اوضاع خزان زده!

۱۰ دقیقه ای می شود که ازتاکسی پیاده شده ام وبه یمن راهنمایی های درست ودرمون! راننده ی تاکسی وبعد هم خانمی رهگذر،هنوز خیابان مورد نظررا نیافته ام و کماکان به طواف پل سید خندان مشغولم! چاله های ابدی کوچه ها وپیاده روها هم که دیگر به عضو تفکیک ناپذیرمعماری مدرن! شهرمان تبدیل شده اند واین روزها آغوش برای باران پاییزی هم گشوده اند،هرازچند گاهی پیاده روی اجباری بنده را شدیدا نم می زنند.صدای کفش های زمستانی ام چیزی شده شبیه لعن ونفرین به عالم وآدم، ازسردبیرگرامی گرفته با این سوژه یابی نابش! تا همشهری های محترمی که به محض پرسیدن آدرس چنان عاقل اندر سفیه نگاهت می کنند که گویا خود تا
کوچه پس کوچه های بورکینافاسو!! را بلدند وبعد که پی راهنمایی شان می روی متوجه می شوی ۴ تا کوچه بالاتررا هم نمی شناسند! گفتن یک نمی دانم واقعا اینقدر سخت است؟!
درچنین اوضاع و احوال خزان زده ای! پس از ۴۵ دقیقه پیاده روی سرانجام به دفترمجله ی دختران می رسم وبلیط ، ببخشید، کارت دعوت جشن سالروز ازدواج
حضرت زهرا -سلام الله علیها- و حضرت علی -علیه السلام- را خریداری،ببخشید یعنی دریافت می کنم.

دعوت عمومی به صرف شادی وشیرینی
همه چیزازدعوت عمومی ماهنامه ی «دختران» برای جشن سالروزاین پیوند آسمانی آغازشد.آن هم با یک دعوت عمومی در صفحه ی اول نشریه دختران وتیتر روی جلد. دعوت نامه ای با چاشنی روضه خوانی برای مظلومیت این ماهنامه درعدم دعوت به جشنواره ی مطبوعات.ما که بی خبریم ازعلل دعوت نشدن «دختران» به این
جشنواره،اما این با خاک یکسان کردن جشنواره مطبوعات وهیچ انگاری حضورآن همه نشریه وخبرگزاری هم فقط به این دلیل که «ما نبودیم» چندان قشنگ وحرفه ای نبود. بگذریم…
ما که دلمان برای جشن -آن هم به چنین مناسبت بی نظیری- شدیدا لک زده بود،بسی خشنود شدیم که دعوت عمومی است وفقط دخترخاله،پسرخاله های خود را دعوت نکرده اند.برای تهیه کارت دعوت هم باید با دفتر نشریه تماس می گرفتیم که تماس گرفتیم وفهمیدیم اولا منظورازتهیه کارت دعوت، خریداری بلیط است به قیمت
۱۲۰۰۰ تومان ،ناقابل! ثانیا جشن ۲۱ آذر نیست و۲۰ آذر است! زیاد هم سخت نگیرید،اشتباه است دیگر پیش می آید.ثالثا جشن خانوادگی است و نه ویژه دختران.بعد هم رفتیم برای خرید بلیط که شرح ماوقع درابتدای مطلب آمد.البته ازحق نگذریم وقتی فهمیدند همکاریم واهل قلم، تخفیف فوق العاده ای دادند و قند دردل ما وسردبیر گرامی آب کردند! آن هم فقط به اعتبار کلام بنده بدون درخواست سند ومدرکی دال برخبرنگار بودن من!

به بهانه ی مهرعلی وزهرا
می دانستم که می آیی،این همه «نه» گفتن های من که بیراه نبود.منی که دلم به بی نهایت غیب راه داشت که نه، اصلا خود غیب بود دل نه ساله ی فراق چشیده ام.
می دانستم که می آیی.پدر، هم او که فقط من می توانستم رسول الله صدایش نزنم، آمد، نشست وازتو گفت، وازخواستگاری محجوبانه ات، وازمن پرسید می خواهمت
یا نه؟ چه پرسش عجیبی! بابا خود همه ی غیب بود.می دانست تپش های دل من علی،علی می گوید وبازمی پرسید! می دانست همه ی این روزها به انتظارآمدن تو،
برای لحظه ای نشستن در سایه ی آفتاب نگاه عاشقت لحظه شماری کرده ام و بازمی پرسید : » فاطمه جان! علی به خواستگاری تو آمده است. چه می گویی؟»
چه می گفتم؟! گوشه گوشه ی دل مرا عطریاد تو سرشارکرده بود و پدرهمه را می دانست.

سالاد اولویه،مهمان ویژه و آنجلینا جولی!
ساعت ۱۸:۴۵ به سالن میلاد واقع درنمایشگاه بین المللی رسیدیم.ازشرح چگونگی رسیدن به نمایشگاه وترافیک دائمی بزرگراه شهید چمران می گذرم که خود
پرونده ی ویژه ای است.خانمی کاملا امروزی ! پس از رویت بلیط هایمان می گوید: باید از درعقب وارد شویم . با اندکی پرس وجو متوجه می شویم صندلی های
جلو برای مهمانان ویژه است با بلیط های آبی و بلیط های ما نارنجی است. چه ساده فکر می کردیم آپارتاید فقط به رنگ های سفید وسیاه ارتباط دارد!
قبل از ورود به سالن ظرف محتوی شام را دریافت می داریم: ظرفی از سالاد اولویه با دو نان گرد فرانسوی ویک نوشابه. یقین دارم بیشتر از صرفه جویی افراطی
-همان ورژن مودبانه ی بخل!- حفظ پرستیژ کاذب جشن موجب خطورچنین شامی به ذهن رفقای ما شده است. چه می کند این غربگرایی با ذهن والبته دل!! ملت.شایان ذکراست ما هم توقع دیزی با پیازو سایر مخلفات نداشتیم اما…خدا وکیلی جشن، آن هم ازدواج، بی شیرینی دیده بودید؟
عده ای مشغول شام می شوند. من اما چشمم به در ورودی مهمانان ویژه خیره مانده تا ببینم چه چیزی اینان را ویژه کرده است که البته ثمری هم ندارد وگویا با چشم غیر مسلح! قابل رویت نیست.
دقایق می گذرد واز آغاز جشن خبری نیست . ترانه های محمد اصفهانی پخش می شود:
همیشه با نگاه تو از تو عبو رمی کنم ازاینکه عاشق توام حس غرورمی کنم
کمی که می گذرد خود را درجمع غریبه می یابم.خیلی ازمهمان ها با هم آشنایند،شاید هم فامیل،شاید هم دخترخاله،پسرخاله!به یمن خانوادگی بودن جشن، بعضی دوستان هم که قراراست بعدا خانواده شوند -خانواده شوند؟!- هم حضور دارند. تیپ ها هم اکثرا عجیب پی حفظ پرستیژ کاذب خود بوده اند ومن ازاین بابت هم احساس غریبی می کنم.نگاهی به فرم نظرسنجی برنامه می اندازم. سوال سوم: برگزاری این جشن ها در سالروزازدواج..چقدر مفید و ضروری است؟
دخترها وپسرهای جوان با کارت هایی آویخته از گردن به عنوان انتظامات سالن دررفت وآمدند وتعددشان نرم نرمک به جایی می رسد که کانه نه در سالن که بر روی اعصاب ما راه می روند!
صندلی ها کم کم پر می شوند. حوصله ام سررفته،به تقلید از دو دختری که جلویم نشسته اند، شیطنتم گل میکند و بلوتوث موبایلم را روشن می کنم.به محض آغاز
جستجو،لیست بلند بالایی از اسم های مختلف را روی صفحه ی گوشی ام میبینم. دیدم جوانان حاضردرجشن را سکوت مشکوکی دربرگرفته نگو بدجورمشغولند!
از ثمره ی این شیطنت موبایلم به عکس آنجلینا جولی هم متبرک می شود!

جشنی پر از موسیقی
ساعت ۱۹:۴۵ سرانجام با قرائت قرآن وبعد سرود ملی جشن آغاز می گردد. با آمدن علیرضا جاویدنیا به روی سن سالن پرازصدای سوت وکف می شود.مجری وبازیگرتوانمندی که اجرای برنامه برعهده ی اوست وبه زیبایی فضای آسمانی زندگی حضرت زهرا وحضرت علی-علیهماالسلام- را توصیف می کند وازجوانان
می خواهد درسادگی، درعشق و درآسمانی بودن به ایشان تاسی کنند.
اولین برنامه شعر خوانی است توسط فریبا وکیلی.دو شعرمذهبی که صدای اعتراض برخی از حضار رابلند می کند! یکباردیگر مناسبت جشن را درذهنم مرور
می کنم.
بعد گروه موسیقی فرزاد امامی با دف وفلوت به روی سن می‌آیند و قطعات زیبایی رااجرا می کنند که به دفعات مورد تشویق قرارمی گیرند. وبعد مهرداد کاظمی و
ترانه ی معروف علی مولا علی مولا علی جان…و بعد باز اجرای موسیقی سنتی. این میانه جاوید نیا به اصراربرخی حضار قطعه ای طنز به اسپانیایی اجرا می کند.
وباز موسیقی وموسیقی وموسیقی. مهرداد هویدا-خواننده ی تیتراژپایانی سریال مسافری ازهند- با گروهش ما به سرزمین افغانستان می برد.البته در این سفرکوتاه
نمی دانم چرا برخی روی صندلی هایشان یاد حرکات موزون می افتندو…شانس آوردیم موسیقی شبه قاره اجرا می شود نه ترانه های شنگول لس آنجلسی!
و بعد گروه سرود ناشنوایان با چند آهنگ از مجید اخشابی و ناصرعبداللهی. بین دو اجرای‌شان مسئول ارگ می گوید این عزیزان صدای تشویق های شما را نمی شوند
و به همین دلیل واکنشی نشان نمی دهند.لطفا دستهای خود را بالا بیاورید تا اینان ببینند. حضارچنین می کنند وبا تعظیم گروه سرود مواجه می شوند. دل من می لرزد،
و چیزی هم درون چشمهایم. با صدای ناصرعبداللهی همراه می‌شوم:
قنوت بسته آسمون به قامت ستاره
رو بوم کعبه ربنا نفس نفس می باره
بهونه ی تمومشون مهرعلی وزهراست

تنها برنامه ی متنوع ، اجرای یک آیتم نمایش رادیویی توسط هنرمندان جمعه‌ی ایرانی است.البته قرار است دو آیتم دیگر هم اجرا کنند که چون ساعت نزدیک ۱۱
است ومسیر ما دور، می رویم و موسیقی پاپ مراسم راهم از دست می دهیم!
دلم می گیرد،جز چند بیت شعر از مناسبت وصاحبان اصلی جشن خبری نیست. اگر به خودمان زحمت برگزاری جشن به چنین مناسبت هایی را بدهیم یا اینگونه
می گذرد که فقط شادی را درموسیقی می بینیم یا فقط با مداحی وسخنرانی.کجاست تعادل؟! فکرم مشغول سوال سوم فرم نظرسنجی می شود.فقط برپایی جشن که
مهم نیست،محتوی را چه می کنیم؟!!!
این جشن به همت بنیاد مهرمانا وشرکت ترنم نی برگزارشده بود وقراربود مهرمانا ازاین جشن به عنوان ابزاری برای معرفی الگوی مناسب به خانواده استفاده کند!
و آنچنان که مسئول بنیاد گفته هدف بنیاد مهرمانا پرداختن به بحث ازدواج و بنیان خانواده است! من دیگر حرفی ندارم!