 0]

ازدواج و امور مربوط به آن در فرهنگ­‌ها، اقوام و ملل گوناگون، رسوم و قوانین مختلفی دارد. نحوه­‌ی انتخاب همسر، رسم و رسوم برگزاری مراسم، قوانین مربوط به ازدواج و طلاق و… تفاوت­‌هایی دارند که گاه جالب و تعجب­‌برانگیزند. در جامعه­‌ی ایران، قوانین و سنت­‌های مربوط به این امور، همواره بین موافقان و مخالفان مورد بحث بوده و هم اکنون نیز موضوعاتی مانند سن ازدواج، میزان مهریه، قوانین مربوط به طلاق، نحوه­‌ی آشنایی طرفین و مسائلی از این دست، توجه عوام و کارشناسان را به خود جلب کرده است.

از جایگاه این امور در دین مبین اسلام، زیاد بحث شده و در جامعه­‌ی کنونی تمام تلاش این است که از دستورات اسلامی در این قبیل امور استفاده شود. در ادامه، به‌طور مختصر به نحو­ه­‌ی ازدواج، طلاق و قوانین آن، در دوران قبل از ظهور اسلام در ایران، به‌‌ویژه در دوران دو سلسله­‌ی اشکانیان و ساسانیان می­‌پردازیم. باید توجه داشت حمله­‌ی اعراب مسلمان به‌صورت گسترده، در زمان ساسانیان صورت گرفت و منجر به کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی و سقوط سلسله­‌ی ساسانیان شد.

***

در دوره­‌ی اشکانیان، زنان حق دخالت در امور خارج از منزل را نداشتند و عموما شکل زندگی به‌صورت همان اندرونی و بیرونی بود. متأسفانه اطلاعات زیادی از این دوران در دست نیست، ولی از آن‌چه از نوشته­‌های تاریخی برمی­‌آید، در این دوران ازدواج با محارم بلامانع بوده­ است؛ آن‌چنان که در تاریخ نوشته شده­: «فرهاد، پادشاه ساسانی، مادر خود، ته­آموز اورانیا، را به زنی گرفت.» (۱) که گفته می­‌شود ازدواج با محارم از قوانین اوستا بود و فرهاد با این­ کار درصدد به‌دست آوردن حمایت روحانیون بوده است. این ازدواج در آن زمان با واکنش­‌های رعایا مواجه شد.

بعضی معتقدند فرهنگ جامعه در آن زمان چنین رسومی را قابل قبول می­‌دانست، ولی واکنش‌های عوام چنین مقبولیتی را نشان نمی­‌دهد. البته باید توجه داشت زرتشتیان در زمان­‌های دیگر چنین ازدواجی را نیز امری بسیار ناپسند می­‌شمرند.

در مورد قوانین طلاق در این دوره نوشته­‌اند: «مرد در چهار مورد می­‌تواند زن خود را طلاق دهد؛ اول عقیمه بودن زن، دوم پرداختن به جادوگری از سوی زن، سوم فاسد بودن اخلاق او و چهارم اگر عادت ماهیانه­‌ی خود را از شوهر پنهان می­‌کرد.» (۲) در این دوره، مرد حق کشتن زن را داشت!

در دوره­‌ی ساسانیان نیز، زنان دارای شخصیت حقوقی نبودند و از هر لحاظ تحت سرپرستی رییس خانوار بودند. چنین نوشته شده: «در مسائل حقوقی، غالبا دشوار است که تفاوت حقوقی میان یک زن آزاد و یک برده را تشخیص داد.» (۳) در این دوران، زمانی­ که دختر پانزده‌ساله می­‌شد، پدر او موظف بود که برای او شوهری مناسب بیابد. زمانی­ که دختر شوهر می­‌کرد، از سهم ارث محروم می­‌شد. از این­ رو، هنگام ازدواج جهیزیه­‌ی کامل و بزرگی همراه خود می­‌برد. در مورد مهریه نیز مبلغی تعیین می­‌شد که در صورت پیش آمدن طلاق به او داده می‌شد. با وجود نوشته­‌ها درمورد بردگی دختران، آنان می­‌توانستند به میل و خواسته­‌ی خود ازدواج کنند.

در این عصر نیز ازدواج با خواهر یا زن پدری، امری عادی به‌شمار می­‌رفته­ است. به‌ویژه، ازدواج با خواهر برای حفظ پاکی خون، بسیار مورد تأکید بوده. «پرفسور آرتور کریستین» نیز به ازدواج با نزدیکان اشاره می­‌کند و می‌نویسد: «اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده، یکی از صفات بارز جامعه­‌ی ایرانی به‌شمار می­‌رفت؛ تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می­‌شمردند.» (۴)

نوع دیگری از ازدواج در میان ساسانیان، ازدواج استقراضی بود؛ به این معنی که شوهر حق داشت یگانه زن خود را، یا یکی از زنانش را، حتی زن ممتاز خود را به فرد دیگری که بدون تقصیر محتاج شده بود، بسپارد. (۵) در چنین امری رضایت زن شرط نبود. جالب این‌جاست که فرزندانی که در این ازدواج متولد می­‌شدند، متعلق به خانواده­‌ی شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می­‌شدند.

از دیگر نکات مورد توجه این است که این عمل، عملی خیرخواهانه و کمک به هم­‌دین به‌شمار می­‌رفته است. شوهر موقت طی قراردادی موظف بود از زن موقت خود نگهداری کامل کند و تمام نیازمندی­‌های او را برطرف سازد. ساسانیان با این عمل، تصور کالا بودن زن را به­‌خوبی نشان داده­‌اند. آن‌ها دقیقا زن را شیئی به‌حساب آورده بودند که می­‌توان او را به‌عنوان کمک، قرض داد!

در عهد ساسانی، اگر پدری برای دختر خود به‌موقع همسر مناسب پیدا نمی‌کرد و او را به خانه­‌ی بخت نمی‌فرستاد، در این صورت دختر می­‌توانست به میل خود رابطه­‌ی آزاد جنسی برقرار کند.

بساط این‌گونه ازدواج­‌ها و قوانین و رسم و رسوم متداول، پس از ورود اسلام به ایران برچیده شد. هرچند، شاهان در دوره­‌های بعد نیز با ساختن حرمسراها برای عیاشی و خوشگذرانی خود و اعمال محدودیت‌های بسیار برای زنان اشراف یا طبقه‌ی متوسط و گرفتن بسیاری از اختیارات او، هم‌چنان به او به چشم کالایی نگاه می­‌کردند؛ منتها به نوعی دیگر.

————————————————–

۱- آزاد، حسن، پشت پرده­‌های حرمسرا، انتشارات انزلی، ص ۸۶؛
۲- همان، ص ۸۵؛
۳- همان، ص ۹۵؛
۴- همان، ص ۹۸؛
۵- همان، ص ۹۹.

از «هفت قلم» تا «هفتاد قلم»

[ms 0]

از زمان­‌های بسیار قدیم، حتی ماقبل تاریخ، هم زن و هم مرد به ظاهر و زیبایی خود اهمیت می­‌دادند و سعی داشتند با استفاده از وسایلی خود را جذاب­‌تر و زیباتر جلوه دهند. آرایش برای اولین بار در مصر قدیم رواج یافت. آن‌ها در مراسم مذهبی خود از عطرهای خوشبو و لوازم آرایشی استفاده می­‌کردند و از حمام­‌های مخصوص برای خوشبو ساختن پوست بدن بهره می­‌بردند.

افرادی مانند «ملکه کلئوپاترا» که در سال ۶۹ قبل از میلاد متولد شده بود، از موادی طبیعی برای بالابردن زیبایی خود استفاده می­‌کرد و با استفاده از حنا و روغن گردو سعی داشت موهایش را دوچندان کند و آن­‌ها را سیاه­‌تر جلوه دهد. وی هم‌چنین برای خوشبو کردن خود، از عطرهایی با رایحه­‌های دل­‌انگیز استفاده می­‌کرد. مصریان استعداد بالایی در پیدا کردن فرمول­‌هایی برای رفع بیماری­‌های پوستی داشتند.

درمورد اقلام و صورت­‌های آرایش زنان ایران، در تاریخ منابع مستقلی در دست نیست، ولی در نوشته­‌ها و کتاب‌های دیگر و نیز از روی وسایل آرایش قدیمی که پیدا شده، می­‌توان به آرایش آنان، به‌ویژه آرایش زنان در حرم‌سراهای دربار پی برد. در این خصوص، مطالبی که در دسترس است نیز، بیش‌تر مربوط به این قشر از زنان جامعه بوده و کمتر به عموم جامعه نگریسته شده است.

با مسافرت­‌های ناصرالدین شاه به روسیه و اروپا و مشاهده­‌ی سر و وضع زنان آن‌جا، پوشش زنان دربار نیز تغییر کرد. در اروپا، از قرن نوزدهم، با ورود به دوران جدید، کم‌کم لوازم آرایشی نیز به کالاهای صنعتی تبدیل شدند و با تولید روزافزون آن‌ها، مواد طبیعی که از آن‌ها برای آرایش استفاده می­‌کردند، رو به کاهش رفت.

اولین شخصی که آرایش و پوشش زنان اروپایی را به دربار آورد، «تاج­‌السلطنه» دختر ناصرالدین شاه بود که در حدود سال ۱۹۰۰، مد اروپا را به‌کار گرفت. وی یکی از زنان روشنفکر و منتقد دولت قاجار بود. در آن زمان، دسترسی زنان به لوازم آرایشی غربی محدود بود. بعدها با توسعه­‌ی روابط تجاری ایران با اروپا و رفت‌وآمد بیش‌تر ایرانیان به کشورهای غربی، استفاده از آرایش غربی و حتی بیش‌تر از آن، در ایران رواج یافت؛ تا جایی که از مواد طبیعی، بیش‌تر برای درمان بیماری­‌های پوستی استفاده می­‌شود.

درمورد لوازم آرایش و اقلام آن، اطلاعات کمی در دسترس است. در ایران معاصر، از عبارت «هفت قلم» برای لوازم آرایش استفاده می­‌شده است. آن‌گونه که گفته می­‌شود، این عبارت برای اولین بار در کتاب «سمک عیار» آورده شده (۱) و منظور، هفت جزء لوازم آرایش بوده که  زنان برای زیبایی خود از آن‌ها استفاده می­‌کرده­‌اند؛ هرچند، امروزه این عبارت برای طعنه به افرادی استفاده می­‌شود که آرایش کاملی دارند.

در نوشته­‌های قدیم، منظور از این هفت قلم، «سُرمه»، «نگار» یا حنا، «سفیداب»، «سُرخاب»، «وَسمه»، «زرک» و «خال» بوده است. در «تاریخ راوندی» نیز آرایش زنان این‏‌گونه تعریف شده است:
رنگ‏‌آمیزی‏ دست‌ها و پاها با حنا، رنگ‏‌آمیزی صورت با سرمه، وسمه (یا نیل)، سقید (یا سفیداب)، (یا سرخاب).
جالب آن‌که در ادامه‏‌ی مطلب آمده:
… و الف‏ (هزار چیز دیگر) که خاتون را زیباتر کند.

[ms 1]

منظور از اصطلاح «هفت و نُه کردن» نیز که در دوره­‌ی معاصر رواج داشته، هفت قلم آرایش و نُه قطعه جواهر است. در زمان قاجار، تا قبل از سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و آشنایی زنان دربار با نوع لباس و آرایش زنان غربی، زنان حرم‌سرا از همان لوازم طبیعی برای آرایش سر و صورت خود استفاده می­‌کردند: حنا، پودر هماتیت، سرمه و لوسیون‌هایی که در آن‌ها از خیار استفاده می­‌شد و برای سلامتی و تقویت پوست به­‌کار می­‌رفت. هم­‌چنین خالکوبی­‌هایی روی گردن، بین دو ابرو و پیشانی نیز انجام می­‌شد. (۲)

«دوستعلی معیرالممالک» از رجال قاجار در دوران فتحعلی شاه که خود، زنانِ آن دوره­‌ی اندرونی را دیده، درمورد آرایش زنان در آن زمان می‌گوید:
زن­‌ها زلف­‌ها را چین‌چین و حلقه‌حلقه نموده، با لعاب و به­دانه به پیشانی می­‌چسباندند. با وسمه یا رنگ و حنا ابروهای پهن و پیوسته می­‌کشیدند و گاه میان آن، خالی کوچک می­‌نهادند. چشم­‌ها را سرمه کشیده، چهره را سفیداب و سرخاب زیاد می­‌مالیدند… . (۳)

وی هم‌چنین درباره‌ی نحوه‌ی به‌وجود آمدن مد در جامعه می­‌نویسد:
… در آن­ وقت، مد از اندرون بیرون می­‌آمد و زن­‌های شهر، پیوسته چشم به آن‌جا داشتند، تا از آن میان چه تراوش کند و آن‌ها پیروی نمایند. (۴)

دکتر «ژرار فووریه» از اندرون شاهی به‌عنوان مرکز تفنّن­‌بازی و آرایشگری زن­‌ها یاد می­‌کند. وی در کتاب خاطرات خود، از دربار و اندرونی ناصرالدین شاه این‌گونه روایت می­‌کند که آرایشگری زنان در دربار، بیش‌تر از هر جای دیگر رواج دارد و هر زنی در بند این است که با چه آرایش و نمایشی رقبای خود را سرافکنده و دوستان خود را شاد نماید. (۵)

———————————————————-

منابع:

۱- محمدیان نمینی، مژگان، هفت قلم آرایش لوازم آرایش ایرانیان، مجله‌ی کتاب ماه هنر، خرداد و تیر ۱۳۸۱، شماره‌ی ۳۳.
۲- صفرزایی، سامان، دختر ناصرالدین شاه پیشگام تغییر لباس زنان قاجار شد، سایت تاریخ ایرانی.
۳- آزاد، حسن (۱۳۵۷)، پشت پرده­‌های حرم‌سرا، انتشارات دیبا، ص ۳۹۵.
۴- همان.
۵- همان.

جنس ضعیف!

*رسم‌الخط نگارش این مطلب در جاهایی که نقل قول از کتاب است، به همان شکل و بدون تغییر استفاده شده است.

[ms 0]

«جنس ضعیف» روایتی است از وضعیت زنان کشورهای مختلف جهان. «اوریانا فالاچی»، از بزرگ‌ترین روزنامه‌نگاران بین‌المللی است که به‌سبب مصاحبه­‌های خود با سران سیاسی کشورهای مختلف، جنگ‌ستیزی و هم‌چنین فعالیت در حوزه‌ی زنان شناخته شده است.

این کتاب، گزارشی از وضعیت زنان جهان است. البته عنوان اصلی این کتاب، «جنس بی‌فایده» یا «جنس بی‌مصرف» است، اما از آن­‌جا که سال­‌ها با نام «جنس ضعیف» برای خوانندگان فارسی‌زبان شناخته شده، از همان عنوان برای کتاب استفاده شده است. (۱)

فالاچی در مقدمه‌ی کتاب، هدف از مسافرت خود را دانستن و نوشتن از تابوهای اجتماعی کشورها که برای زنان پیش آمده بیان می­‌کند. وی به‌عنوان مأموریت برای تهیه‌ی گزارشی از وضعیت زنان کشورهای گوناگون، به نقاط مختلف سر می­‌زند و وضعیت زنان را روایت می­‌کند.

«جنس ضعیف» روایتی‌ست زنانه، از تفاوت فرهنگ­‌ها، افکار و دیدگاه­‌های زنان کشورهای مختلف. این کتاب حکایت­‌کننده‌ی وضعیت زندگی زنان در کشورهای پاکستان، هندوستان، مالزی، چین، ژاپن و جزایر هاوایی (در ایالات متحده‌ی آمریکا) است.

جذابیتِ خواندن این کتاب زمانی آشکار می­‌شود که میان گفتگوهای وی با مردم عادی شهرها و کشورهای مختلف می­‌رویم؛ این‌که افکار و عقیده­‌های گوناگون با هم روبه‌رو می­‌شوند و به اشتراک افکار و فرهنگ­‌های خود می­‌پردازند.

برای مثال، فالاچی در خلال سفر خود به پاکستان، به مراسم عروسی دختری برمی­‌خورد. همین موضوع توجه وی را جلب کرده، همراه آنان می­‌شود. با رفتن میان جمع زنانه‌ی عروسی، سر صحبت را درمورد نحوه‌ی ازدواج در پاکستان باز می­‌کند و هنگامی که متوجه می­‌شود که عروس، نمی­‌تواند داماد را تا هنگام عروسی ببیند، متعجب می­‌شود.

یکی از زنان پاکستانی نحوه‌ی رایج همسریابی را برای وی این‌گونه بیان می­‌کند:
«من که نمی­تونم واسه‌ی خودم شوهر پیدا کنم! دخترای جوون به قدر کافی عقل ندارن… این پدر مادرن که درست فکر می­کنن و شوهر خوبی رو واسه دخترشون نشون می­کنن!»

زن پاکستانی، از نحوه‌ی ازدواج در غرب از فالاچی سؤال می‌پرسد. وی در جوابش این‌گونه می­‌گوید:
– گاهی خودشون تصمیم می­گیرن و همسرشون رو انتخاب می­کنن… ما به این ازدواجا می­گیم ازدواج عاشقانه!
– اون وقت این عشق تا آخر زنده گی­شون ادامه داره؟
– گاهی آره… اما اغلب از هم خسته می­شن و کار به جدایی می­رسه و تنفر جای عشق رو می­گیره!
– چه قدر عجیب! اصلا چه نیازی هست که زن و شوهر عاشق هم باشن یا از هم متنفر؟ {ص ۲۶-۲۷}

در ادامه‌ی سفر، فالاچی سری به یکی از مدیران روزنامه­‌های کراچی می­‌زند و از وی درمورد زنان پاکستانی و وضعیت بی­‌سوادی آنان می­‌پرسد. مرد مدیر در پاسخ وی می­‌گوید:
«چه لزومی داره زنا خوندن و نوشتن یاد بگیرن؟ اصلا واسه کی می­خوان چیزی بنویسن؟ اونا فقط حق دارن واسه شوهراشون بنویسن و شوهراشون هم که کنارشونن! پس دیگه چه احتیاجی به نوشتن؟» {29}

فالاچی به هند نیز سفر می­‌کند. زنی هندی در صحبت با وی اشاره می­‌کند که زنان هندی مثل اغلب زنان آسیایی به‌خاطر عشق ازدواج نمی­‌کنند، بلکه ازدواج می­‌کنند که بچه­‌دار شوند و هر زنی که تعداد بچه‌های بیش‌تری داشته باشد، شادتر و خوشبخت­‌تر است. در خلال سفر به هند، به بهبود قوانین این کشور و به این قانون که ازدواج دختر قبل از پانزده‌سالگی خلاف قانون است، اشاره می­‌کند. زمانی، دختران ۵-۶ ساله را به خانه‌ی شوهر می­‌فرستادند. {۴۸}

[ms 1]

در ادامه‌ی سفر خود، به سنگاپور می­‌رود و به دنبال قبیله­‌ای از «مادرسالارها»، تا با آنان گفتگو کند. مادرسالارها قبیله­‌ای هستند که در آن، زن ارزشمند است و نه مرد؛ یعنی خانواده­‌ای که دختر دارد، خانواده‌ی خوشبختی است و بد به حال خانواده­‌ای که پسر داشته باشد! ازدواج در این قبایل با زن است و زن است که مرد را می‌پسندد و تنها با یک مرد ازدواج می­‌کند. نام خانوادگی مادر روی بچه­‌ها قرار می­‌گیرد. زنان بعد از ازدواج، با شوهران خود زندگی نمی­‌کنند و مثل دوران قبل از ازدواج، شوهر در خانه‌ی مادر خود زندگی می­‌کند. پدر هیچ دخالتی در تربیت فرزندان نمی­‌کند، و زمین که دارایی اصلی آنان به‌حساب می­‌آید، به زن ارث می­‌رسد و نه مرد.

اوریانا فالاچی درمورد این قبیله این‌گونه می­‌نویسد:
«مادرسالارای زیادی تو دنیا باقی نموندن اما هنوزم مثل کولیا وجود دارن و هنوز رسم و رسومشون رو -که یکی از قدیمی­ترین روشای زنده­‌گی تو دنیاس- نگه داشتن.»

در گفتگو با یکی از زنان این قبایل، زن محلی، به‌حق بودن روش و منش خود را این‌گونه بیان می­‌کند:
«از وقتی که زمین ناف دنیا به حساب می­‌اومد و آسمون هم چتر زمین خونده می­شد، از وقتی زمین قد یه دیس کوچیک بود و آسمون اندازه­‌ی سایه­‌ی خورشید، مرد، غلام بود و زن، ارباب! اسم زمین رو زمین گذاشت و اسم آسمون رو آسمون! زن قبول کرد مردم مساوی اون باشه اما زمین تا همیشه مال زنه! بچه­‌ها و جهیزیه مرد هم همین طور!» {۸۱}

در مسافرت به هنگ‌کنگ، موضوعی که بسیار جلب‌توجه می­‌کرد و ریشه در فرهنگ آن‌جا داشت، پاهای ۹ سانتی‌متری زنانی بود که پابه‌سن بودند! آنان معتقد بودند که اگر پاهای دختر از ۹ سانتی‌متر بزرگ­‌تر می‌شد، نمی‌توانست ازدواج کند و ازدواج سر نمی­‌گرفت. معتقد بودند که دهاتی­‌ها و کلفت­‌ها پاهای بزرگی دارند. این عقیده­‌ها را یکی از زنانی که پاهای ۹ سانتی‌متری دارد، برای فالاچی حکایت می­‌کند. او به ریشه­‌دار بودن و همین‌طور مؤثر بودن این فکر در بین مردم اشاره می­‌کند و می­‌گوید:
«وقتی یه مرد از طبقه­‌ی بالا می­خواست با یه دختر ازدواج کنه اولین سوالی که می­پرسید این بود که پاهای دختر چن سانته؟ اگه طول پاهاش از نُه سانتیمتر بیشتر بود، ازدواج سر نمی­گرفت.»

فالاچی هم‌چنین درمورد زنان چینی می­‌نویسد:
«خیلیا عقیده دارن تعهد زیاد به عفت و دوستی -که دوتا اصل اخلاقی زنای چینیه- توجه به زیبایی رو تو وجود اونا از بین برده.» {۹۷-۹۸}

علاوه بر نکات مثبت و منفی حاکم بر کتاب، واقع‌بینی و نوشتن واقعیت‌های موجود، از ویژگی­‌های شاخص آن محسوب می­‌شود. شایان ذکر است که از زمان نگارش این کتاب، سالیان درازی می­‌گذرد. از دیگر کتاب­‌های این خبرنگار می­‌توان به «مصاحبه­‌های اوریانا فالاچی» اشاره کرد؛ کتابی که در آن با حاکمان کشورهای مختلف به گفتگو پرداخته است.

امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی ایران، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر موقت، محمدرضا پهلوی شاه ایران، معمر قذافی رییس‌جمهور سابق لیبی و یاسر عرفات رهبر جنبش حماس فلسطین، از جمله کسانی هستند که او با آن­‌ها مصاحبه نموده و در این کتاب جمع­‌آوری شده است.

«زندگی، مرگ و دیگر هیچ» روایتی از یک سال زندگی وی در شرایط جنگ ویتنام و مکزیک است. وی این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که پرسیده بود: «زندگی یعنی چه؟» نوشته است.

«خشم و غرور» و «قدرت تعقل» دیگر کتاب­‌های وی هستند که در آن­‌ها انتقادهایی نسبت به اسلام و مسلمانان و روش برخورد کلیسا با رشد آن دارد. این کتاب­‌ها شکایت قضایی تشکل­‌های مسلمانان را در پی داشته و آن‌ها نویسنده را به برانگیختن خصومت علیه مسلمانان متهم کرده­‌اند. برخی از اظهارنظرهای اوریانا فالاچی در کتاب «خشم و غرور» که پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر به رشته تحریر درآمده، توهین مستقیم به مسلمانان محسوب شده است.

وی در «قدرت تعقل»، دولت‌های اروپایی را به‌خاطر آن‌چه تسلیم در برابر هجوم مسلمانان می‌خواند، مورد انتقاد شدید قرار می­‌دهد و کلیسای کاتولیک را متهم می­‌کند که در برابر جهان اسلام ضعف نشان می­‌دهد. واضح است که ۱۱ سپتامبر و مسائل مطرح‌شده‌ی پیرامون آن، عقاید و افکار فالاچی را بر ضد اسلام و مسلمانان تحریک نموده و موجب شده که بروز آن به‌صورت این کتاب­‌ها درآید.

وی در سال ۲۰۰۶ به علت ابتلا به سرطان سینه، در شهر فلورانس ایتالیا درگذشت.

—————————————————-

پانوشت:

[۱] به نقل از مقدمه‌ی کتاب
[۲] در نوشتن این مطلب و معرفی نویسنده‌ی کتاب، از مطالب ویکی‌پدیای فارسی نیز استفاده شده است. +

 

نیمه‌های گمشده‌ی تاریخ

[ms 0]

کلاس دوم دبیرستان که بودم، درسی داشتیم به نام «تاریخ ایران و جهان» با یک کتاب قطور و پر از اسم و رسم و تاریخ‌‌های شکست و پیروزی پادشاهان. با این‌که بعد از این همه سال، خیلی از آن اسم‌ها فراموشم شده، اما یکی‌شان را به‌خوبی به‌یاد می‌آورم: «هَچَپسوت»؛ یک فرعون زن از مصر باستان، با ثروتی بسیار که نتیجه‌ی لشکرکشی‌ها و فتوحات گسترده‌اش بوده.

ما بچه‌های کلاس که حسابی شیفته‌اش شده بودیم. در عین حال، برایمان جای سؤال هم بود که چگونه در ساختار مردسالارانه‌ی مصر با آن همه فراعنه‌ی مرد، یک زن چنین جایگاهی به‌دست می‌آورد و شرایط و محیطِ پیرامون نه‌تنها آن را تاب می‌آورد، که حتی نامش را در تاریخ ثبت می‌کند و به دست ما می‌رساند. به غیر از این مورد، در سایر تمدن‌ها و سلسله‌های پادشاهی دریغ از ذکر نام زنی.

***

زنان نیمی از بازیگران دوره‌های تاریخی هستند و بررسی یک دوره‌ی تاریخی بدون توجه به نقش و تأثیرگذاری، همین‌طور توجه نکردن به چگونگی روایت آنان از تاریخ، مطالعه‌ای ناقص و یک‌سویه خواهد بود. با این حال، هنگامی که به تاریخ چند دهه‌ی گذشته رجوع می‌کنیم، با تاریخ مردانه‌ای مواجه می‌شویم که در آن نشان چندانی از حضور زنان نیست.

رضا براهنی در کتابش با عنوان «تاریخ مذکر» به‌خوبی به این مسئله اشاره کرده است:
«تاریخ ما به شهادت خودش، در طول قرون، به‌ویژه پیش از مشروطیت، تاریخی مذکر بوده است؛ یعنی تاریخی بوده که همیشه مرد، ماجراهای مردانه، زور و ستم‌ها، عدل و عطوفت‌های مردانه، نیکی‌ها و بدی‌ها، محبت‌ها و پلشتی‌های مردانه بر آن حاکم بوده‌اند. زن اجازه‌ی نقش‌آفرینی نیافته است. به همین دلیل، از عوامل مؤنث در این تاریخ چندان خبری نیست.

مرد از نظر بزرگ‌ترین مورخ ایران، ابوالفضل بیهقی، بزرگ‌ترین عنصر سازنده‌ی تاریخ است و به همین سبب، هر کجای تاریخ مسعودی را که ورق بزنید، اعمال مردانی را می‌بینید که در حال ساختن یا نابود کردن چیزهایی هستند و این چیزها همه عناصر تاریخی هستند. در هر لحظه‌ی این بزرگ‌ترین تاریخ ایران، مردی می‌میرد، مردی پیمان می‌بندد، مردی پیمان می‌شکند، مردی در قلعه‌ای زندانی می‌گردد، مردی به دار آویخته می‌شود، قومی غالب می‌شوند از مردان، و قومی منهزم می‌شوند از مردان.

تاریخ بیهقی، تاریخ مردان است و اگر از زنی یاد می‌شود، یا مادر حسنک است و یا مادرانی چون مادر حسنک هستند که هیچ‌گونه تحرک واقعی ندارند و یا اگر تحرک ناچیزی داشته باشند، در حدود حلوا و شیرینی پختن برای مردان و یا امیران جوان است.»

***

اگر بخواهیم تاریخی کامل و همه‌جانبه از خود به‌جای بگذاریم که گویای سبک‌زندگی، افکار و دغدغه‌های دوران ما باشد، زنان و دختران هم به‌عنوان نیمی از نیروهای تاریخ‌ساز، در کنار همه‌ی فعالیت‌ها و تلاش‌هایشان باید روایت خود از مسائل و وقایع روزمره‌شان را ثبت کنند. باید نگاهمان به زندگی و اتفاقاتش، تجربیات و نوع مواجه‌مان با آن‌ها را بنویسیم و ثبت کنیم تا تاریخ، شاهد روایت‌های زنانه‌ی ما هم باشد. شاید این‌گونه آیندگان بهتر بتوانند قضاوتمان کنند.

شیرزنان معترض، دربار سرشکسته

[ms 0]

زمانی­ که بازاریان آذربایجان از ترس و رعب حکومت، برخلاف دستور روحانیون و خواست مردم، مغازه­‌های خود را گشوده بودند و مشغول کسب­‌وکار بودند، «زینب پاشا»، شیرزن آذربایجانی، همراه گروهی از زنان، درحالی‌که چادرهای خود را محکم به کمر بسته بودند، با اسلحه­‌هایی در دست به بازار تبریز ریختند و مغازه­‌داران را مجبور به تعطیل کردن مغازه­‌هایشان کردند. این اقدام زینب پاشا، اعتراضی بود علیه قرارداد رژی که در سال ۱۲۰۹ ه.ق بین دولت وقت ایران و انگلستان منعقد شد. (۱)

***

ناصرالدین شاه در سفر سوم خود به اروپا که به قصد دیدن ترقیات کشورهای اروپا و مخصوصا تماشای نمایشگاه کالا در پاریس به آن‌جا رفته بود، امتیاز انحصاری توتون و تنباکو را به انگلیسی­‌ها بخشید. وی در این تصور بود که با پولی که از این راه به‌دست خواهد آورد، نه‌تنها هزینه‌ی مسافرت را جبران کرده، بلکه خرج یک سفر دیگر را نیز تأمین می‌کند. (۲)

در آن موقع، توتون و تنباکو جنبه­‌ی تفنّنی خود را از دست داده و یکی از ضروریات زندگی مردم بود و کمتر خانه­‌ای دیده می­‌شد که چند نفر در آن­‌جا به کشیدن قلیان معتاد نباشند.

با بستن این قرارداد، از طرف شرکت انحصاری تنباکو دستوری صادر شد که بعد از این، هیچ­‌کس نمی­‌تواند اجناس دخانیه­‌ی خود را به غیر از کمپانی، به دیگری بفروشد و کسی هم نمی­‌تواند زیاده از اندازه­‌ی مصرف شخصی خود، آن هم حداکثر نیم­‌من، توتون و تنباکو خریداری کند.

با انتشار این خبر، صدای مخالفت و اعتراض در گوشه و کنار برخاست. روحانیونی مانند سیدجمال‌الدین اسدآبادی و میرزا رضا کرمانی از مخالفان سرسخت این امتیاز بودند که بارها نیز در مخالفت، نامه‌هایی را به ناصرالدین­ شاه نوشتند و خواهان لغو این امتیاز شدند. ناصرالدین­ شاه که از لغو این قرارداد و درماندگی در پس دادن رشوه‌های انگلیسی‌ها ترس داشت، به مقاومت خود در برابر لغو این امتیاز ادامه داد.

در اول جمادی الثانی ۱۳۰۹، میرزا رضا شیرازی در نامه‌ای حکم تحریم تنباکو را صادر کرد و استعمال توتون و تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان دانست. روز بعد از اعلام این حکم و انتشار این خبر، در تهران، تمام قلیان­‌ها و چپق­‌ها از قهوه‌خانه‌های عمومی و خصوصی، اداره‌های دولتی و خانه‌ها جمع آوری شدند. حتی در حرمسرای ناصرالدین شاه هم از این حکم تبعیت شد و انیس­‌الدوله که ملکه و مورد توجه شاه بود، تمام قلیان­‌ها را از حرمسرا جمع‌آوری کرد و در جواب ناصرالدین­ شاه که به این کار اعتراض کرد، گفت: «تنباکو توسط کسانی حرام شده است که ما را بر شما حلال گردانیده­‌اند.» (3)

با مقاومت ناصرالدین شاه و عوامل دست‌اندرکار این قرارداد، اعتراضات گسترده‌ای در تهران و دیگر شهرها برپا شد. یکی از این اجتماعات عظیم که دربار را ناچار به عقب‌نشینی کرد، اعتراض دسته‌جمعی مردان و زنان در روز سوم بعد از اعلام حکم بود.

در روز سوم جمادی­‌الثانی، دسته‌ی بزرگی از مردان به نشانه‌ی اعتراض به خیابان‌ها ریختند و هنگام ظهر، شمار زیادی از زنان نیز به آنان ملحق شدند. پس از این اجتماع، اول کار زنان بود که روانه­‌ی بازارها شدند و هر مغازه­‌ای که باز بود، بستند، به‌صورتی‌که تمام بازار بسته شد. سپس همگی به‌سمت میدان ارک رفتند. در آن‌جا نیز شورش و غوغای عظیمی را پدید آوردند و در پایان هر دادوبیداد و فحش و ناسزایی به عوامل این قرارداد، فریاد می‌زدند که: «ای خدا! می­‌خواهند علمای ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن‌ودفن کنند و بر جنازه­‌ی ما، فرنگیان نماز گزارند.» (4)

پس از آن، جمعیت زنان به مسجد شاه رفتند. «مصادف افتاد که در آن هنگامه آقای امام جمعه در بالای منبر مشغول وعظ [موعظه] و تهدید مردم بودند، به خیال این‌که شاید این‌گونه فتنه­‌ی عظیم را به پاره­‌ای تهدیدات بتوانند فرونشانند. جمعیت زنان هجوم آورده، همین که از وضع صحبت آگاهی یافتند، یک دفعه آغاز فریاد و فغان کرده،… ، واعظ بیچاره را به افتضاح هرچه‌تمام­‌تر از منبر به زیر آوردند.» (۵)

با اعتراضات گسترده­‌ی مردم -که وقایع ذکرشده­‌ی بالا نمونه­‌ای از آن بود- و حمایت آنان از روحانیون، بالاخره ناصرالدین شاه که خود را «سایه‌ی خدا» می­‌پنداشت، حکمی را صادر و امتیازات داخلی و خارجی را منتفی کرد و به این صورت، ایستادگی مردم موجب عقب‌نشینی استعمار شد.

———————————————————-

منابع:

۱- رضازاد عموزین‌الدینی، مجید (۱۳۸۸)، زینب پاشا، تبریز، اختر.
۲- تیموری، ابراهیم (۱۳۲۸)، تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفی در ایران، تهران، کتابخانه‌ی سقراط، ص ۲۳؛
۳- همان، ص ۱۰۷؛
۴- اصفهانی کربلایی، شیخ حسن (۱۳۸۲)، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۹۹؛
۵- همان، ص ۱۹۹.

همسری همیشه همراه

[ms 0]

آورده‌اند ناصرالدین‌شاه قاجار هر بار که به دیدار میرزا سیدابوالحسن جلوه (یکی از چهار فیلسوف بزرگ ایران در عصر قاجار) می‌رفت، وی را مشغول کتاب خواندن می‌دید و از او سؤال ‌می‌کرد: «میرزا چه کتابی می‌خوانی؟» و میرزا پاسخ می‌داد: «تاریخ می‌خوانم».

روزی ناصرالدین‌شاه با لحنی دوستانه به او می‌‌گوید: «میرزا! خفه‌ام کردی از بس هر وقت تو را دیدم، تاریخ می‌خوانی! آخر از چه چیز تاریخ خوشت می‌آید که همه‌اش سر در این یک رقم کتاب می‌کنی؟!»
میرزا پاسخ داد: «از یک کلمه‌ی آن: مُرد!»
ناصرالدین‌شاه پرسید: «این چه لذتی دارد؟»
میرزا گفت: «چون درمورد فردی گردن‌کلفت یا زراندوز، خوب قلم‌فرسایی کرده و داد سخن می‌کند که چنین کرد و چنان کرد، چنین گفت و چنان بست، خَست، درید، بُرید، قاپید، چاپید، خون مردم را در شیشه کرد، هی جمع کرد و روی هم گذاشت و چه و چه و چه… اما آخرش می‌گوید: «فلان وقت هم مُرد و رفت!‌» و با این کلام، غائله را ختم می‌کند و همین یک کلمه‌ی «مُردن» است که تا ریشه‌ی جان، شاد می‌کند!»

***

اینجا جمع نشده‌ایم که فقط بخوانیم تا برسیم به مرگ و شاد شدن.

در جامعه‌ای که همواره دست بداندیشان و استعمارگران و متجاوزان به دنبال غارت فکر و فرهنگ و ثروت آن بوده است، شاید نیازی نباشد بنویسیم: «چرا تاریخ؟»
اگر تکرار مکرر تاریخ را در نظر نگیریم و به آنچه اتفاق افتاده نگاه نکنیم، ناچار خواهیم شد همان مسیری را که دیگران رفتند برویم و مسیر معینی را که تا پایان رفته شده، ما هم بپیماییم…

پس از آن همه خوش‌خدمتی به مملکت و کوتاه کردن دست استعمارگران از مداخله در امور، مخالفانِ امیر طاقت نیاوردند و مقدمه‌ی برکناری امیرکبیر از صدراعظمی را فراهم کردند. ناصرالدین‌شاه هم در مقابل افرادی چون مادرش مهدعلیا، بیشتر از این، توان ایستادگی نداشت و امیر را به کاشان تبعید کرد و اگر همسرِ وفادارِ امیر نبود که او را در این سفرِ سخت همراهی کند، وی باید این راه را نیز به‌تنهایی طی می‌کرد.

«عزت‌الدوله» با آنکه قبل از ازدواج، در حرم‌سرای قاجاریه تحت سرپرستی مادرش مهدعلیا بود و مادرش در خیانت به وطن و مخالفت با میرزامحمد تقی‌خان سابقه‌ای دیرینه داشت، ولی با اراده‌ای محکم در برابر مخالفت‌های مادر و برادرش ایستاد و همراه خانواده‌اش راهی کاشان شد.

***

به مناسبت سالروز درگذشت بزرگ‌مرد تاریخ ایران، میرزا محمدتقی‌خان فراهانی در ششم اردیبهشت، از همسر وفادار او که قدر و منزلت چنین انسانی را به‌خوبی دریافته بود، یاد می‌کنیم.

[ms 1]

«ملک‌زاده خانم» ملقب به عزت‌الدوله، فرزند محمدشاه قاجار و مهدعلیا و خواهر ناصرالدین‌شاه قاجار، در سال ۱۲۴۸ ه.ق متولد شد. در سال ۱۲۶۵ ه.ق به درخواست ناصرالدین شاه، که علاقه‌ی زیادی به صدراعظم خود داشت، با امیرکبیر پیوند زناشویی بست. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های تاج‌الملوک و همدم‌السلطنه بود. زمانی که امیر از صدارت برکنار و به تبعید فرستاده شد، ناصرالدین‌شاه و مادرش تلاش بسیاری برای نگه داشتن عزت‌الدوله کردند، ولی او در برابر درخواست آنها مقاومت کرد و عازم این سفر شد.

«لیدی شیل»، همسر وزیر مختار انگلیس -که شاهد صحنه‌ی عبور کاروان امیر بوده است- در خاطرات خود می‌نویسد: «هر دوی آنها در تخت روانی (کالسکه درست است) حرکت می‌کردند که در محاصره‌ی قراولان قرار داشت. این صحنه که بی‌شباهت به تشییع جنازه نبود، به قدری منظره‌ی غمناکی داشت که من تاکنون شبیه آن را ندیده بودم و دلم می‌خواست در آن لحظه آن‌قدر جسارت داشتم که پرده‌ی تخت روان آنها را به کناری بزنم و امیر محبوس را همراه زن جوان بی‌نوایش و دو بچه کوچکشان به درون کالسکه خود بیاورم و آنها را به سفارتخانه‌ی خودمان ببرم. انگار، سرنوشتی را که منتظر او بود، احساس می‌کردم.»

عزت الدوله، خود همواره ترس از دست‌به‌کار شدن دشمنان امیر داشت. برای آنکه مبادا شوهرش را مسموم کنند، هرچه غذا می‌آوردند، اول خودش می‌خورد. شاه برای دخالت در امور خانه‌ی امیر و بیشتر به قصد فریب عزت‌الدوله، نوکران خانه‌ی امیر را تعویض کرد، ولی این زن پاک‌سیرت هیچ‌گاه امیر را تنها نگذاشت.

زمانی که حاجب‌الدوله برای قتل امیر به کاشان آمد، همواره نگران این موضوع بود که چگونه می‌تواند با حضور ملک‌زاده خانم، حکم شاه را اجرا کند. ولی اقبال با او یار شد و توانست با همدستی دیگر افراد، امیرکبیر را به‌قتل برساند.

«کنت دوگبینو»ی فرانسوی درمورد اضطراب عزت‌الدوله در این هنگام نوشته است:
«شاهزاده‌خانم پس از مدتی که مشاهده کرد شوهرش برنگشته، به نگرانی‌هایش افزوده شد. در اتاق قدم می‌زد و نمی‌توانست یک‌جا آرام بگیرد و هر لحظه یکی از زنان خدمتکار را برای کسب خبر می‌فرستاد. سه ساعت بعد به این نحو گذشت. [عزت‌الدوله] از اقامتگاهش خارج شد و مشاهده کرد سربازان، اندرون را محاصره کرده و راه خروج را بر او بسته‌اند. او [عزت‌الدوله] سربازان را از دست بلند کردن روی خواهر شاه برحذر داشت و به‌سوی در خروج رهسپار شد، ولی در را قفل کرده بودند.»

عزت‌الدوله پس از قتل امیرکبیر، همراه دو دخترش با ناراحتی به تهران بازگشت و در برخورد اول با شاه قاجار، به گفته‌ی گوبینو، «ناسزایی نبود که به برادر نگفت.» پس از مدتی، به دستور شاه مجبور به ازدواج با میرزا کاظم‌خان نظام‌الملک، فرزند میرزا آقاخان (صدراعظم جدید) شد. بعدها به دستور شاه، این ازدواج از هم گسست. عزت‌الدوله در بیست‌و‌سوم ربیع‌الاول ۱۳۲۳ در هفتادوچندسالگی درگذشت.

——————————————

منابع

۱- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، ۱۳۶۱؛
۲- سفرنامه‌ی کنت دوگوبینو، مترجم: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، کتابسرا، ۱۳۶۷.

خانه‌داری سیاسی

[ms 2]

در سالیان پس از انقلاب اسلامی و پس از جنگ تحمیلی، عرصه‌های فعالیت‌های زنان در جامعه رو به گسترش گذارد، به‌گونه‌ای که تمایل این قشر از جامعه به تحصیل و همچنین فعالیت خارج از منزل و در داخل اجتماع رو به فزونی نهاد. افزایش آمار داوطلبان دختر متقاضی ورود به دانشگاه‌های کشور نسبت به پسران، در سالیان اخیر خود دلیلی بر این مدعاست. ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی و تقویت بُعد زندگی اجتماعی آنان، زمینه‌های شرکت آنان در فعالیت‌های گوناگون را فراهم نمود. اما آیا زنان در عرصه‌های سیاسی نیز فعالیت داشته‌اند؟ و رشد سیاسی این افراد و به‌دست گرفتن قدرت توسط ایشان عموما از چه مدلی پیروی می‌کند؟

حضور مؤثر زنان (به‌گونه‌ای سیاسی و در دست گرفتن قدرت‌های نظری یا اجرایی) تا قبل از قرن بیستم که معروف به قرن «آزادی زنان» شد، کمتر مطرح بوده است. بیشتر افرادی که به قدرت می‌رسیدند، وضعیت خود را مدیون توالی وراثتی و میراث خانوادگی خود بوده‌اند. نقش زنان در این برهه از تاریخ، اغلب به‌صورت دست دومی بوده، به گونه‌ای که پشتیبان و حامی برای مرد و همسر به حساب می‌آمدند. در این بین، نمونه‌هایی همچون الیزابت اول در انگلستان و یا کاترین کبیر در روسیه که به‌تنهایی و بدون کمک همسر خود توانستند ابراز شخصیت کرده و تغییر مسیری در حرکت کشور ایجاد کنند، نمونه‌هایی استثنایی محسوب می‌شوند. (۱) پس از این تاریخ نیز آزادی‌های زنان رو به گسترش نهاد و حضور‌ آنان نیز فراگیرتر شد و در عرصه‌های مختلف رشد نمود.

در ایران نیز حضور زنان بر سر قدرت و به‌دست گرفتن ابزار سیاست، همچون دیگر کشور‌ها به‌صورت وراثتی بوده است. نخستین زن ایرانی که به سلطنت رسید و توانست قدرت حاکم بر کشور را کنترل و در مسائل اعمال نظر کند، «پوران‌دخت» بود که پس از حکومت یکی از سرداران ساسانی با توافق بین نجیبان و بزرگان بر تخت نشست. وی توانست در مدت یک سال و چهار ماهی که بر تخت حکومت تکیه زده بود، اصلاحات زیادی در کشور صورت دهد. (۲) تا قبل از انقلاب اسلامی، تقریبا تمامی زنانی که از قدرت سیاسی برخوردار بوده و یا توانایی اعمال قدرت را داشتند، از خانواده‌های سلطنتی و اعیان بودند. در سلسله‌های قبل از پهلوی، زنانی که می‌توانستند سیاست‌های خود را اعمال کنند، عموما زنان حرم‌سرای پادشاهان سلسله‌های مختلف بودند. (۳) در حکومت پهلوی اول، استبداد رضاخان چندان مجالی برای فعالیت‌های سیاسی آزاد، چه به مردان و چه به زنان، نمی‌داد، اما در حکومت پهلوی دوم، رویه‌ی رضاخان تغییراتی ایجاد شد. پس از سرنگونی رضاشاه از حکومت و روی کار آمدن محمدرضا، دو عامل باعث روی کار آمدن افراد در عالم سیاست شد: ۱. آزادی‌های نسبی که داده شد، فضا را برای ورود گروه‌های مختلف سیاسی فراهم نمود. ۲. شباهت نداشتن محمدرضا به پدرش زمینه‌های ورود عناصر خانوادگی پهلوی را به عرصه‌ی سیاست آماده نمود.

[ms 3]

بررسی مختصر عده‌ای از افراد صاحب نفوذ در دربار پهلوی و فضای سیاسی کشور خالی از لطف نیست.

– تاج‌الملوک ۵۳ سال بانوی اول دربار ۲ پهلوی به‌حساب می‌آمد. پس از سقوط رضاشاه و روی کار‌ آمدن محمدرضا، دخالت‌های وی در سیاست شروع شد.

– اشرف پهلوی، خواهر محمدرضا، تا پیش از به حکومت رسیدن، به کارهای اقتصادی تمایل زیادی داشت، اما با مناسب دیدن وضعیت، وارد سیاست کشور شد، به گونه‌ای که محمدرضاشاه یارای ایستادگی در مقابل وی را نداشت. اشرف که فردی جسور و پشتیبان محمدرضا محسوب می‌شد، دخالت‌های زیادی در سیاست‌های کشور نمود، به‌طوری‌ که یکی از عوامل اساسی در کودتای ۲۸ مرداد که منجر به سقوط دولت مصدق شد، توطئه و دسیسه‌ی اشرف پهلوی بود. وی با قدرتی که در اختیار داشت، مافیای پول و قدرت خود را تشکیل داده و از آن در جهت منافع خود استفاده می‌کرد. (۴)

– فرح دیبا (پهلوی)، همسر سوم شاه نیز با ریاست بر بنیادی فرهنگی به نام «بنیاد پهلوی» سعی داشت امور فرهنگی – اجتماعی حاکم بر کشور را اصلاح کند. (۵)

– مریم فیروز، دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما (از شاهزادگان قاجار و نخست‌وزیر) و همسر نورالدین کیانوری (از رهبران حزب توده)، از رهبران شاخه‌ی زنان حزب توده و از فعالان حقوق زنان به‌شمار می‌آمد.

– فرخ‌رو پارسا اولین زن ایرانی بود که به مقام وزارت و همچنین نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.

– مهناز افخمی نیز دومین زن ایرانی است که به مقام وزارت رسید.

[ms 1]

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز زنان توانستند حضور خود را در عرصه‌ی سیاسی حفظ نموده و با توجه به وضعیت جامعه، آن را در سالیان پیش‌رو تقویت نمایند. در پست‌های قوه‌ی مجریه، «معصومه ابتکار» رئیس سازمان محیط زیست دولت سید محمد خاتمی و «مرضیه وحیددستجردی» وزیر بهداشت دولت محمود احمدی‌نژاد، از دیگر زنانی بودند که به مشاغل سیاسی دولتی راه پیدا کردند.

نگاهی به آمار کاندیداهای زن مجلس و مقایسه‌ای با آنچه در قبل حاکم بوده، نشان‌دهنده‌ی رشد حضور زنان در جایگاه‌های تصمیم‌گیری و اظهار نظرهای کلان می‌باشد. در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از ۱۰۹ کاندید تهران، ۱۰ زن شرکت داشته (درصد کاندیدای زن به کل کاندیداهای استان تهران برابر ۹٪ بود) که خانم منیره علی (گرجی) با یک میلیون و سیصد و سیزده هزار و هفتصد و سی و یک رأی، به‌عنوان نهمین نماینده از ده نماینده‌ی مورد نیاز از حوزه تهران انتخاب شد. (۶)

بررسی آماری تعداد نمایندگان زن در دوره‌های مختلف مجلس می­‌تواند بیان روشنی از حضور آنان در عرصه‌های تصمیم‌گیری به‌حساب آید. این آمارها در نمودارهای زیر ارائه شده است. (۷)

[ms 0]

شایان ذکر است که در ایران پس از انقلاب نیز روابط خانوادگی و سببی، عامل نسبتا مهمی در مطرح شدن زنان سیاسی به‌حساب می‌آید.

—————————–

۱. از طاووس تا فرح، محمود طلوعی، ص ۱۰؛
۲. همان، ص ۱۹-۲۱؛
۳.همان، ص ۹-۳۴؛
۴.  زنان ذی‌نفوذ خاندان پهلوی، نیلوفر کسری، ص ۱۰-۱۷؛
۵. برای اطلاع از افکار و رفتار فرح دیبا (پهلوی) و همین‌طور خوی اشرف پهلوی به فصل «میان همسر و خواهر» کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» احسان نراقی مراجعه شود.
۶. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، ش ۶۰، ۲۰ مرداد ۵۸، ص ۲؛
۷. داده‌ها از سایت پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی استفاده شده است.

رویین‌تنانی که تاب مستوری نداشتند

[ms 1]

مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی دوم ابتدا از سوی گروه‌هایی مثل شاخه نظامی حزب توده و فدائیان اسلام به صورت جدی آغاز شد و بعدها در قالب گروه‌هایی مثل فدائیان خلق، مجاهدین خلق، گروه‌های مبارز اسلامی مانند گروه‌هایی چون هیأت‌های مؤتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی و گروه‌های کوچکی مثل ابوذر نهاوند، شیعیان راستین همدان، الله‌ اکبر اصفهان و والفجر زاهدان ادامه یافت.

به دلیل بافت شرقی و سنتی جامعه ایران، مردان در این‌گونه گروه‌ها همانند گروه‌های سیاسی فعالیت پررنگ‌تری داشتند. با این حال پس از آغاز مدرنیزاسیون در اوایل دهه چهل و اصرار حکومت بر فعالیت‌های اجتماعی زنان، حضور دختران و زنان چریک در گروه‌های مخالف حکومت شاه بیشتر شد و تابوی فعالیت سیاسی و نظامی زنان روزبه‌روز بیشتر شکسته شد.

زنان حتی در تشکیل خانه‌های تیمی، حمل اسلحه، بمب‌گذاری و ترور مورد استفاده‌ی گروه‌های مسلح قرار می‌گرفتند. مجاهدین خلق یکی از سازمان‌هایی بود که درخلال فعالیت مسلحانه، به عضوگیری از زنان نیز پرداخت. تا زمانی که مجاهدین خلق در چشم ساواک بزرگ نمی‌نمود، سازمان یک گروه به اصطلاح مذکر» بود یعنی تمام افراد آن را مردان تشکیل می‌دادند. اما پس از حساسیت ساواک نسبت به آنان و دستگیری کادر رهبری سازمان، مجاهدین نیز به عضوگیری از بین زنان روی آوردند. بعدها متوجه شدند که حضور زنان در گروه و سازمان می‌تواند یک پوشش امنیتی باشد؛ چه به منظور پوششی برای مخفی نگه داشتن «خانه‌های تیمی» و چه برای «ارتباطات سازمان». با توجه به حساسیتی که ساواک بر روی مردان داشت، زنان می‌توانستند با استفاده از زنانگی خود هم اهداف سازمان را پیش ببرند و هم حساسیت ساواک را به خود جلب نکنند.

با شروع عضوگیری زنان در سازمان مجاهدین و راه‌یابی آنان به کادرهای مرکزی سازمان، خانه‌های تیمی به منظور فعالیت‌های گروه میزبان آنان شد. راه‌یابی آنان خالی از حاشیه‌سازی نبود و عدم اعتقاد برخی اعضای سازمان به حدود و ضوابط شرعی موجب رواج برخی شایعات در مورد مسائل غیر اخلاقی سازمان شد و طبق برخی اسناد ساواک، این مسائل موجب از هم پاشیدن خانواده‌های برخی از اعضای سازمان شد.[۱] از زنان فعال این سازمان می‌توان به اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی که پادگان اشرف بغداد به نام اوست) و مریم قجر عضدانلو (همسر کنونی رجوی) اشاره کرد.

علاوه بر مجاهدین خلق که بخشی از آن‌ها مارکسیست شدند، گروه‌های مبارزاسلامی نیز پذیرای برخی زنان چریک بودند. مرضیه حدیدچی (معروف به طاهره دباغ) از زنان چریک مسلمان بود که سال‌ها به مبارزه علیه حکومت پرداخت و در فلسطین و لبنان مدت‌ها مشغول آموزش نظامی بود. او بارها به‌دست ساواک به شدت مورد شکنجه واقع شد و خود درباره این شکنجه‌ها گفته است سوزن‌هایی که ناخن‌هایمان را می‌شکافتند، سیگارهایی که بدن‌مان را می‌سوزاندند تا خاموش شوند و سیلی‌ها و شلاق‌هایی که مدام بر بدن‌مان می‌زدند هیچ‌کدام مانع حرکت انقلابی ما نشد.»

در میان گروه‌های نظامی مارکسیست و غیر مذهبی نیز زنان به رده‌های مهمی دست یافتند. اشرف دهقانی از زنانی است که به مبارزه مسلحانه در گروه فدائیان خلق روی آورد. مستوره احمدزاده از دیگر زنانی بود که به این گروه پیوست. شایان ذکر است که فعالیت‌های وی به همراه برادر خود وارد فازنظامی گروه شد. فدائیان خلق از گروه‌های مارکسیست بودند که اعتقاد به بسیج توده‌ها و پیاده کردن جنگ‌های چریکی و شهری به منظور برکندن ریشه‌های ظلم داشتند. لازم به ذکر است که بیشترین زنان کشته شده در جریان مبارزات مسلحانه مربوط به همین گروه بوده‌اند. از میان ۳۳ زن کشته شده در مبارزات چریکی، ۲۲ نفر (٪۶۶) از آنان متعلق به گروه فدائیان خلق هستند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بویژه با آغاز جنگ تحمیلی، اگر چه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان نسبت به دوران پهلوی رشد کمی و کیفی محسوسی پیدا کرده بود، اما سابقه فعالیت‌های چریکی زنان نتوانست جایگاه آنان را در میادین جنگ با عراق پررنگ کند و فعالیت‌های زنان در جریان دفاع مقدس بیشتر محدود به کمک‌رسانی از پشت جبهه‌ها بود. اگر چه در این میان استثناهایی همچون خانم دباغ وجود داشتند که تا رده‌های فرماندهی سپاه ارتقا یافتند. در میان گروه‌های اپوزیسیون پس از انقلاب نیز تغییر خاصی در جایگاه نظامی و چریکی زنان دیده نشده است.

[۱]سید حمید روحانی در جلد سوم «نهضت امام خمینی» به تفضیل به بررسی و بیان این موضوع پرداخته است. ص‌ص ۵۷۰-۵۳۸

وقتی زنان هم به خیابان آمدند…

[ms 3]

در این روزها، دیدن صحنه‌های تظاهرات و اعتراض‌های مردمی کشورهای اسلامی بر ضد حکومت‌های کشورهایشان چندان دور و دست نیافتنی نیست. اعتراضاتی چنان گسترده که اگر به خاک و خون کشیده نشود و در این بین سری نشکند و خونی ریخته نشود، حاکمان آرام نمی‌شوند و مردم پیروز، آرامشی از سر آسودگی حال و پیروزی از سر نزدیک بودن پایان کار حاکمان. در این روزها چندان دور نیست تماشای مردمی معترض از هر رنگ، مردمی سختی دیده و در امید آزادی و حاکمیت خواسته‌های سرکوب شده‌شان به گستره یک عمر. خواسته‌هایی از جنس اسلام‌خواهانه، آزادی طلبانه، رفع استبداد و قطع استعمار، تلاش برای ساختن کشور سازنده و از همه مهمتر بیرون آمدن از زیر بار دیکتاتوری حاکمان.
مردمان این سرزمین‌ها اینگونه هستند، به دنبال هدف‌های بزرگ و پایه‌ای دست به قیام زده‌اند و اعتراض کرده‌اند! خلاف واقع نیست که بگوییم غریب به ۴۰-۳۰ سال پیش ملت ایران نیز برای رسیدن به چنین اهدافی دست به قیام زدند. قیام و جنبشی که گاه سرکوب و گاه پیروز می‌شد تا در نهایت در بهمن ماه ۵۷ به شکوفایی نشست.

چندان دور نیست که راهپیمایی‌های مردم ایران در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ را با راهپیمایی‌های کشورهای مسلمان دیگر شبیه هم بگیریم. مقایسه ای نه چندان دور، چرا که هدف‌های این‌ها مبارزه با ظلم و استبداد حاکم و رهایی از آن و استقرار حکومت قانون می‌باشد.

[ms 4]

در شکل بیان اعتراضات نیز مشترک‌اند به گونه‌ای که در هر دوی این حرکت‌ها و انقلاب‌ها عمومی‌ترین شکل بیان اعتراضات، شرکت در خیابان‌ها و سر دادن شعار بود و هست. شعارها و خواسته‌هایی چنان رسا که حتی به گوش حاکمان نیز رسید. محمدرضا شاه در این بین تنها نبود که گفت :«صدای انقلاب شما را شنیدم.» ۳۳ سال بعد از او، بن علی و حسنی مبارک و قذافی نیز این صدا را شنیدند.

این روزهای کشورهای عربی فرصت خوبی است تا برگی از تاریخ کشور را ورق زده و در عین حال اتفاق‌های شبیه به آنچه در سی و اندی سال پیش روی داد را نظاره‌گر باشیم.

پس از گسترش اعتراضات و فراگیر شدن انقلاب به تمامی اقشار جامعه و تبدیل شدن نهضت و جنبش به یک انقلاب عمومی، طیف‌های مختلف مردم به صحنه مبارزه وارد شده و در این امر به نوبه خود مشارکت کردند. اعتصاب، مبارزه‌ چریکی، سخنرانی، پخش اعلامیه، تربیت نیروهای حزبی و … از جمله راه‌هایی بود که ملت برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی در پیش گرفتند.

بر طبق منابع تاریخی اولین حرکت‌های شرکت گرفته از سوی بانوان به منظور رسیدن به خواسته‌های خود به هنگامه مشروطه و بعد از آن منتهی می‌شود. از اولین مشارکت های آنان در امور سیاسی اجتماعی مربوط به شرکت در تظاهرات های انقلاب مشروطه می‌شود: «نوشته‌اند که در سال ۱۲۸۵ ش که مشروطه خواهان در باغ سفارت بریتانیا متحصن شدند، چندین هزار زن گرد آمدند تا به اعتصاب کنندگان بپیوندند اما مقامات بریتانیایی مداخله کردند و مانع شرکت آن‌ها شدند.»[۱]

اعتراض‌ها در سالیان منتهی به انقلاب (سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷) به اوج خود رسیده بود. تظاهرات‌های «۱۹ دی ۵۶ و چهلم‌های شهدای شهرها»، «عید فطر ۵۷»، «کشتار ۱۷ شهریور ۵۷» و «تاسوعا و عاشورا ۵۷» را می‌توان از بزرگترین اعتراض‌های برگزار شده در تاریخ انقلاب به حساب آورد. منابع مختلف تعداد شرکت کنندگان در راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا را بالغ بر یک تا چهار میلیون نفر تخمین زده بودند. تظاهرات در انتقال پیام انقلابیان به گوش حاکمان به مانند دیگر روش‌ها موثر واقع شده بود. ارتشبد فردوست، دوست دیرینه شاه و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در خاطرات خود از مشاهده تظاهرات روز عاشورا توسط محمد رضا شاه یاد می‌کند. «شاه پس از مشاهده جمعیت معترض از ازهاری نخست وزیر خود می‌پرسد: «پس فایده ماندن من در این مملکت چیست؟!»[۲] شایان ذکر است که گروه‌های سیاسی در این راه‌پیمایی‌ها بعضا به تبلیغ گروه خود می‌پرداختند و به دنبال مقاصد خود بودند.[۳]

[ms 1]

تظاهرات‌های انقلابی به منظور ابراز انزجار نسبت به حاکمیت محدود به قشر خاصی از جامعه نبوده و زنان نیز در این تظاهرات‌ها حضوری فعالانه داشته‌اند. شایان ذکر است که در فرهنگ‌های انقلابی، حذف عنصر زن از صحنه نظر کاری بیهوده و نسنجیده است.

بانوان با توجه به شرایط زمان، پا به پای مردان و بعضا گامی فراتر از آنان قدم برداشته و می‌دارند. در هنگامه انقلاب، به دلیل شرایط حاکم، فعالیت‌های بانوان در ملا عام محدودتر بود، اما با داغ‌تر شدن تنور انقلاب، آنان نیز به عرصه مبارزات عمومی پیوستند و در اعتراض‌های صورت گرفته به سیاست‌های رژیم، حضوری فعال داشتند. زنان عموما در کنار مردان و به پیروی از آنان به تظاهرات می‌پرداختند، اما اولین اعتراض مستقلشان در شهریور ۵۷ در زنجان برگزار شد.[۴] امام خمینی در مورد نقش زنان پیرامون شرکت در مبارزه انقلابی می‌فرماید: «ما همه در این نهضت سهیم هستیم و شما خانم‌ها سهم بزرگ دارید یعنی آمدن شما خانم‌ها به خیابان‌ها و میدان‌های مبارزه موجب این شد که مردها هم قوه پیدا بکنند، تقویت بشوند روحیه آنها هم با آمدن شما تقویت بشود شما سهم بزرگی را در این نهضت دارید.»

[ms 2]

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی در خاطرات خود از شرکت زنان در راهپیمایی‌های انقلاب و نقش آنان در تظاهرات‌ها اینگونه یاد می‌کند: «در راهپیمایی‌های جنوب تهران زنان نقش خیلی زیادی داشتند و صدای زنان بسیار رساتر از مردان بود.» ایشان همچنین به مسائل مطرح شده پیرامون راهیابی بانوان به عرصه عمومی و شرکت آنان در راهپیمایی‌ها اشاره می‌کند: «خیلی عجیب بود که آن زمان دیگر اشکالات شرعی که بعضی از خشکه مقدسین می‌گرفتند و می‌گفتند که صدای زنان را نباید مردها بشنوند و از این‌جور حرف‌ها خیلی مطرح نبود، یعنی به گوش ما نمی‌رسید و بعدها کم کم این شبهات مطرح شد که آقا مثلاً آمدن زن چطور است؟ بیاید یا نیاید؟ خوب در جواب گفته می‌شد، اگر واقعاً این کار وظیفه است احتیاجی به اجازه شوهر هم ندارد، برای این که انجام وظیفه است و اگر وظیفه نیست شما باید بنشینید اصل مسایل انقلاب را بین خودتان حل کنید و نه ایکه درگیر یک مسأله فرعی باشید که آیا زن می‌تواند در تظاهرات داد بزند یا نه.»[۵]

به گواهی عکس‌های و فیلم‌های منتشر شده، زنان شرکت کننده در تظاهرات عمومی دارای طیف بندی مختلف و گوناگونی بودند به گونه‌ای که نمی‌توان شرکت کنندگان را در قالب‌های چون با حجاب یا بی‌حجاب، مذهبی یا غیر مذهبی و … به حساب آورد. از آنجا که مبارزات به منظور رسیدن به جامعه مدنی و تحقق آزادی و رهایی از استعمار و استبداد یک صدا شده بود موجبات همراهی و همکاری گروه‌ها و طیف های مختلف شده بود.

[۱]نقش سازمان‌های زنان در انقلاب مشروطه، یشایائی، مجله حقوق زن صفحات ۴۳-۴۶
[۲]ظهور و سقوط پهلوی-خاطرات ارتشبد حسین فردوست-انتشارات اطلاعات-ص‌ص ۵۸۹ و ۵۹۰
[۳]خاطرات عزت‌شاهی-انتشارات سوره-ص ۴۶۸
[۴] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=825775
[۵]خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی، ص ۲۱۳