[ms 0]
عکس: محمد دهقانی
آن اوایل همه چیز گلوبلبل است. شما با نام «عروس گل» مورد خطاب قرار میگیرید و مادرشوهرتان را «مادرجان» صدا میزنید. اما امان از این روزگار که بعد از چندین ماه، کم کم جنگ سرد شروع میشود و شما «چشمسفید» خطاب شده و مادرشوهرتان «جادوگر» نام میگیرد! و کلا هم کسی یادش نمیآید این وسط چه شد که اینطور شد و مشکل از کجا شروع شد؟!
بسیاری از مشکلات بر پایهی سوءظن شکل میگیرند. صحبتهای شما و طرف مقابل طور دیگری تعبیر میشود؛ پس تا حدّ امکان باید حواسمان به همه چیز باشد. طرف مقابل ممکن است هر اقدامی از سوی ما را نوعی بیاحترامی تلقی کند، حتی هُرت کشیدن یک لیوان چای!
مادرشوهر شما را نمیخورد!
میگویند دخترها همواره با این ۲ ترس زندگی میکنند: اول اینکه اگر خواستگار نداشتند، در چه کوزهای سُکنی گزیده و از چه سرکهای برای تهیهی ترشی استفاده کنند و دوم اینکه مبادا در صورت ازدواج، مادرشوهرش وی را بخورد!
در راستای فرهنگسازیهای صورتگرفته در طول سالیان متمادی در صدا و سیما و انواع و اقسام فیلمهای تلویزیونی و سینمایی، «مادرزن» و «مادرشوهر» بهعنوان دو دیو معرفی شدهاند! البته تفاوتهای کوچکی با دیو واقعی دارند؛ اول اینکه شاخ ندارند و دوم اینکه آدم نمیخورند و سوم اینکه دود از دهانشان خارج نمیشود! بههرحال باید به نویسندگان این سریالها نیز حق داد. گویا برای نوشتن فیلمنامهی سریالهای خانوادگی، بحثی غیر از دعوای مادرشوهر و عروس و ایضا دعوای داماد و مادرزن نداشته، تجربیات شخصی خود را بهصورت شونصد(!) درصد غلوشده و غرضورزانه به خورد بینندگان میدادند!
برای رسیدن به خوشبختی، به تعداد انسانها راه هست!
ای بابا! وقتی سالهای سال در فرهنگ ما این دعواهای خانوادگی بهصورت غلوشده نشان داده شده، از من توقع دارید با یک متنِ چندصدکلمهای ذهنیت جوانان را درمورد این قضیه تغییر دهم؟! اما خب، نکات زیر را در نظر داشته باشید بد نیست:
بدون جبههگیری وارد زندگی مشترک شوید. تمام داستانها و سریالهایی را که دربارهی دعواهای خانوادگی دیدید فراموش کنید. مادرشوهر هدفی غیر از دیدن خوشبختی و شاد بودن هر دوی شما ندارد. هرچند، راهی که آنها در ذهنشان دارند تا شما به شادی برسید، با راهی که شما برای رسیدن به خوشبختی در ذهن دارید، در برخی مواقع از زمین تا آسمان فرق میکند! زیاد سخت نگیرید؛ برای رسیدن به خوشبختی به تعداد انسانها راه هست! از تجربههای آنها بهرهمند شوید، اما خودتان تصمیمگیرنده باشید.
گـُل گـُله دیگه!
روانشناسان توصیه میکنند که زن و شوهر پس از ازدواج باید تفاوتهای میان والدین خود و والدین همسر را فراموش کنند و آنها را همانطور که هستند بپذیرند. خب! لطفا به توصیهی روانشناسان احترام بگذارید و آنها را همین گونه که هستند بپذیرید. بپذیرید که مادرشوهر شما عادت دارد روزانه ۱۲ساعت تلفنی با پسرش صحبت کند و از سوراخ شدن لایهی اوزون و اندازهی پاشنهی کفش شما ایراد گرفته و توصیههایی در این خصوص داشته باشد!
بپذیرید که وقت و بیوقت بدون هماهنگی قبلی، فـِرتی صدای زنگ خانهتان شنیده شود و شما والدین همسرتان را جلوی در منزل مشاهده کنید! خب، اگر این ۲ مورد را بپذیرید، مطمئنا مورد سوم بسیار راحتتر است، و چیزی نیست غیر از همان زخم زبانها! کلا بیخیالی طی کنید و سعی کنید تا میتوانید به مادرشوهرتان محبت کنید. از خار که بدتر نیستند! بالاخره گل میشوند! مگر نشنیدهاید که میگویند: «از محبت خارها گل میشود»؟! البته برخی از آنها در صورت گل شدن هم، گل خاردار و یا چیزی در مایههای کاکتوس میشوند، اما باز هم بهتر از هیچ است. شما هم زیاد سخت نگیرید؛ بالاخره «گـُل گـُله دیگه»!
آقای ارژنگ حاتمی! شما خودتان متاهلید؟
اونوقت این کارایی که فرمودید از یک انسان به ظرفیت محدود برمیاد؟!
فکر کنم اون عروس خانم یا آقای داماد باید کری ,کوری یا لال باشه که در برابر اون سه کار به ظاهر کوچیکی که گفتید دم نزنه و منتظرگل شدن خارش باشه!
: )))
آرایه ی اغراق!!
اگه باور داشته باشیم که «دل ها دست خداست» همه چیز به راحتی حل میشه!
بسم الله؛
آیا «بی خیالی طی کردن» راهکار مناسبی برای حل مشکل هست یا اینکه یک واکنش منفعلانهی ناشی از عدم توانایی در برخورد با موانع زندگی؟
این «زیاد سخت نگیرید» که شما فرمودید، در ظاهر حرکت شایسته و مثبتی به نظر میاد اما در حقیقت، راهی برای فرار از ترس از مواجه شدن با مشکلات هستش.
موفق باشید
میگویند دخترها همواره با این ۲ ترس زندگی میکنند: اول اینکه اگر خواستگار نداشتند، در چه کوزهای سُکنی گزیده و از چه سرکهای برای تهیهی ترشی استفاده کنند و دوم اینکه مبادا در صورت ازدواج، مادرشوهرش وی را بخورد!
آدمایی که فکر می کنن چه لزومی داره زن کار کنه و وظیفه! اصلی زن خانه داری و بچه داریه، (کجای اسلام درباره «وظیفه زن صحبت شده؟) باید هم چنین تفکر غیر انسانی درباره دختران داشته باشن. زن اگه زشت بود، اگه کسی «نخواستش» باید بشه «ترشی». و این روابط بیمار خانوادگی هم یه چیز «عادی» ئه باید پذیرفتش. یه بیماری نیس که باید درمان بشه. دخالت والدین توی زندگی دوتا آدم بالغ رو باید «بیخیالی طی کرد». کلاً هم که زن باید همهچی رو تحمل کنه. به روی خودش نیاره. این یعنی جامعه بیمار. خانوادههای بیماری که همین شماها تاکید روی حفظ و بازتولیدش دارین.
ببینید زندگی با یه نفر یه حرفه وزندگی با یه خانواده ی جدید یه حرف دیگه
ولی درکل میشه با سیاست جوری زندگی کرد که هیچ گونه مشکلاتی برای دو طرف پیش نیاید
زندگی امروزه باید با کمک هر دو خانواده باشه
درکل مردای عزیز وخانم های از جان گذشته » زندگی کوتاه تر از اونه که بخواهیم با دعواهی کوچیکی مثل این خرابش کنیم »
شاد باشید
این برای یه زندگی بسه
سلام.
یه بزرگواری میگفت «همین که گفتی «مادر من»، «مادر تو» کار تمومه… من و تو نداریم دیگه!»
امیدوارم کلا مردممون… یه کم مهربونتر بشیم با هم.
یه بزرگوار دیگهای میگفت «به آدما به چشم پل رسیدن به بهشت نگاه کنید!» البته این نگاه خیلی منفعتطلبانه ست. ولی حداقلِ نتیجهش میشه مهربون شدن آدما با هم!
موفق باشید.
جالبه مطالبتون ولی فکر نکنم مطالبتون عین حقیقت باشه بازم موفق باشید
هر وقت خودتون تازه عروس بودینو به گفتین اینایی که گفتین عمل کردین بعدا به بقیه بگین!!! بجاش به آقایون بگین یاد بگیرن تعادل رو بین ۲طرف برقرار کنن و بجای عادت زشت ۱۲ ساعت تلفنی صحبت کردن یاد بگیرن یه جوری این عادت رو از سر دیگران بندازن! و خواسته های همسر را از طرف ما مطرح کنن نه عروس خانم. یادمون باشه حرمت متولی رو امام زاده نگه میداره