[ms 0]
یک آنونس کاملا متفاوت با فیلمهایی که پیش از این، از شبکههای تلویزیونی پخش شده بود، بیشتر ایرانیان را میخکوب گیرندههای خود بعد از لحظات روحانی افطار کرد. بعد از سالها خلع حضور نوزادان در میان شخصیتهای داستان تلهفیلمها و سریالها، این بار سیما در اقدامی دست به تولید سریالی با محوریت موضوع بچه زده است. «خداحافظ بچه» به قلم سجاد ابوالحسنی و کارگردانی منوچهر هادی دقایقی پس از اذان مغرب، روی آنتن میرفت.
این سریال داستان زندگی زوجی را به نامهای مرتضی و لیلا روایت میکند که عاشقانه منتظر حضور نوزادی در زندگی خویش هستند. مسئلهی شخصیتهای اصلی داستان از جایی شکل میگیرد که آنها درمییابند که دیگر بچهدار نمیشوند و بهاصطلاح عموم، لیلا نازا است.
آنها تصمیم میگیرند نوزادی را از پرورشگاه برای فرزندخواندگی قبول کنند، اما سوءپیشینهی مرتضی مانع از این کار میشود و همین مشکل سکوی پرتابی میشود برای جهش شخصیتهای اصلی در کارهای خلاف که مرتضی روزگاری آن را با توبه کنار گذاشته و اکنون برخلاف میلش بهخاطر وضعیت نابهسامان روحی لیلا میپذیرد. پس از این، داستان وارد زندگی نوزادانی میشود که این زوج گمان میکنند باید آنها را به فرزندی قبول کنند.
· آروین را بهخاطر سوءپیشینه از دست میدهند.
· خداداد را بهخاطر اینکه مادرش آنها را بهعنوان خانوادهی شایسته و پولدار قبول نمیکند.
· بچهی دزدیدهشده از پرورشگاه را بهخاطر سرقت ناشیانه.
· و آخرین بچه را هم بهخاطر احساسات انسانی لیلا که میخواهد با نامهای مادر امیرمحمد را از آیندهی فرزندش خاطر جمع کند.
تمام این اتفاقات بهخاطر نبود یک نوزاد در خانهی لیلا و مرتضی است. آنها تمام کارهای خلافشان را با کشیدن یک ضربدر در دفتر حساب و کتابشان توجیه میکنند، تا در زمان مناسب به کار خلافشان اعتراف کنند.
در نگاه اول گمان میرود ما با یک موقعیت کمدی مواجه هستیم، اما در ادامه درمییابیم که این سیاستی بوده برای تلطیف داستان تلخ نازایی در یک خانواده و مشکلاتی را که در پی خود خواهد داشت.
موضوعی که بیش از پیش در این سریال بهچشم میخورد، این است که نویسنده سعی کرده در کنار یک خطی داستان که عبارت است از نازایی لیلا و مرتضی و تلاش آنها برای بهدست آوردن بچه به هر قیمتی، مشکلات اجتماعی پیرامون زندگی ما را نیز بهتصویر بکشد؛ مشکلاتی مانند:
· تقاضای بچه از طرف خانوادهها در هر شرایطی و ترس زوج از اعتراف به نازایی و پیامدهای بعد از آن در بین اقوام.
· مشکلات زندگی زوجی (گیتی و احمد) که بهخاطر لجبازیهای بچگانه محبت و صمیمیت نهفته در قلبشان را به فراموشی سپردهاند.
· زندگی مادرانی که بهخاطر بیپولی فرزندشان را سر راه گذاشتهاند تا نصیب خانوادهای از قشر مرفه جامعه باشند.
· خانوادههایی که بهخاطر اعتیاد و دیگر آسیبها و مشکلات اجتماعی، فرزندشان را با پول به دلالان بازار سیاه فروختهاند.
· زوجی که خداوند فرزند ششقلو به آنها هدیه داده و با وجود مشکلات مالی برای نگهداری آنها، سعی در گرفتن کمک دارند تا فرزندانشان را خودشان بزرگ کنند.
· و در آخر، سرپرست خانوادهای که ظاهرا بهخاطر اهمیت دادن همسرش به کار بیرون از خانه و ارتباط کم با او، با وجود ۵ فرزند و یک نوه اقدام به صیغهی زنی کرده که ناخواسته باردار شده و مرد بهخاطر ترس از رسوایی و برملا شدن رازش خواهان بچه نیست و دچار تردید و دودلی گشته است.
درست از قسمتی که پای امیرمحمد در داستان باز میشود، شخصیتهای فرعی زیادی به ماجرا اضافه میشوند که نقش پررنگی را بر عهده دارند و خط و ماجرای اصلی را بهحاشیه میبرند. داستان با مشکل خسرو که وجود زن دوم در زندگیاش بهطور مخفیانه است، تقریبا دچار دو پارگی میشود و ما فقط لیلا و مرتضی را در نگرانی برای از دست دادن امیرمحمد میبینیم که بسیار از فعالیتشان کاسته شده است و میتوان خسرو را در قسمتهای پایانی، شخصیت اصلی و فعال نامید.
نویسنده در پایان داستان به یک موضوع اجتماعی دیگر بهای زیادی میدهد و آن بیان کردن راز تمایل مردان به ازدواج مجدد است.
شهناز، همسر خسرو، که با مدرک دیپلم به خانهی او پا گذاشته، پس از طی کردن مدارج علمی، اکنون برای خود دفتر روانشناسی و مشاوره دارد و تا پاسی از شب مشغول کار است و در وقت حضور در خانه، به تصحیح برگههای دانشجویانش میپردازد؛ دانشجویانی که شهناز خدمت به آنها را به صبحانه خوردن با خسرو و حتی گوش دادن به درددلهای او ترجیح میدهد.
سؤالی که پیش میآید این است که «آیا بهراستی تمام مردانی که زنان شاغل دارند، بهسوی زن دوم گرایش مییابند؟» پاسخ صددرصدی برای قبول یا نفی این سؤال نمیتوان داد. تقریبا میشود این را امری نسبی بهحساب آورد.
[ms 1]
زنان شاغل بهخاطر توجه بیش از حد به کار، کمکم از همسر و خانواده فاصله میگیرند و با اینکه از مهر و عاطفهی آنها نسبت به خانواده کاسته نشده، ناخودآگاه این امر در ظاهر بر روابط اعضای خانواده، مخصوصا همسران، مستولی میشود و تنهایی مرد باعث میشود به فردی جایگزین مواقع نبود همسرش فکر کند.
مرد قدم به اجتماعی میگذارد که بهراحتی و بدون دردسر و حتی پذیرفتن مسئولیت میتواند خود را ارضا کند. بانوان بیسرپرست، دختران جوان در پی زندگانی مرفه و زنانی که بهخاطر مشکلات اجتماعی بسیاری که در سطح جامعه وجود دارد، به این ازدواجها تن میدهند. اما مشکل دوچندان میشود. مرد بهخاطر نبود سند رسمی، هر وقت اراده کند میتواند زن را ترک کرده و زن هم دستش به جایی نمیرسد.
با بچهدار شدن این قشر از زنان، مردان دچار مشکل میشوند و ابتدا با تهدید و در صورت کارگر نبودن، با دادن پول و وعده و وعید، آنها را خاموش میکنند. اما بچهای که در این خانواده بهدنیا میآید، نمیتواند هویت داشته باشد، بهخاطر اینکه در کشور قانونی وجود ندارد که به بچههایی که والدین آنها از راه شرعی صیغهی موقت ازدواج کردهاند، شناسنامه بدهد و اکنون آمار تکاندهندهای از وجود کودکان بیشماری هست که بهخاطر نداشتن شناسنامه، تا آخر عمر از نعمت درس خواندن و دیگر مزایای اجتماعی محروم هستند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا کار افراطی یک زن در خانواده میتواند مشکلات پیدرپی را در اجتماع بهوجود آورد. با نگاهی به دور و اطرافمان و همچنین گذشته، درمییابیم مردانی که زنان خانهدار هم دارند، باز هم به ازدواج مجدد مایل هستند و برای همین نمیتوان تقصیر تمام ازدواجهای مجدد مردان را بر گردن زنان شاغل آنها انداخت؛ همانطور که نمیتوان آنها را در این امر کاملا بیگناه تشخیص داد!
با این اوصاف، رسانه بهعنوان یک عنصر تأثیرگذار برای حل این معضلات یا کاستن از آسیبهای آن، چه راهکاری را میتواند ارائه دهد؟
مشکلی که «خداحافظ بچه» در مشاوره به یک زن که نقش همسر دوم را بر عهده دارد می دهد این است که چون ازدواجش در جایی به ثبت نرسیده است، مرد بهراحتی میتواند او را از سر راه خود بردارد و کودکش را از آن خود کند.
شاید سجاد ابوالحسنی خواسته است با دیالوگهای هیجانانگیز بین دو هوو اعتراضی داشته باشد به قانون موجود که در آن، ازدواجهای موقت ثبت رسمی ندارند؛ زیرا مردان با وجود این قانون دیگر نمیتوانند به هیچوجه وجود زن دوم را از خانواده مخفی نگه دارند و همچنین از مسئولیت خود در قبال زن دوم شانه خالی کنند و از همه مهمتر، دیگر بچههایی ناخواسته مانند امیرمحمد در آینده با مشکل هویت روبهرو نمیشوند. اما آیا رسانه تابهحال توانسته یک هدف واحد را در راستای این معضل دنبال کند؟
در شماری از برنامهها که تعدادشان بیشتر هم بوده، وجود زن دوم به کل نفی میشود و مانند ضد قهرمانی است که تمام بنیان زندگی خانواده را از هم میپاشد و در بعضی از تولیدات، در تناقضی آشکار با ادعاهای قبلی، بانوان را به مضر نبودن هوو در زندگی و دعوت به دوستی با او و زندگی مسالمتآمیز دعوت میکند؛ مانند برنامهی زندهای در شبکهی دو سیما با مجریگری خانم نامداری که از مردی داری چند همسر، بهعنوان مهمان برنامه دعوت به عمل آورده بود و یا در همین ماه مبارک در برنامهای دیگر در یکی از شبکههای استانی، دو هوو را که رابطهی مسالمتآمیزی با یکدیگر داشتند، بهعنوان مهمان و طبعا الگویی برای جامعهی مخاطبان دعوت کرده بودند.
تمام این کاستیها برمیگردد به اینکه ما در رسانهی ملی نتوانستهایم یک نظریهی واحد را به نمایش بگذاریم و همین باعث پریشانی افکار بیننده، مخصوصا بانوانی میشود که با این مشکل مواجه هستند.
داستان «خداحافظ بچه» در یک پروسهی ۳۰ قسمتی سعی دارد با یک ماجرای یکخطی مشکلات ریشهای بچههای بیسرپرست و بدسرپرست را بهتصویر بکشد، اما طبق معمول، نداشتن وقت کافی برای نگارش حرفهای که بازنویسی چندباره را میطلبد و ضربالاجل رسانهای که در مطالب پیش به آن اشاره کردیم و اینکه نویسنده خواسته حرفهای خوب بسیاری را در یک سریال بهطور جمعی بزند، مشکلات بسیاری را در روند مضمون و محتوای فیلمنامه بهوجود آورده است.
اما این سریال، جرقهای برای حضور دوبارهی کودک در زندگی رسانه و مطرح کردن مشکلات نوزادان و خانوادههای آنهاست.
امید است با تصحیح قانون فرزندخواندگی توسط تبصره برای خانوادههایی مثل لیلا و مرتضی و سند ازدواج برای شناسنامهدار شدن کودکانی مانند امیرمحمد، جامعه از دو رویی و پنهانکاری و خلافهای اجتماعی تا حدودی عاری گردد.
زنان شاغل بهخاطر توجه بیش از حد به کار، کمکم از همسر و خانواده فاصله میگیرند و با اینکه از مهر و عاطفهی آنها نسبت به خانواده کاسته نشده، ناخودآگاه این امر در ظاهر بر روابط اعضای خانواده، مخصوصا همسران، مستولی میشود و تنهایی مرد باعث میشود به فردی جایگزین مواقع نبود همسرش فکر کند
چه جالب. پس این خانومایی که شوهرشان صب تا شب سر کاره هم حق دارن اگه به فکر جایگزین باشن. چون زندگی که همه ش پول نیست ;)
ضمناً خانم قربانی، ضربالاجل درست هست، نه ضرب العجل :)
به نظرم این فیلم حتی ارزش نگاه کردن هم نداشت (مثل خیلی از فیلم های دیگه صدا و سیما، البته این حتی بدتر هم بود….)
قبل از همه اینایی که گفتید بی حیایی رو رواج میداد
اخه موقع افطار کوچیک وبزرگ با هم پای تلوزیون می نشستن
سلام فرانک جان.
عزیزم ما تو مطلب قبلی هم در مورد شغل بانوان صحبت کردیم. من ایدئولوژی خودم رو در مورد شغل بانوان مشخص کردم و هیچ افراطی نبود در اون و کلن فکر می کنم رویکرد چارقد میانه روی هست.اما خب شما کلن شغل رو با دیدگاه خودتون می سنجید.تو تفکر ما اگه یک مرد هم بخواد به خانواده بی توجهی کنه مذمومه عزیزم.مگه دچار شرایط خاصی باشه که ما برای خانم ها هم در نظر گرفتیم.
طبق نظر ما که نظر اسلامی هست همه ی مشکلات راه حل قانونی داره.مثل خسرو که خانمش تو شرایط خاصی نبود که اون قدر کار کنه و از خانواده بزنه .پس دین راه برگزیدن همسر دوم رو انتخاب کرده بود اما خب خسرو می خواست زیرآبی بره.چون قانونش رو رعایت نکرده بود. در مورد خانم ها اما.اگه یه خانمی احساس کنه همسرش داره از خانواده به بهانه ی کار و در آمد زیاد فرار می کنه و هیچ شرایط خاصی هم از لحاظ مالی مجبورش نمی کنه باز راه دینی گرفتن طلاقه .پس نظریه ای که ما روش کار می کنیم برای هر موردی راه حل داره.
در مورد املای کلمه که تذکر دادید هم یک دنیا ممنون.
متاسفانه به خاطر اینکه دست اندرکاران تولید زیاد به فیلم نامه حرفه ای و محکم و حتی زمان ساخت و … ارزشی قائل نمی شن. شاید فقطقصد دارند آنتن رو پر کنند به هر قیمتی که شده… خلاصه تو این حوزه درد بسیار است.
خانمها که حق طلاق ندارن. اگر زنی توی دادگاه بگه شوهرم دیر از سر کار میاد و توجهش به ما کمه، این برای قاضی قابل قبوله؟ در حالی که قاضیهای محترم به زنهایی که از شوهرشان کتک خوردهن هم میگن نازنازی نباش و بشین سر زندگیت!
این فیلم با وجود اشکالات اساسی که داشت و باید بررسی بشه و جدای از این موضوع به نظر من این فیلم به موضوعی که توجه زیادی داشت اینکه با وجود مشکلات اقتصادی و داشتن بجه خاسته ی یه زوج جوان میتونه باشه و این جیزی هست که الان بین زوج های جوان نیست خیلی ها بخاطر مشکلات اقتصادی به یه بجه و یا اصلا هیج بجه راضی هستن و ان جمله ی اخر مرتضی که کنار ۵ قلو بود کفت خیلی جالب و به موقع بود
شناسنامه بدهد و اکنون آمار تکاندهندهای از وجود کودکان بیشماری هست که بهخاطر نداشتن شناسنامه، تا آخر عمر از نعمت درس خواندن و دیگر مزایای اجتماعی محروم هستند.(اما من تا انجایی که اطلاع دارم البته از قران میکم این حرف که کفته شده که بجه ایی که نتیجه ی ازدواج موقت هیج فرقی با بجه ایی که ازدواج داةم نداره ان وقت جرا باید توی یه کشور اسلامی یه بجه بدون شناسنامه بخاد بزرک بشه؟
تا حالا فیلمی دیدهیین که مسئله عقیم بودن یه آقا رو مطرح کنه؟ یه زوج ناباروری که مشکل از آقا باشه..؟ (به عنوان محور داستان، نه یه موضوع حاشیهای)
من ندیدهم تا حالا.
فرانک جان کاملا باهات موافقم
به نظر من که الان بیشتر قوانین به سود خانم هاست. این قدر هم فضای دادگاه ها به نفع آقایان نیست. زن ها را هم ببینید با کلاه برداری های بزرگ…
خب هنوز یه مدت کوتاهی هست که پزشکی تو این زمینه پیشرفت کرده و خیلی طول می کشه که کلیشه بچه دار نشدن خانم ها فراموش بشه.البته من تو یه مجموعه تلویزیونی مربوط به منطقه کرمانشاه دیدم که خواهر خود شازده داماد که داشت ازدواج دوم میکرد کمک کرد زن برادر قبلیش ثابت کنه که اشکال از خود مرد بوده!اسم زن اول هم کژال بود.
حق طلاق شرطیه که می شه موقع عقد زن از مرد بگیره و تو سند ازدواج ثبت بشه و هیچ اشکالی از لحاظ شرعی نداره.
نکته ظریفی بود سرکار گیسو. بنظرم از فیلمنامه نویس ها نشات میگیره که اکثرا مرد هستند و تفکر غالبشون جنس برتر بودن مرده!
من فکر نمی کنم تفکر غالبشون جنس برتر بودن مرده .مشکل اینجاست که وقتی دارن در مورد شخصیت زن می نویسن نمی تونن یا توانایی ندارن خودشونو جای اون بزارن و کلن مردونه می نویسن.ردپای نویسنده.اگه بشینه جای یه شخصیت زن به این فکر می کنه که ممکنه اشکال از مرد باشه …
البته من گفتم توجه به این هم باید داشت که علم پزشکی مدت کوتاهی هست که تونسته این ازایی رو تشخیص بده و هنوز ذهن نویسنده آشنایی زدایی نشده با این مسئله
چرا جواب سوال من نداددید؟
بسمه جلّت أسمائه
سلام علیکم و رحمة اللَّه؛
خیلی از بخش های نقدتون رو پذیرفتم و بعضی از قسمت های نقدتون رو نتونستم به خودم بقبولونم…
فقط یک مورد رو بازگو می کنم، که فکر کنم از تمام مطلب قصد این نتیجه گیری را داشتید:
نوشته بودید: «امید است با تصحیح قانون فرزندخواندگی توسط تبصره برای خانوادههایی مثل لیلا و مرتضی و سند ازدواج برای شناسنامهدار شدن کودکانی مانند امیرمحمد، جامعه از دو رویی و پنهانکاری و خلافهای اجتماعی تا حدودی عاری گردد.»
خوب این نتیجه گیری بالکلّ اشکال دارد، یک استفتاء از مراجع بزرگوار تقلید بنمائید و در مورد فرزند خواندگی بپرسید، حکم اسلام در این زمینه را از ایشان خواستار شوید، تازه متوجّه می شوید بالکل اشتباه متوجّه این موضوع شده اید…
مطالب را به جای آنکه با میزان خود بسنجید، اسلام را میزان قرار دهید…
ببخشید نفس جان که دیر جوابتون را میدم.این سوال من هم بود تو متن. این رو باید مسئولین پاسخگو باشند.
اما در مورد شما کلب الرقیه… من از نظر اسلامی نوشتم.وقتی با اسلام بخواهید زندگی کنید موقع گرفتن زن دوم همسر اول در جریان قرار می گیره و همین باعث می شه اون آقایی که پدر شده نخواد از شناسنامه گرفتن طفره بره . اما قانون هم شده یه راه گریز برا این دسته از آقایان.
در مورد فرزند خواندگی مرتضی و لیلا هم منظور توجه قانون به انسانهایی باشه که توبه کردند.
در ضمن اگر اسمتان کلب الرقیه …باشد از لحاظ اسلامی مشکل دارد.با توجه به معنی این اسم شما ارزش انسانی را که پروردگار از میان موجودات به آدمی می دهد را نادیده می گیرید و ارزش انسانی خودتان را تا حد کلب پایین می آورید. یادتان نرود که ما فقط بنده و مخلص و تعزیم کننده در برابر خداییم که شریکی ندارد.
با تشکر
بسمه جلّت اسمائه
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛
و امّا در موردِ کلب گفتن حقیر خود را؛ مانندِ مقالۀ شما که خلافِ حکم الله و خلافِ ما أنزل الله بود آن بخش از آن که حقیر بر آن ایراد وارد نمودم و پاسختان اصلاً پاسخِ کلامِ حقیر نبود، این سخنتان نیز عدم اطّلاعِ شما از احکامِ شرعِ مقدّس را می رساند.
در روایت شریفه در کتابِ شریفِ مدینة المعاجز تألیف مرحوم علّامة الکبیر السیّد هاشم البحرانی رفع اللَّه درجاته در قصّۀ لیلة المبیت وارد شده است که:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) لِعَلِیٍّ (سلام اللَّه علیه): أَ رَضِیتَ أَنْ أُطْلَبَ فَلَا أُوجَدَ وَ تُوجَدَ، فَلَعَلَّهُ أَنْ یُبَادِرَ إِلَیْکَ الْجُهَّالُ فَیَقْتُلُوکَ قَالَ: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ رَضِیتُ أَنْ تَکُونَ رُوحِی لِرُوحِکَ وِقَاءً، وَ نَفْسِی لِنَفْسِکَ فِدَاءً، بَلْ قَدْ رَضِیتُ أَنْ تَکُونَ رُوحِی وَ نَفْسِی فِدَاءً لِأَخٍ لَکَ أَوْ قَرِیبٍ أَوْ لِبَعْضِ الْحَیَوَانَاتِ تَمْتَهِنُهَا وَ هَلْ أُحِبُّ الْحَیَاةَ إِلَّا لِخِدْمَتِکَ وَ التَّصَرُّفِ بَیْنَ أَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ وَ لِمَحَبَّةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ نُصْرَةِ أَصْفِیَائِکَ، وَ مُجَاهَدَةِ أَعْدَائِکَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا أَحْبَبْتُ أَنْ أَعِیشَ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا سَاعَةً وَاحِدَةً»
احتجاجِ حقیر در این روایت به این قسمت از روایت است، که امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه در لیلة المبیت خطاب به رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم می فرمایند: «قَدْ رَضِیتُ أَنْ تَکُونَ رُوحِی وَ نَفْسِی فِدَاءً – إلى أن قال – لِبَعْضِ الْحَیَوَانَاتِ تَمْتَهِنُهَا؛ به درستی که راضی هستم که باشد روح و نفسم فدای بعض از حیواناتی که خود را برای تو به مهنت می اندازند!»
در ضمن شما علم اصول فقه را یا نخوانده اید و یا اینکه به آن توجّه ننموده اید در آنجا که بحث استمعال لفظ مجازاً مطرح می شود همچون لفظِ اسد برای رجلِ شجاع؛ همانگونه که در روایتِ شرفۀ وارده در کتابِ بصائر الدرجات آمده است که رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در شبِ معراج دیدند که بر ساقِ عرش نوشته شده بود: «حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِ اللَّهِ؛ حضرت حمزه علیه السلام شیرِ خدا و شیرِ رسولِ خدا است» و یآ آنجا که در روایت أصبغ بن نباته یکی از القابِ أمیر المؤمنین سلام اللَّه علیه اینگونه آمده است: «أَسَدُ اللَّهِ الْغَالِبُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ مِنَ الصَّلَوَاتِ أَفْضَلُهَا وَ مِنَ التَّحِیَّاتِ أَکْمَلُهَا» اگر موصوفِ نمودن به این القاب مغایر و مخالف با کراماتِ انسانی و شرافتِ او باشد قطعاً از لحاظِ کرامت، مولى الموحدّین و إمام المتّقین سلام اللَّه علیه در بالاترین مرتبه از آن قرار داشته و حقّ آن بود که از القابِ ایشان اسد اللَّه الغالب نباشد و یا اگر ای«گونه بود که شما می فرمائید پس اوّلین اهانت کننده بر انسان خدایِ کریم بود – العیاذ باللَّه – که بر ساقِ عرشِ خود حضرتِ حمزه علیه السلام را به نامِ اسد اللَّه و اسد رسوله نام برده اند و نیز در بابِ کرامتِ بعضِ از حیوانات می توانِ به روایتِ مرویّ از جانبِ جنابِ علیّ بن إبراهیم القمی رحمه اللَّه در تفسیرش احتجاج نمود که حضرت امام صادق سلام اللَّه علیه فرمودند: «فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ، حِمَارُ بَلْعَمَ بْنِ بَاعُورَاءَ وَ ذِئْبُ یُوسُفَ وَ کَلْبُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ» که تنها سه حیوان هست که به بهشت می روند و یکی از آنها سگِ اصحابِ کهف است و این سه حیوان در حالی به بهشت می روند که افرادی از بَشَر ممکن است به بهشت نروند.
و اینکه انسان اشرف مخلوقات است نیاز به اثبات دارد که نزدِ حقیر ثابت نیست و بلکه این ادّعاء که انسان أشرف مخلوقات باشد مخالف با آیه ۷۰ از سورۀ ۱۷ (الإسراء) می باشد «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً؛ و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مَرکَب ها] برنشاندیم، و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم، و آن ها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم» همانگونه که آشکار است در آیۀ خداوندی کریم می فرماید: «عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا» و نفرمود: «على جمیع ممّن خلقنا» پس معلوم می شود مخلوقی افضل از انسان هم وجود دارد و لکن در بابِ حضرتِ رسول اللَّه و اهل البیت عصمت و طهارت سلام اللَّه علیهم بالتواتر نزدِ ما ثابت است که اینان اشرف مخلوقات هستند…
إن قلت: پس با این سخنِ خداوندِ کریم چه می کنید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ؛ آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است»… قلتُ: پاسخِ شما از خودِ آیۀ شریفه مشخّص است، زیرا خداوندِ کریم فرموده اند: «أَحْسَنُ الْخالِقینَ» و نفرموده اند: «أحسن المخلوقین»، فتأمّل جیّداً…
عودٌ على البدء: مضافاً بر آنچه بیانش گذشت، بسیاری از کبارِ از فقهاء این لقب را بر خود نهاده بودند، من جمله معروف و منقول است که اوّلین کسی که این آیۀ ۱۸ از سورۀ ۱۸ (الکهف): «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ» را برای امضاء خود استعمال نمود، مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی رفع اللَّه درجاته استادِ بزرگوارِ مرحوم علّامۀ حلّی رفع اللَّه درجاته بوده اند و از علمای حیّ (= در قیدِ حیات) نیز می توان، حضرت آیت اللَّه وحید خراسانی حفظه اللَّه تعالى را نام برد که آن جملۀ معروف را بیان نمودند که به این مضمون است: «عرضِ ادبِ ما به ساحتِ مقدّس ولیّ عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف تبصبصِ کلبی است به درِ خانۀ صاحبش -إلى أن قال- استغفار می کنم از این سخن، وحید کجا و سگیِ این آستان کجا…» و نیز حضرت علّامۀ آیت اللَّه شیخ محمّد جمیل حمّود العاملی حفظه المولى و رعاه که از شاگردانِ علّامۀ کبیر سیّد شهاب الدین مرعشی نجفی رفع اللَّه درجاته و از مراجعِ کبارِ لبنانی می باشند در خاتمۀ نامه هایشان خود را اینگونه معرّفی می کنند: «کلبهم الباسط ذراعیه بالوصید، کلب الزهراء سلام اللَّه علیها، کلب الحجّة روحی له الفداء و…» و با این تفاصیل، حقیرِ سراپا تقصیر حجّت را بر خود تمام نموده و بر جوازِ ملقّب نمودنی خود به کلب هیچ گونه شکّ و شبهه ای ندارم…
و مطلب در این باب فراوان است که این عُجاله ظرفیّت آن را ندارد…
کلب الرقیّة سلام اللَّه علیه علی بن محمّد العزیزبوریان البروجردی عفی عنه
بسمه جلّت اسمائه
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛
در کامنت های بالا فرموده بودید:
«حق طلاق شرطیه که می شه موقع عقد زن از مرد بگیره و تو سند ازدواج ثبت بشه و هیچ اشکالی از لحاظ شرعی نداره»
و در این مورد نیز اشتباهِ فاحشی نموده اید بهتر است یک استفتاء ار فقهای کرام در این زمینه بنمائید در موردِ این حکم تا اشتباهتان را متوجّه بشوید، تا آنکه من بعد احتیاط نموده و از خود فتوا صادر ننمائید
و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین
کلب الرقیّة علی بن محمّد العزیزبوریان البروجردی عفی عنه