پشت نگاه زخمی ات سنگر گرفتم
این ارتباط ساده را از سر گرفتم
با هیئتی از اشک خود راهی شدم تا
احساس کردم کوچه را در بر گرفتم
وقتی که آهم پا نشد از گوشه ی دل
تهدید کردم سینه را خنجر گرفتم
من بر خلاف بغضهای خسته، امشب
اوقات چشمان تو را کمتر گرفتم
در لابه لای گریه ، قرآن را شب قدر
از شوق دستان شما بر سر گرفتم
دنیا سه شب دور سرم چرخید تا من
تصمیم خود را در شب آخر گرفتم