[ms 0]
مقدمه: معلمی داشتم در شُرف ازدواج. یکی از روزهای پُرهیجان نزدیک به مراسم، که از سرورویَش مهربانی میبارید و از عصبانیتهای گاهگاه روزهای پیش نشانی نبود، در حال تدریس در کلاس پُرسروصدا و شلوغ ما، از دیگر معلم مدرسهمان زبان مادرشوهر هدیه گرفت. معلم مهربان آن روزها با خندهای فاتحانه کاکتوسِ پُر از تیغ را به لب هره سپرد و دو سؤال را در ذهن یک دانشآموز کلاس پنجم ابتدایی ابدی کرد:
۱- چرا لبخندش فاتحانه بود؟
۲- زبان مادرشوهر همینقدر تیغ دارد؟
***
در صورت انتشار سؤالی با محتوای «هرکدام از نقشهای یک زن، چه طعمی دارند؟»، میتوان حدس زد از نظر جامعهی پاسخگو، تلخترین و گزندهترین طعمها به نقشهای مادرشوهر و خواهرشوهر اختصاص دارد.
آیا واقعا مادرشوهر تلخ است؟
در صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال، میتوان دو حالت را بر این نقش مترتب دانست:
۱- مادرشوهری قبایی است تیره و تار که وجودی مجزا از زنان دارد و قادر است با تسلط بر هر زنی او را اسیر خود بگرداند. در این حالت ما این نقش را واجد ویژگیهایی میدانیم مخصوص به خود، که فراتر از وجود هر انسانی است؛ نه نقشی که زنان با رفتار، کردار و شخصیت خود به آن حیات میبخشند. از سوی دیگر، ما فراموش میکنیم که هر مادرشوهری در گذشتهای نهچندان دور، عروس بوده است و هر عروسی در آیندهای نهچندان دور، امکان مادرشوهر شدن را دارد.
۲- تلخی این نقش ناشی از تصور و نگاه موجود در جامعه است. نکته اینجاست که نمیتوان عظمت انسان، اختیار، نوع شخصیت و تربیت او را به زیر پای نقشی کشید که از پیش تعیین شده و دارای ابعادی مشخص است. یعنی خود انسان با افکار و رفتار خود، به نقشهای مختلف جان بخشیده و خاطرهی آن نقش خاص را در اذهان دیگران ماندگار میکند.
دوخت قبایی ثابت برای یک نقش در اذهان، تنها حکایت از ضعف اندیشه و درک افراد میکند. بنابر این سطور، نگارنده به گزینهی دوم و تصور تلخ جامعه نسبت به جایگاه مادرشوهر معتقد است؛ چه اینکه این نقش دارای جایگاهی است انسانی و هر انسان با پتانسیلها و تربیت خاص خود به ایفای نقش مذکور مشغول میشود.
چرا جامعه، مادرشوهر را تلخ میپندارد؟
با یادآوری نکتهی مهم «هر پدیده، ریشه در علل و عوامل مختلفی دارد»، بخشی از عوامل را در رسانه جویا شده، از دیگر علل خاص تلخی مادرشوهر عبور میکنیم.
میتوان یکی از عوامل مؤثر در تلخ پنداشتن مادرشوهر را رسانههای جمعی با محوریت سینما و سریالهای تلویزیونی دانست. گستردگی و نفوذ سینما و بهویژه تلویزیون در جامعه، قادر است بر تصورات و افکار مخاطبان تأثیراتی ویژه داشته باشد و حتی گاه به جهتدهی افکار آنها نیز منجر شود. این تأثیر به حدی است که برخی اندیشمندان معتقدند ما تصاویر ذهنی خود را از رسانهها دریافت میکنیم. در حقیقت، تصاویر بازنماییشده در فیلمها و سریالها قادرند ارتباطی ویژه با مخاطب برقرار کرده و تصاویر ذهنی او را شکل دهند.
یکی از نقشهایی که همواره در فیلمها صورتی مشخص و تعریفی ثابت داشته، نقش مادرشوهر بوده و هست؛ نقشی که همواره زنانی با چهره و شخصیتی مشخص به ایفای آن مشغول میشوند و تصویر ثابتی در ذهن مخاطب پُررنگ میکنند.
مادرشوهر موجودی است…
با نگاهی کلی به فیلمها میتوان ویژگیهای خاص این تصویر را اینگونه برشمرد:
غُرغُرو و ایرادگیر، بداخلاق، عصبی، دشمن همیشگی عروس و خانوادهی عروس، اولین مخالف ازدواج پسر (نگونبخت) با عروس، معتقد به ربوده شدن پسر توسط عروس، و معتقد به تلف شدن پسر پس از ازداوج با عروس فعلی.
این ویژگیها در کنار آزار و اذیتهایی که نسبت به همسر خود (که همواره تنها حامی عروس است) روا میدارند، به ثابتترین مؤلفههای شخصیتی مادرشوهرهای نمایشی تبدیل شدهاند؛ مسئلهای که میتوان رد آن را در برخی داستانها هم یافت.
تلخی این تصویر به حدی است که مخاطب را به تقابل با شخصیت نمایشی وادار کرده و به علت تکرار، به تقابل ناخودآگاه با هر مادرشوهری وا میدارد. اما نکتهای که همواره مورد غفلت واقع میشود، میزان واقعی بودن این تصویر و سؤالی است که هیچگاه در ذهن مخاطب ایجاد نمیشود.
علت این نکته را میتوان در تکرار این تصویر ثابت جویا شد. در حقیقت، فیلمها و سریالهای تلویزیونی با استفادهی مکرر از این ویژگیهای خاص، آنها را به مواردی بدیهی و مسلم نزد مخاطب بدل کردهاند. حتی میتوان مدعی شد که گاه مادرشوهرها خود را به متصف بودن به این صفات و شباهت به این زنان ملزم میکنند.
فراگیر بودن این امر میان مخاطبان رسانهها و تمایل این طیف به شبیه کردن خود به شخصیتهای نمایشی را میتوان در یک نگاه کلی، تیغی دولبه دانست.
تلویزیون و سینما با تکیه بر شخصیتسازیهای نمایشی سعی در ارائهی الگوهایی میکنند که جامعه را به سمت و سوی مدنظر آنان سوق دهد. اگر در گذشته، افراد الگوهای خود را از خانواده، اطرافیان و افسانهها و اسطورهها برمیگزیدند، امروز این رسانه است که به الگوسازی و الگوپروری برای جامعه مشغول است. نفس الگوسازی امری است مثبت، اما مسئله از جایی چالشبرانگیز میشود که جامعه با الگوهایی نهچندان هماهنگ با فرهنگ خود مواجه شده و به علت کثرت و نفوذ رسانهها، بهصورت ناخودآگاه به شبیه شدن با آن شخصیتها -که لزوما مثبت هم نیستند- جهت داده میشود.
[ms 1]
چرا فیلمسازان و اصحاب رسانه اینگونه عمل میکنند؟
انکار ارتباط متقابل رسانه و جامعه و تأثیرات متقابل این دو بر یکدیگر، امری است مشکل. رسانه با توجه به خاستگاه اجتماعی خود و تأمل بر مسائل جاری جامعهی خویش و طرح آنها در دو سطح ریز و کلان، میتواند برای حل آنها اقدام کند.
نمیتوان وجود برخی واقعیتها را در جامعه انکار کرد. ناتوانی برخی افراد در برقراری ارتباط صحیح با اطرافیان خود میتواند آغازگر مسائلی باشد که تنها به علت سوء تفاهم و ناتوانی در ارتباط، تمامیت یک رابطه را زیر سؤال ببرد. ارتباط مادرشوهر و عروس را نیز میتوان در این دسته جای داد. حسن نیت و تلاش برای خوشبختی فرزند، از نکاتی است که در هر مادری نهفته است؛ چراکه هیچ مادری راضی به غم و ناراحتی فرزند خویش نیست. اما چه اتفاقی میافتد که مادرشوهر در فرآیندی چالشی با عروس، که همسر، همتن و همروان فرزند جگرگوشه است، سر سازگاری ندارد؟
ریشهی این مسائل را میتوان در ناتوانی طرفین در برقرای ارتباطی صحیح و سالم یافت. تفاوتهای نسلی، فرهنگی، اجتماعی و… هرکدام میتوانند نقش یک پارازیت بزرگ را در برقرار شدن فرآیند ارتباط ایفا کنند؛ پارازیتی که منشأ طبیعی دارد و تنها به علت سوءبرداشتها به یک مانع تبدیل میشود؛ حال آنکه با شناخت صحیح از طرف مقابل و برگزیدن زاویهی دید مثبت و بالا بردن توانمندیهای ارتباطی میتوان این معضل را از بین برد.
این، نکتهای است که از دید فیلمسازان ما مغفول مانده و با پُررنگکردن اختلافات و برخوردها و طرح نکردن این مسائل، به یک مسئلهی طبیعی، جلوهای غیرمعمول میبخشد.
از جهت دیگر، نقص فیلمنامهنویسان در مقولات اخلاقی، ناتوانی آنها در درک مناسبات انسانی میان افراد جامعه و در نوشتن فیلمنامههای مناسب، این افراد را به تکرار شخصیتهای ثابت و مشخص وادار کرده و با این کار، تأثیراتی سوء در ذهن و تصورات افراد بهجای میگذارند.
فیلمنامهنویس برای حفظ جذابیت فیلم و ایجاد موقعیتهای متضاد، به نمایش چهرههایی میپردازد که کمترین نسبت را با واقعیت دارند. او با عبور از تعهدات اخلاقیاش در قبال جامعه، تنها به جذابیت و موقعیتهای اثر خود میاندیشد که میتواند بدترین اثرها را در سطح جامعه بهوجود بیاورد.
نیاز رسانه و هنر (بهعنوان مقولاتی که قادرند حس علاقه و نفرت افراد را نسبت به مسائل مختلف برانگیزند) به افرادی دارای نگاهی جامع و مانع به پدیدههای اطراف، نیازی است حیاتی. درک مناسب از روابط انسانی و توانمندی در پیاده کردن این پیچیدگیها در فیلمنامههای سالم و متعالی، میتواند هنرمند را از ثابت کردن برخی چهرهها و ایجاد نفرت از آنها در جامعه باز دارد.
مادرشوهر نمایشی یا واقعی؟!
نسبتی که مادرشوهرهای نمایشی با چهرههای واقعی جامعه دارند، به میزان هماهنگی خانهی مقوایی با خانهی واقعی است؛ یعنی به هر میزان که میتوان در خانهای مقوایی زیست، میتوان مادرشوهر نمایشی را واقعی دانست.
این سخن به معنای خوب پنداشتن تمام انسانها نیست؛ چراکه انسان بهعلت انسان بودن و قدرت اختیار و جهانبینی و تربیتی که دارد، قادر است رفتارهای مختلفی از خود بروز دهد. اما با نگاه کوتاهی به محیط اطراف و دیدن مادرشوهرهای واقعی ایران، میتوان رأفت، مهربانی و انسانیت را در آنها مشاهده کرده، تفاوت چهرهی ایشان با نمایشهای رسانهای را درک کرد.
سریالها و فیلمهای نمایشی نباید با قائل شدن هر حقی برای خود، به تخریب چهرهی مادران این مرز و بوم پرداخته، تصوری منفی از آنها در ذهن مخاطب ایجاد کنند.
***
هنوز نفهمیدهام چرا لبخندش فاتحانه بود، ولی خوب میدانم که مادرشوهرهای نمایشی زبانشان تیغ دارد.