دوباره پیامبر

تنها کتابی که هنوز نتوانسته ام تمامش کنم، این کتاب است! نمی‌توانم، قوت و قدرت تمام کردن کتاب را ندارم، هیچ کتابی مرا این چنین مبهوت نکرده است، هیچ کتابی با صفحات زیاد یا کم، نتوانسته است اینقدر اثرگذار باشد که جرات به آخر رساندنش را نداشته باشم، داستانی نیست که انتهایش را ندانم، شاید اگر انتها را نمی‌دانستم باز نیز کتاب را تمام نمی‌کردم، هنوز در ظهر عاشورا مانده‌ام، انگار عاشورا هم مانده‌است، در ذهنم، هنوز شبیه‌ترین فرد به رسول ‌خدا «صل‌الله‌علیه‌وآله» در میدان نبرد ایستاده، انگار با نخواندن من زمان نیز می‌ایستد! حقیقت را باید گفت، هیچ دوست ندارم این کتاب را تمام کنم، هربار که به سویش می‌روم به خودم قول می‌دهم که در شب‌های ماه محرم خواهم خواند، اما هنوز نتوانسته‌ام.

کتاب به ظاهر کوچک است، در قطعه‌ی پالتویی، اما اگر دل بدهی تو را به اندازه‌ی هفت دفتر مثنوی غرق می‌کند، می برد به مهمانی علی‌اکبر«علیه‌السلام»

ادبیات شعر گونه‌اش، نثر منسجمی دارد که احساس خاصی را متبلور می کند، دوست داری، فقط بخوانی اما به نیمه‌ی کتاب نرسیده سنگینی مصیبت کربلا، جان‌کاه‌ می‌شود و لطافت میلاد این عزیز را به حدی می‌رساند که به جان آرزو می‌کنی، کاش در کربلا همراهشان بودی.

با خواندن نیمی از این کتاب، بسیاری از صفات این حضرت برایم روشن شد و به انصاف باید گفت که شایسته است روز میلاد این بزرگوار، روز جوان نامگذاری شود تا رفتارشان الگویی برای جوانان باشد، چه زیباست که در روز میلادشان، قسمتی از این کتاب را هدیه‌ی زلال چشمانتان کنم:

« کاروان کاروان شادی می‌رسد، علی«علیه‌السلام» در را می‌نوازد، در گشوده می‌شود. نوزاد را به آغوشش می‌سپارند. می‌پرسند نامش چیست و حسین«علیه‌السلام» نرم و متواضعانه پاسخ می‌دهد. اگر هزار فرند بیابم نام همه را علی خواهم گذاشت. نسیم بوسه‌ی علی«علیه‌السلام» نیز بر پیشانی کودک می‌نشیند. شگفتا!‌نسیم همه‌‌ بوسه‌ها بر پیشانی می‌وزد!

فرشتگان آمده‌اند، همهمه‌ی بال‌هایشان سپید در سپید گستره‌ی خانه‌ی حسین را پوشانده‌است.

مبارک باد این نوزاد،‌ خجسته و خوش فرجام باد این فرزند! چه قدر شبیه پیامبر است چه قدر شبیه مسیح. یا حسین!‌جدّ‌ مادرش، عروه بن مسعود ثقفی شبیه مسیح بود. شبی که پیامبر سیر آسمان می‌کرد، در معراج خویش مسیح را دید و با شگفتی گفت: چه قدر شبیه عروه است و اینک فرزند لیلا، همان عیسی است. همانند عروه. دو پیامبر در فرزندت خلاصه شده‌اند. ما فرشتگان به زیارت دو رسول آمده‌‌ایم به دیدار مسیح و مصطفی.

حسین می‌خندد. فرشتگان گهواره را طواف می‌کنند و لبخند‌های کودک را به شوق جرعه جرعه می‌نوشند.»