جنس ضعیف!

*رسم‌الخط نگارش این مطلب در جاهایی که نقل قول از کتاب است، به همان شکل و بدون تغییر استفاده شده است.

[ms 0]

«جنس ضعیف» روایتی است از وضعیت زنان کشورهای مختلف جهان. «اوریانا فالاچی»، از بزرگ‌ترین روزنامه‌نگاران بین‌المللی است که به‌سبب مصاحبه­‌های خود با سران سیاسی کشورهای مختلف، جنگ‌ستیزی و هم‌چنین فعالیت در حوزه‌ی زنان شناخته شده است.

این کتاب، گزارشی از وضعیت زنان جهان است. البته عنوان اصلی این کتاب، «جنس بی‌فایده» یا «جنس بی‌مصرف» است، اما از آن­‌جا که سال­‌ها با نام «جنس ضعیف» برای خوانندگان فارسی‌زبان شناخته شده، از همان عنوان برای کتاب استفاده شده است. (۱)

فالاچی در مقدمه‌ی کتاب، هدف از مسافرت خود را دانستن و نوشتن از تابوهای اجتماعی کشورها که برای زنان پیش آمده بیان می­‌کند. وی به‌عنوان مأموریت برای تهیه‌ی گزارشی از وضعیت زنان کشورهای گوناگون، به نقاط مختلف سر می­‌زند و وضعیت زنان را روایت می­‌کند.

«جنس ضعیف» روایتی‌ست زنانه، از تفاوت فرهنگ­‌ها، افکار و دیدگاه­‌های زنان کشورهای مختلف. این کتاب حکایت­‌کننده‌ی وضعیت زندگی زنان در کشورهای پاکستان، هندوستان، مالزی، چین، ژاپن و جزایر هاوایی (در ایالات متحده‌ی آمریکا) است.

جذابیتِ خواندن این کتاب زمانی آشکار می­‌شود که میان گفتگوهای وی با مردم عادی شهرها و کشورهای مختلف می­‌رویم؛ این‌که افکار و عقیده­‌های گوناگون با هم روبه‌رو می­‌شوند و به اشتراک افکار و فرهنگ­‌های خود می­‌پردازند.

برای مثال، فالاچی در خلال سفر خود به پاکستان، به مراسم عروسی دختری برمی­‌خورد. همین موضوع توجه وی را جلب کرده، همراه آنان می­‌شود. با رفتن میان جمع زنانه‌ی عروسی، سر صحبت را درمورد نحوه‌ی ازدواج در پاکستان باز می­‌کند و هنگامی که متوجه می­‌شود که عروس، نمی­‌تواند داماد را تا هنگام عروسی ببیند، متعجب می­‌شود.

یکی از زنان پاکستانی نحوه‌ی رایج همسریابی را برای وی این‌گونه بیان می­‌کند:
«من که نمی­تونم واسه‌ی خودم شوهر پیدا کنم! دخترای جوون به قدر کافی عقل ندارن… این پدر مادرن که درست فکر می­کنن و شوهر خوبی رو واسه دخترشون نشون می­کنن!»

زن پاکستانی، از نحوه‌ی ازدواج در غرب از فالاچی سؤال می‌پرسد. وی در جوابش این‌گونه می­‌گوید:
– گاهی خودشون تصمیم می­گیرن و همسرشون رو انتخاب می­کنن… ما به این ازدواجا می­گیم ازدواج عاشقانه!
– اون وقت این عشق تا آخر زنده گی­شون ادامه داره؟
– گاهی آره… اما اغلب از هم خسته می­شن و کار به جدایی می­رسه و تنفر جای عشق رو می­گیره!
– چه قدر عجیب! اصلا چه نیازی هست که زن و شوهر عاشق هم باشن یا از هم متنفر؟ {ص ۲۶-۲۷}

در ادامه‌ی سفر، فالاچی سری به یکی از مدیران روزنامه­‌های کراچی می­‌زند و از وی درمورد زنان پاکستانی و وضعیت بی­‌سوادی آنان می­‌پرسد. مرد مدیر در پاسخ وی می­‌گوید:
«چه لزومی داره زنا خوندن و نوشتن یاد بگیرن؟ اصلا واسه کی می­خوان چیزی بنویسن؟ اونا فقط حق دارن واسه شوهراشون بنویسن و شوهراشون هم که کنارشونن! پس دیگه چه احتیاجی به نوشتن؟» {29}

فالاچی به هند نیز سفر می­‌کند. زنی هندی در صحبت با وی اشاره می­‌کند که زنان هندی مثل اغلب زنان آسیایی به‌خاطر عشق ازدواج نمی­‌کنند، بلکه ازدواج می­‌کنند که بچه­‌دار شوند و هر زنی که تعداد بچه‌های بیش‌تری داشته باشد، شادتر و خوشبخت­‌تر است. در خلال سفر به هند، به بهبود قوانین این کشور و به این قانون که ازدواج دختر قبل از پانزده‌سالگی خلاف قانون است، اشاره می­‌کند. زمانی، دختران ۵-۶ ساله را به خانه‌ی شوهر می­‌فرستادند. {۴۸}

[ms 1]

در ادامه‌ی سفر خود، به سنگاپور می­‌رود و به دنبال قبیله­‌ای از «مادرسالارها»، تا با آنان گفتگو کند. مادرسالارها قبیله­‌ای هستند که در آن، زن ارزشمند است و نه مرد؛ یعنی خانواده­‌ای که دختر دارد، خانواده‌ی خوشبختی است و بد به حال خانواده­‌ای که پسر داشته باشد! ازدواج در این قبایل با زن است و زن است که مرد را می‌پسندد و تنها با یک مرد ازدواج می­‌کند. نام خانوادگی مادر روی بچه­‌ها قرار می­‌گیرد. زنان بعد از ازدواج، با شوهران خود زندگی نمی­‌کنند و مثل دوران قبل از ازدواج، شوهر در خانه‌ی مادر خود زندگی می­‌کند. پدر هیچ دخالتی در تربیت فرزندان نمی­‌کند، و زمین که دارایی اصلی آنان به‌حساب می­‌آید، به زن ارث می­‌رسد و نه مرد.

اوریانا فالاچی درمورد این قبیله این‌گونه می­‌نویسد:
«مادرسالارای زیادی تو دنیا باقی نموندن اما هنوزم مثل کولیا وجود دارن و هنوز رسم و رسومشون رو -که یکی از قدیمی­ترین روشای زنده­‌گی تو دنیاس- نگه داشتن.»

در گفتگو با یکی از زنان این قبایل، زن محلی، به‌حق بودن روش و منش خود را این‌گونه بیان می­‌کند:
«از وقتی که زمین ناف دنیا به حساب می­‌اومد و آسمون هم چتر زمین خونده می­شد، از وقتی زمین قد یه دیس کوچیک بود و آسمون اندازه­‌ی سایه­‌ی خورشید، مرد، غلام بود و زن، ارباب! اسم زمین رو زمین گذاشت و اسم آسمون رو آسمون! زن قبول کرد مردم مساوی اون باشه اما زمین تا همیشه مال زنه! بچه­‌ها و جهیزیه مرد هم همین طور!» {۸۱}

در مسافرت به هنگ‌کنگ، موضوعی که بسیار جلب‌توجه می­‌کرد و ریشه در فرهنگ آن‌جا داشت، پاهای ۹ سانتی‌متری زنانی بود که پابه‌سن بودند! آنان معتقد بودند که اگر پاهای دختر از ۹ سانتی‌متر بزرگ­‌تر می‌شد، نمی‌توانست ازدواج کند و ازدواج سر نمی­‌گرفت. معتقد بودند که دهاتی­‌ها و کلفت­‌ها پاهای بزرگی دارند. این عقیده­‌ها را یکی از زنانی که پاهای ۹ سانتی‌متری دارد، برای فالاچی حکایت می­‌کند. او به ریشه­‌دار بودن و همین‌طور مؤثر بودن این فکر در بین مردم اشاره می­‌کند و می­‌گوید:
«وقتی یه مرد از طبقه­‌ی بالا می­خواست با یه دختر ازدواج کنه اولین سوالی که می­پرسید این بود که پاهای دختر چن سانته؟ اگه طول پاهاش از نُه سانتیمتر بیشتر بود، ازدواج سر نمی­گرفت.»

فالاچی هم‌چنین درمورد زنان چینی می­‌نویسد:
«خیلیا عقیده دارن تعهد زیاد به عفت و دوستی -که دوتا اصل اخلاقی زنای چینیه- توجه به زیبایی رو تو وجود اونا از بین برده.» {۹۷-۹۸}

علاوه بر نکات مثبت و منفی حاکم بر کتاب، واقع‌بینی و نوشتن واقعیت‌های موجود، از ویژگی­‌های شاخص آن محسوب می­‌شود. شایان ذکر است که از زمان نگارش این کتاب، سالیان درازی می­‌گذرد. از دیگر کتاب­‌های این خبرنگار می­‌توان به «مصاحبه­‌های اوریانا فالاچی» اشاره کرد؛ کتابی که در آن با حاکمان کشورهای مختلف به گفتگو پرداخته است.

امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی ایران، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر موقت، محمدرضا پهلوی شاه ایران، معمر قذافی رییس‌جمهور سابق لیبی و یاسر عرفات رهبر جنبش حماس فلسطین، از جمله کسانی هستند که او با آن­‌ها مصاحبه نموده و در این کتاب جمع­‌آوری شده است.

«زندگی، مرگ و دیگر هیچ» روایتی از یک سال زندگی وی در شرایط جنگ ویتنام و مکزیک است. وی این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که پرسیده بود: «زندگی یعنی چه؟» نوشته است.

«خشم و غرور» و «قدرت تعقل» دیگر کتاب­‌های وی هستند که در آن­‌ها انتقادهایی نسبت به اسلام و مسلمانان و روش برخورد کلیسا با رشد آن دارد. این کتاب­‌ها شکایت قضایی تشکل­‌های مسلمانان را در پی داشته و آن‌ها نویسنده را به برانگیختن خصومت علیه مسلمانان متهم کرده­‌اند. برخی از اظهارنظرهای اوریانا فالاچی در کتاب «خشم و غرور» که پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر به رشته تحریر درآمده، توهین مستقیم به مسلمانان محسوب شده است.

وی در «قدرت تعقل»، دولت‌های اروپایی را به‌خاطر آن‌چه تسلیم در برابر هجوم مسلمانان می‌خواند، مورد انتقاد شدید قرار می­‌دهد و کلیسای کاتولیک را متهم می­‌کند که در برابر جهان اسلام ضعف نشان می­‌دهد. واضح است که ۱۱ سپتامبر و مسائل مطرح‌شده‌ی پیرامون آن، عقاید و افکار فالاچی را بر ضد اسلام و مسلمانان تحریک نموده و موجب شده که بروز آن به‌صورت این کتاب­‌ها درآید.

وی در سال ۲۰۰۶ به علت ابتلا به سرطان سینه، در شهر فلورانس ایتالیا درگذشت.

—————————————————-

پانوشت:

[۱] به نقل از مقدمه‌ی کتاب
[۲] در نوشتن این مطلب و معرفی نویسنده‌ی کتاب، از مطالب ویکی‌پدیای فارسی نیز استفاده شده است. +

 

همسری همیشه همراه

[ms 0]

آورده‌اند ناصرالدین‌شاه قاجار هر بار که به دیدار میرزا سیدابوالحسن جلوه (یکی از چهار فیلسوف بزرگ ایران در عصر قاجار) می‌رفت، وی را مشغول کتاب خواندن می‌دید و از او سؤال ‌می‌کرد: «میرزا چه کتابی می‌خوانی؟» و میرزا پاسخ می‌داد: «تاریخ می‌خوانم».

روزی ناصرالدین‌شاه با لحنی دوستانه به او می‌‌گوید: «میرزا! خفه‌ام کردی از بس هر وقت تو را دیدم، تاریخ می‌خوانی! آخر از چه چیز تاریخ خوشت می‌آید که همه‌اش سر در این یک رقم کتاب می‌کنی؟!»
میرزا پاسخ داد: «از یک کلمه‌ی آن: مُرد!»
ناصرالدین‌شاه پرسید: «این چه لذتی دارد؟»
میرزا گفت: «چون درمورد فردی گردن‌کلفت یا زراندوز، خوب قلم‌فرسایی کرده و داد سخن می‌کند که چنین کرد و چنان کرد، چنین گفت و چنان بست، خَست، درید، بُرید، قاپید، چاپید، خون مردم را در شیشه کرد، هی جمع کرد و روی هم گذاشت و چه و چه و چه… اما آخرش می‌گوید: «فلان وقت هم مُرد و رفت!‌» و با این کلام، غائله را ختم می‌کند و همین یک کلمه‌ی «مُردن» است که تا ریشه‌ی جان، شاد می‌کند!»

***

اینجا جمع نشده‌ایم که فقط بخوانیم تا برسیم به مرگ و شاد شدن.

در جامعه‌ای که همواره دست بداندیشان و استعمارگران و متجاوزان به دنبال غارت فکر و فرهنگ و ثروت آن بوده است، شاید نیازی نباشد بنویسیم: «چرا تاریخ؟»
اگر تکرار مکرر تاریخ را در نظر نگیریم و به آنچه اتفاق افتاده نگاه نکنیم، ناچار خواهیم شد همان مسیری را که دیگران رفتند برویم و مسیر معینی را که تا پایان رفته شده، ما هم بپیماییم…

پس از آن همه خوش‌خدمتی به مملکت و کوتاه کردن دست استعمارگران از مداخله در امور، مخالفانِ امیر طاقت نیاوردند و مقدمه‌ی برکناری امیرکبیر از صدراعظمی را فراهم کردند. ناصرالدین‌شاه هم در مقابل افرادی چون مادرش مهدعلیا، بیشتر از این، توان ایستادگی نداشت و امیر را به کاشان تبعید کرد و اگر همسرِ وفادارِ امیر نبود که او را در این سفرِ سخت همراهی کند، وی باید این راه را نیز به‌تنهایی طی می‌کرد.

«عزت‌الدوله» با آنکه قبل از ازدواج، در حرم‌سرای قاجاریه تحت سرپرستی مادرش مهدعلیا بود و مادرش در خیانت به وطن و مخالفت با میرزامحمد تقی‌خان سابقه‌ای دیرینه داشت، ولی با اراده‌ای محکم در برابر مخالفت‌های مادر و برادرش ایستاد و همراه خانواده‌اش راهی کاشان شد.

***

به مناسبت سالروز درگذشت بزرگ‌مرد تاریخ ایران، میرزا محمدتقی‌خان فراهانی در ششم اردیبهشت، از همسر وفادار او که قدر و منزلت چنین انسانی را به‌خوبی دریافته بود، یاد می‌کنیم.

[ms 1]

«ملک‌زاده خانم» ملقب به عزت‌الدوله، فرزند محمدشاه قاجار و مهدعلیا و خواهر ناصرالدین‌شاه قاجار، در سال ۱۲۴۸ ه.ق متولد شد. در سال ۱۲۶۵ ه.ق به درخواست ناصرالدین شاه، که علاقه‌ی زیادی به صدراعظم خود داشت، با امیرکبیر پیوند زناشویی بست. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های تاج‌الملوک و همدم‌السلطنه بود. زمانی که امیر از صدارت برکنار و به تبعید فرستاده شد، ناصرالدین‌شاه و مادرش تلاش بسیاری برای نگه داشتن عزت‌الدوله کردند، ولی او در برابر درخواست آنها مقاومت کرد و عازم این سفر شد.

«لیدی شیل»، همسر وزیر مختار انگلیس -که شاهد صحنه‌ی عبور کاروان امیر بوده است- در خاطرات خود می‌نویسد: «هر دوی آنها در تخت روانی (کالسکه درست است) حرکت می‌کردند که در محاصره‌ی قراولان قرار داشت. این صحنه که بی‌شباهت به تشییع جنازه نبود، به قدری منظره‌ی غمناکی داشت که من تاکنون شبیه آن را ندیده بودم و دلم می‌خواست در آن لحظه آن‌قدر جسارت داشتم که پرده‌ی تخت روان آنها را به کناری بزنم و امیر محبوس را همراه زن جوان بی‌نوایش و دو بچه کوچکشان به درون کالسکه خود بیاورم و آنها را به سفارتخانه‌ی خودمان ببرم. انگار، سرنوشتی را که منتظر او بود، احساس می‌کردم.»

عزت الدوله، خود همواره ترس از دست‌به‌کار شدن دشمنان امیر داشت. برای آنکه مبادا شوهرش را مسموم کنند، هرچه غذا می‌آوردند، اول خودش می‌خورد. شاه برای دخالت در امور خانه‌ی امیر و بیشتر به قصد فریب عزت‌الدوله، نوکران خانه‌ی امیر را تعویض کرد، ولی این زن پاک‌سیرت هیچ‌گاه امیر را تنها نگذاشت.

زمانی که حاجب‌الدوله برای قتل امیر به کاشان آمد، همواره نگران این موضوع بود که چگونه می‌تواند با حضور ملک‌زاده خانم، حکم شاه را اجرا کند. ولی اقبال با او یار شد و توانست با همدستی دیگر افراد، امیرکبیر را به‌قتل برساند.

«کنت دوگبینو»ی فرانسوی درمورد اضطراب عزت‌الدوله در این هنگام نوشته است:
«شاهزاده‌خانم پس از مدتی که مشاهده کرد شوهرش برنگشته، به نگرانی‌هایش افزوده شد. در اتاق قدم می‌زد و نمی‌توانست یک‌جا آرام بگیرد و هر لحظه یکی از زنان خدمتکار را برای کسب خبر می‌فرستاد. سه ساعت بعد به این نحو گذشت. [عزت‌الدوله] از اقامتگاهش خارج شد و مشاهده کرد سربازان، اندرون را محاصره کرده و راه خروج را بر او بسته‌اند. او [عزت‌الدوله] سربازان را از دست بلند کردن روی خواهر شاه برحذر داشت و به‌سوی در خروج رهسپار شد، ولی در را قفل کرده بودند.»

عزت‌الدوله پس از قتل امیرکبیر، همراه دو دخترش با ناراحتی به تهران بازگشت و در برخورد اول با شاه قاجار، به گفته‌ی گوبینو، «ناسزایی نبود که به برادر نگفت.» پس از مدتی، به دستور شاه مجبور به ازدواج با میرزا کاظم‌خان نظام‌الملک، فرزند میرزا آقاخان (صدراعظم جدید) شد. بعدها به دستور شاه، این ازدواج از هم گسست. عزت‌الدوله در بیست‌و‌سوم ربیع‌الاول ۱۳۲۳ در هفتادوچندسالگی درگذشت.

——————————————

منابع

۱- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، ۱۳۶۱؛
۲- سفرنامه‌ی کنت دوگوبینو، مترجم: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، کتابسرا، ۱۳۶۷.

رویین‌تنانی که تاب مستوری نداشتند

[ms 1]

مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی دوم ابتدا از سوی گروه‌هایی مثل شاخه نظامی حزب توده و فدائیان اسلام به صورت جدی آغاز شد و بعدها در قالب گروه‌هایی مثل فدائیان خلق، مجاهدین خلق، گروه‌های مبارز اسلامی مانند گروه‌هایی چون هیأت‌های مؤتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی و گروه‌های کوچکی مثل ابوذر نهاوند، شیعیان راستین همدان، الله‌ اکبر اصفهان و والفجر زاهدان ادامه یافت.

به دلیل بافت شرقی و سنتی جامعه ایران، مردان در این‌گونه گروه‌ها همانند گروه‌های سیاسی فعالیت پررنگ‌تری داشتند. با این حال پس از آغاز مدرنیزاسیون در اوایل دهه چهل و اصرار حکومت بر فعالیت‌های اجتماعی زنان، حضور دختران و زنان چریک در گروه‌های مخالف حکومت شاه بیشتر شد و تابوی فعالیت سیاسی و نظامی زنان روزبه‌روز بیشتر شکسته شد.

زنان حتی در تشکیل خانه‌های تیمی، حمل اسلحه، بمب‌گذاری و ترور مورد استفاده‌ی گروه‌های مسلح قرار می‌گرفتند. مجاهدین خلق یکی از سازمان‌هایی بود که درخلال فعالیت مسلحانه، به عضوگیری از زنان نیز پرداخت. تا زمانی که مجاهدین خلق در چشم ساواک بزرگ نمی‌نمود، سازمان یک گروه به اصطلاح مذکر» بود یعنی تمام افراد آن را مردان تشکیل می‌دادند. اما پس از حساسیت ساواک نسبت به آنان و دستگیری کادر رهبری سازمان، مجاهدین نیز به عضوگیری از بین زنان روی آوردند. بعدها متوجه شدند که حضور زنان در گروه و سازمان می‌تواند یک پوشش امنیتی باشد؛ چه به منظور پوششی برای مخفی نگه داشتن «خانه‌های تیمی» و چه برای «ارتباطات سازمان». با توجه به حساسیتی که ساواک بر روی مردان داشت، زنان می‌توانستند با استفاده از زنانگی خود هم اهداف سازمان را پیش ببرند و هم حساسیت ساواک را به خود جلب نکنند.

با شروع عضوگیری زنان در سازمان مجاهدین و راه‌یابی آنان به کادرهای مرکزی سازمان، خانه‌های تیمی به منظور فعالیت‌های گروه میزبان آنان شد. راه‌یابی آنان خالی از حاشیه‌سازی نبود و عدم اعتقاد برخی اعضای سازمان به حدود و ضوابط شرعی موجب رواج برخی شایعات در مورد مسائل غیر اخلاقی سازمان شد و طبق برخی اسناد ساواک، این مسائل موجب از هم پاشیدن خانواده‌های برخی از اعضای سازمان شد.[۱] از زنان فعال این سازمان می‌توان به اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی که پادگان اشرف بغداد به نام اوست) و مریم قجر عضدانلو (همسر کنونی رجوی) اشاره کرد.

علاوه بر مجاهدین خلق که بخشی از آن‌ها مارکسیست شدند، گروه‌های مبارزاسلامی نیز پذیرای برخی زنان چریک بودند. مرضیه حدیدچی (معروف به طاهره دباغ) از زنان چریک مسلمان بود که سال‌ها به مبارزه علیه حکومت پرداخت و در فلسطین و لبنان مدت‌ها مشغول آموزش نظامی بود. او بارها به‌دست ساواک به شدت مورد شکنجه واقع شد و خود درباره این شکنجه‌ها گفته است سوزن‌هایی که ناخن‌هایمان را می‌شکافتند، سیگارهایی که بدن‌مان را می‌سوزاندند تا خاموش شوند و سیلی‌ها و شلاق‌هایی که مدام بر بدن‌مان می‌زدند هیچ‌کدام مانع حرکت انقلابی ما نشد.»

در میان گروه‌های نظامی مارکسیست و غیر مذهبی نیز زنان به رده‌های مهمی دست یافتند. اشرف دهقانی از زنانی است که به مبارزه مسلحانه در گروه فدائیان خلق روی آورد. مستوره احمدزاده از دیگر زنانی بود که به این گروه پیوست. شایان ذکر است که فعالیت‌های وی به همراه برادر خود وارد فازنظامی گروه شد. فدائیان خلق از گروه‌های مارکسیست بودند که اعتقاد به بسیج توده‌ها و پیاده کردن جنگ‌های چریکی و شهری به منظور برکندن ریشه‌های ظلم داشتند. لازم به ذکر است که بیشترین زنان کشته شده در جریان مبارزات مسلحانه مربوط به همین گروه بوده‌اند. از میان ۳۳ زن کشته شده در مبارزات چریکی، ۲۲ نفر (٪۶۶) از آنان متعلق به گروه فدائیان خلق هستند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بویژه با آغاز جنگ تحمیلی، اگر چه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان نسبت به دوران پهلوی رشد کمی و کیفی محسوسی پیدا کرده بود، اما سابقه فعالیت‌های چریکی زنان نتوانست جایگاه آنان را در میادین جنگ با عراق پررنگ کند و فعالیت‌های زنان در جریان دفاع مقدس بیشتر محدود به کمک‌رسانی از پشت جبهه‌ها بود. اگر چه در این میان استثناهایی همچون خانم دباغ وجود داشتند که تا رده‌های فرماندهی سپاه ارتقا یافتند. در میان گروه‌های اپوزیسیون پس از انقلاب نیز تغییر خاصی در جایگاه نظامی و چریکی زنان دیده نشده است.

[۱]سید حمید روحانی در جلد سوم «نهضت امام خمینی» به تفضیل به بررسی و بیان این موضوع پرداخته است. ص‌ص ۵۷۰-۵۳۸