دستهبندیهای مختلفی از نظریهپردازی دربارة دین صورت گرفته و ارائه شده است که هر کدام متکی بر جنبهای و ناظر به معیاری است: دستهبندی بر اساس حوزههای مختلف دینپژوهی؛ مثل نظریات مردمشناسانه، روانشناسانه و جامعهشناسانه. یا مبتنی بر وجه بارزِ مورد تأکید در دین؛ یعنی نظریات عقلگرایانه، عاطفهگرایانه و عملگرا[i]. همچنین بر حسب عقبة فکریِ نظریات، یا جغرافیای شکلگیری آنها، یا موضوعات و جنبههایی از دین که محور نظریهپردازی قرار گرفتهاند. دستهبندی ممکن است در قالب نوعی مرحلهشناسی از فرایندِ تحول و تبدُّل و جایگزینیِ نظریات صورت گیرد[ii]. این مقال با اتخاذ مبنای اخیر مدعی است که جامعهشناسی در مطالعة دین، سه مرحلة مشخص را پشتِ سر گذارده و اینک در مرحلة چهارم تحولات نظری دربارة دین به سر میبرد
[i]همیلتون در تعقیب و تکمیل کارِ ایوَنس پریچارد، این دستهبندی را مبنای تدوین کتاب خویش قرار داده است. در کار او عملِ دینی به مناسک تقلیل یافته و در ذیل تئوریهای جامعهشناختی مورد بررسی قرار گرفته است. او البته از شق چهارمی هم تحت عنوان نظریههای معنا نام میبرد که ترکیبی از عقلگرایی و عاطفهگرایی است که از همکاری میان جامعهشناسی و روانشناسی پدید آمده است. نگاه کنید به: (همیلتون ۱۳۷۷: ۳۲۰).
[ii]برای ملاحظة مصداقی از دورهشناسیِ تحول نظری در جامعهشناسی دین، به کتاب جامعهشناسان و دین، اثرِ سوزان بود مراجعه نمایید. او در آنجا از یک دورهشناسی چهار مرحلهای در جامعهشناسی آمریکا یاد کرده است که با رویکرد منفی و بیاعتنا به محتوای دین آغاز میشود و به دورة اهمیت یافتنِ ایده و عطف توجه به فحوای دین و قرار گرفتن جامعهشناسی دین در ذیل جامعهشناسی معرفت خاتمه میپذیرد.بِکفورد نیز معتقد است که جامعهشناسی دین، هم از حیث رهیافتهای نظری و هم از حیث موضوعات مورد بررسی دچار تحول شده است و هر دو نیز بر تحولات روششناختیِ آن مؤثر افتادهاند. نگاه کنید به: (بود ۱۹۷۳: ۵-۴ ؛ بِکفورد ۲۰۰۰).
…