جنس ضعیف!

*رسم‌الخط نگارش این مطلب در جاهایی که نقل قول از کتاب است، به همان شکل و بدون تغییر استفاده شده است.

[ms 0]

«جنس ضعیف» روایتی است از وضعیت زنان کشورهای مختلف جهان. «اوریانا فالاچی»، از بزرگ‌ترین روزنامه‌نگاران بین‌المللی است که به‌سبب مصاحبه­‌های خود با سران سیاسی کشورهای مختلف، جنگ‌ستیزی و هم‌چنین فعالیت در حوزه‌ی زنان شناخته شده است.

این کتاب، گزارشی از وضعیت زنان جهان است. البته عنوان اصلی این کتاب، «جنس بی‌فایده» یا «جنس بی‌مصرف» است، اما از آن­‌جا که سال­‌ها با نام «جنس ضعیف» برای خوانندگان فارسی‌زبان شناخته شده، از همان عنوان برای کتاب استفاده شده است. (۱)

فالاچی در مقدمه‌ی کتاب، هدف از مسافرت خود را دانستن و نوشتن از تابوهای اجتماعی کشورها که برای زنان پیش آمده بیان می­‌کند. وی به‌عنوان مأموریت برای تهیه‌ی گزارشی از وضعیت زنان کشورهای گوناگون، به نقاط مختلف سر می­‌زند و وضعیت زنان را روایت می­‌کند.

«جنس ضعیف» روایتی‌ست زنانه، از تفاوت فرهنگ­‌ها، افکار و دیدگاه­‌های زنان کشورهای مختلف. این کتاب حکایت­‌کننده‌ی وضعیت زندگی زنان در کشورهای پاکستان، هندوستان، مالزی، چین، ژاپن و جزایر هاوایی (در ایالات متحده‌ی آمریکا) است.

جذابیتِ خواندن این کتاب زمانی آشکار می­‌شود که میان گفتگوهای وی با مردم عادی شهرها و کشورهای مختلف می­‌رویم؛ این‌که افکار و عقیده­‌های گوناگون با هم روبه‌رو می­‌شوند و به اشتراک افکار و فرهنگ­‌های خود می­‌پردازند.

برای مثال، فالاچی در خلال سفر خود به پاکستان، به مراسم عروسی دختری برمی­‌خورد. همین موضوع توجه وی را جلب کرده، همراه آنان می­‌شود. با رفتن میان جمع زنانه‌ی عروسی، سر صحبت را درمورد نحوه‌ی ازدواج در پاکستان باز می­‌کند و هنگامی که متوجه می­‌شود که عروس، نمی­‌تواند داماد را تا هنگام عروسی ببیند، متعجب می­‌شود.

یکی از زنان پاکستانی نحوه‌ی رایج همسریابی را برای وی این‌گونه بیان می­‌کند:
«من که نمی­تونم واسه‌ی خودم شوهر پیدا کنم! دخترای جوون به قدر کافی عقل ندارن… این پدر مادرن که درست فکر می­کنن و شوهر خوبی رو واسه دخترشون نشون می­کنن!»

زن پاکستانی، از نحوه‌ی ازدواج در غرب از فالاچی سؤال می‌پرسد. وی در جوابش این‌گونه می­‌گوید:
– گاهی خودشون تصمیم می­گیرن و همسرشون رو انتخاب می­کنن… ما به این ازدواجا می­گیم ازدواج عاشقانه!
– اون وقت این عشق تا آخر زنده گی­شون ادامه داره؟
– گاهی آره… اما اغلب از هم خسته می­شن و کار به جدایی می­رسه و تنفر جای عشق رو می­گیره!
– چه قدر عجیب! اصلا چه نیازی هست که زن و شوهر عاشق هم باشن یا از هم متنفر؟ {ص ۲۶-۲۷}

در ادامه‌ی سفر، فالاچی سری به یکی از مدیران روزنامه­‌های کراچی می­‌زند و از وی درمورد زنان پاکستانی و وضعیت بی­‌سوادی آنان می­‌پرسد. مرد مدیر در پاسخ وی می­‌گوید:
«چه لزومی داره زنا خوندن و نوشتن یاد بگیرن؟ اصلا واسه کی می­خوان چیزی بنویسن؟ اونا فقط حق دارن واسه شوهراشون بنویسن و شوهراشون هم که کنارشونن! پس دیگه چه احتیاجی به نوشتن؟» {29}

فالاچی به هند نیز سفر می­‌کند. زنی هندی در صحبت با وی اشاره می­‌کند که زنان هندی مثل اغلب زنان آسیایی به‌خاطر عشق ازدواج نمی­‌کنند، بلکه ازدواج می­‌کنند که بچه­‌دار شوند و هر زنی که تعداد بچه‌های بیش‌تری داشته باشد، شادتر و خوشبخت­‌تر است. در خلال سفر به هند، به بهبود قوانین این کشور و به این قانون که ازدواج دختر قبل از پانزده‌سالگی خلاف قانون است، اشاره می­‌کند. زمانی، دختران ۵-۶ ساله را به خانه‌ی شوهر می­‌فرستادند. {۴۸}

[ms 1]

در ادامه‌ی سفر خود، به سنگاپور می­‌رود و به دنبال قبیله­‌ای از «مادرسالارها»، تا با آنان گفتگو کند. مادرسالارها قبیله­‌ای هستند که در آن، زن ارزشمند است و نه مرد؛ یعنی خانواده­‌ای که دختر دارد، خانواده‌ی خوشبختی است و بد به حال خانواده­‌ای که پسر داشته باشد! ازدواج در این قبایل با زن است و زن است که مرد را می‌پسندد و تنها با یک مرد ازدواج می­‌کند. نام خانوادگی مادر روی بچه­‌ها قرار می­‌گیرد. زنان بعد از ازدواج، با شوهران خود زندگی نمی­‌کنند و مثل دوران قبل از ازدواج، شوهر در خانه‌ی مادر خود زندگی می­‌کند. پدر هیچ دخالتی در تربیت فرزندان نمی­‌کند، و زمین که دارایی اصلی آنان به‌حساب می­‌آید، به زن ارث می­‌رسد و نه مرد.

اوریانا فالاچی درمورد این قبیله این‌گونه می­‌نویسد:
«مادرسالارای زیادی تو دنیا باقی نموندن اما هنوزم مثل کولیا وجود دارن و هنوز رسم و رسومشون رو -که یکی از قدیمی­ترین روشای زنده­‌گی تو دنیاس- نگه داشتن.»

در گفتگو با یکی از زنان این قبایل، زن محلی، به‌حق بودن روش و منش خود را این‌گونه بیان می­‌کند:
«از وقتی که زمین ناف دنیا به حساب می­‌اومد و آسمون هم چتر زمین خونده می­شد، از وقتی زمین قد یه دیس کوچیک بود و آسمون اندازه­‌ی سایه­‌ی خورشید، مرد، غلام بود و زن، ارباب! اسم زمین رو زمین گذاشت و اسم آسمون رو آسمون! زن قبول کرد مردم مساوی اون باشه اما زمین تا همیشه مال زنه! بچه­‌ها و جهیزیه مرد هم همین طور!» {۸۱}

در مسافرت به هنگ‌کنگ، موضوعی که بسیار جلب‌توجه می­‌کرد و ریشه در فرهنگ آن‌جا داشت، پاهای ۹ سانتی‌متری زنانی بود که پابه‌سن بودند! آنان معتقد بودند که اگر پاهای دختر از ۹ سانتی‌متر بزرگ­‌تر می‌شد، نمی‌توانست ازدواج کند و ازدواج سر نمی­‌گرفت. معتقد بودند که دهاتی­‌ها و کلفت­‌ها پاهای بزرگی دارند. این عقیده­‌ها را یکی از زنانی که پاهای ۹ سانتی‌متری دارد، برای فالاچی حکایت می­‌کند. او به ریشه­‌دار بودن و همین‌طور مؤثر بودن این فکر در بین مردم اشاره می­‌کند و می­‌گوید:
«وقتی یه مرد از طبقه­‌ی بالا می­خواست با یه دختر ازدواج کنه اولین سوالی که می­پرسید این بود که پاهای دختر چن سانته؟ اگه طول پاهاش از نُه سانتیمتر بیشتر بود، ازدواج سر نمی­گرفت.»

فالاچی هم‌چنین درمورد زنان چینی می­‌نویسد:
«خیلیا عقیده دارن تعهد زیاد به عفت و دوستی -که دوتا اصل اخلاقی زنای چینیه- توجه به زیبایی رو تو وجود اونا از بین برده.» {۹۷-۹۸}

علاوه بر نکات مثبت و منفی حاکم بر کتاب، واقع‌بینی و نوشتن واقعیت‌های موجود، از ویژگی­‌های شاخص آن محسوب می­‌شود. شایان ذکر است که از زمان نگارش این کتاب، سالیان درازی می­‌گذرد. از دیگر کتاب­‌های این خبرنگار می­‌توان به «مصاحبه­‌های اوریانا فالاچی» اشاره کرد؛ کتابی که در آن با حاکمان کشورهای مختلف به گفتگو پرداخته است.

امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی ایران، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر موقت، محمدرضا پهلوی شاه ایران، معمر قذافی رییس‌جمهور سابق لیبی و یاسر عرفات رهبر جنبش حماس فلسطین، از جمله کسانی هستند که او با آن­‌ها مصاحبه نموده و در این کتاب جمع­‌آوری شده است.

«زندگی، مرگ و دیگر هیچ» روایتی از یک سال زندگی وی در شرایط جنگ ویتنام و مکزیک است. وی این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که پرسیده بود: «زندگی یعنی چه؟» نوشته است.

«خشم و غرور» و «قدرت تعقل» دیگر کتاب­‌های وی هستند که در آن­‌ها انتقادهایی نسبت به اسلام و مسلمانان و روش برخورد کلیسا با رشد آن دارد. این کتاب­‌ها شکایت قضایی تشکل­‌های مسلمانان را در پی داشته و آن‌ها نویسنده را به برانگیختن خصومت علیه مسلمانان متهم کرده­‌اند. برخی از اظهارنظرهای اوریانا فالاچی در کتاب «خشم و غرور» که پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر به رشته تحریر درآمده، توهین مستقیم به مسلمانان محسوب شده است.

وی در «قدرت تعقل»، دولت‌های اروپایی را به‌خاطر آن‌چه تسلیم در برابر هجوم مسلمانان می‌خواند، مورد انتقاد شدید قرار می­‌دهد و کلیسای کاتولیک را متهم می­‌کند که در برابر جهان اسلام ضعف نشان می­‌دهد. واضح است که ۱۱ سپتامبر و مسائل مطرح‌شده‌ی پیرامون آن، عقاید و افکار فالاچی را بر ضد اسلام و مسلمانان تحریک نموده و موجب شده که بروز آن به‌صورت این کتاب­‌ها درآید.

وی در سال ۲۰۰۶ به علت ابتلا به سرطان سینه، در شهر فلورانس ایتالیا درگذشت.

—————————————————-

پانوشت:

[۱] به نقل از مقدمه‌ی کتاب
[۲] در نوشتن این مطلب و معرفی نویسنده‌ی کتاب، از مطالب ویکی‌پدیای فارسی نیز استفاده شده است. +

 

۳ دیدگاه در “جنس ضعیف!”

  1. من تمام آثار فالاچی رو خوندم! از نامه به کودکی که هرگز زاده نشد بگیرید تا یک مرد! عاشق قلمشم ولی چیزی که هیچ وقت تو آثارش حذف نمی شه تحقیر و تذلیل پنهانیه که نسبت به شرق و مردمانش داره! اون از منظر یک غربی متبختر به ما نگاه می کنه! توی زندگی، جنگ و دیگر هیچ علی رغم ژست انسان دوستانه ای که میگیره بی طرفی خاص و بامفهومی نسبت به اون جنگ داره و این ژست اینقدر مضحکه که گاه به سربازهای متجاوز آمریکایی هم حق می ده! آخه کجای دنیا دیدین به متجاوز حق بدن! توی همین جنس ضعیف اونجایی که با زن مهاراجه حرف می زنه توهین و تحقیر به شدت قابل لمسه و البته تو صحبت هاش با بقیه زنهای شرق و حتی توی یک مرد که عاشق پاناگولیسه و اونجا هم یونانه می تونید همین حس رو ببینید! ضمن اینکه این خانوم آخرای عمرش گفته بود اگه توی فلورانس مسجد بسازین من بمب به خودم می بندم و اونجا رو منفجر می کنم…چرا اینقد خنثی و مضحک و بی طرف نوشتین از این زن؟ پیشنهاد می کنم نویسنده محترم به جای استفاده از ویکیپدیا که بیشتر ژست بی طرفی می گیره به آثار خود نویسنده مراجعه بکنن و بخونن که چی می گه ایشون…
    ببخشید اعصابم حسابی به هم ریخت

  2. با نظر «دانشور» در مورد «زندگی، جنگ، و دیگر هیچ» موافقم
    وقت خوندنش گاهی این احساس بهت دست میده که «ویت کنگ»ها حق دفاع کردن از وطنشون رو نداشتند.
    گاهی احساس می‌کنی این «ویت کنگ»ها بودند که بابت جنگ آمریکا و ویتنام، به مردم ویتنام، بدهکار شدند.
    تعریفی که از «ویت کنگ»ها ارائه میده، آدم رو یاد فاشیست‌ها میندازه.
    در بعضی قسمتای کتاب، اصلا خوشم نمیاد از تصویری که فالاچی از مدافعان ویتنام در برابر متجاوزان آمریکایی ارائه میده.
    فقط میگه جنگ خیلی بده
    اما نمیگه تجاوز به حریم دیگری، خیلی خیلی بدتر از نفس جنگ، به تنهاییه.
    اصلا درون یک متجاوز و یک مدافع رو با هم مقایسه نمی‌کنه
    به این موضوع نمی‌پردازه که اونا توی تنهاییشون، چقدر افکارشون متفاوت خواهد بود.

    موافقم با دانشور که بی طرفی نویسنده خیلی اذیت می‌کنه آدم رو
    چطور میشه واسه سربازی دل سوزوند که می‌دونه داره واسه حمله به کشور دیگه‌ای هزاران کیلومتر دورتر از خاک کشور خودش اعزام میشه؟
    بیخود نیست که خیلی از بازماندگان آمریکایی جنگ با ویتنام، به انواع و اقسام بیماری‌های روانی دچار شدند چون هیچوقت نتونستند صحنه‌هایی رو فراموش کنن که در اونها با چاقو، شکم یک «ویت کنگ» رو زنده زنده، پاره می‌کردند یا به روستاها حمله می‌کردند و به زن و مرد و کوچیک و بزرگ، رحم نمی‌کردند.

    چطوری میشه به یک همچین جنگی، بی طرفانه نگاه کرد؟
    کی به آمریکایی‌ها همچین اجازه‌ای داده بود که بعدش یک خبرنگار به خودش اجازه بده، آمریکایی‌ها رو در کنار ویتنامی‌ها قرار بده برای اینکه بتونه از زشتی موضوعی به نام جنگ حرف بزنه؟

    اونی که وادار به دفاع میشه، براش جنگیدن و کشتن، خیلی دردناکتره از کسی که تجاوز می‌کنه و حمله می‌کنه.

  3. اتفاقا تو کتاب «زندگی،جنگ و دیگر هیچ» اصلا از آمریکاییها دفاع نکرده.من هیچ جای کتاب ندیدم که از سیاستای آمریکا دفاع کنه،حتی یه جایی که خاطرات ویت کنگ هارو نوشته کاملا مستقیم گفته«من برای سربازان آمریکایی اشک نمیریزم من له وان مین را بیشتر دوست دارم».له وان مین هم یه ویت کنگه.حتی مستقیما خطاب به زورتیان سفیر آمریکایی میگه:من سیاست های شما (آمریکا) رو قبول ندارم. اگر هم دفاعی از آمریکا کرده باشه فقط دلسوزی به سربازاشون بوده که اجبارا یا داوطلبانه در جنگ حضور دارن.

دیدگاه‌ها بسته شده است.