… هنوز حساب ، کتاب ها از عمل کردهای دوره های قبلی تمام نشده است که باید خودکار و شناس نامه را برداری و راهی صندوق های به صف شده ی انتخابات شوی . درست در بحبوحه ی تکان دادن و بیرون ریختن کثیفی از خانه ، شهر پر از تبلیغات رنگارنگ و البته وعده های رنگین تری می شود که یحتمل (بر اساس تجربه های پیشین) اگر خوش بین باشیم اکثریت که نه ؛ بعضا ، در هنگام نوشتن چنین وعده هایی ، تنها چیزی که به مخیله ی خدمت گزاران بعد از این خطور نمی کرده ، چه گونه گی به عمل رساندن آن هاست . وعده هایی که گاه بعد از تصاحب همان صندلی سبز خدمت گزاری ، هم چنان بر اساس کسب مجدد اسم و رسم و البته برای حفظ صندلی در دوره ی بعدی ، بسیار رنگین تر فریاد می شود که اگر گاه ، این خدمت گزاری تنها فریاد نباشد ، این پرسش بزرگ پیش می آید که چرا انتقادات به دو قوه ی دیگر قبل از آن که به خود مسئولان آن دو جا برسد ، تیتر رنگین روزنامه های تفکر مقابل دولت می شود ؟! دولتی که قرار است برای مردم خدمت گزاری کند و از آن جا که پایه و اساس مجلس هم باید بر همین اصل گردانده شود به یقین هم سویی این دو نهاد برای صاحبان اصلی اشان که همان مردم هستند ، سودمند تر خواهد بود در حالی که در مواردی که صرفا در حیطه ی مسئولیت دولت است می بینیم که این خدمت گزاری فریادتر می شود ؛ هنوز چندین طرح و لایحه ی ضروری در مجلس به تصویب نرسیده که حتا عنوان هم نشده ، ساعت ها و روزها بر سر فلان پیش نهاد دولت مثل عقب و جلو شدن ساعت ، میزان تورم رگ خدمت در نماینده گان بالا رفته و به جای دولت ، غیرت مند شده و بحث هایی پیش می کشند وقت کش ! که نگو و نپرس . خوب ، بررسی قوانین و تصویب طرح و لایحه ، یعنی همین دیگر !
و حالا بماند که فلان نماینده ی محترم ! که گویا عرصه ی « قاعده ی هرم بهارستان » را برای خدمت گزاری تنگ دیده و به مقام هم نه ، بل که صندلی بزرگ تری (وزارت و ریاست و معاونت !) آن هم برای خدمت گزاری ! چشم دوخته بوده ، لاجرم با قرار نگرفتن در کادر وزرای دولت ، دستش در پوست گردو مانده (جسارتا البته) و نتیجتا می بایست تا در همان « قاعده » خدمت کند . ولیکن حسرت تمام روزهایی که برای تبلیغ دولت روی کار آمده ، مجیز گویی کرده را ، هم راه با داغ خدمت و خدمت گزاری ، بر سر صاحب آن دولت که مردم باشند ، چنان باقی گذاشته که حالا باید برای جا زدن خودش در فلان گروه و دسته ، مجددا به مجیز گویی ممتدش ادامه دهد و بالاخره که همان صندلی سبز رنگ هم برای خدمت گزاری غنیمت است ، قبول ندارید ؟!
و تازه به همه ی این ها اضافه کنید ترجمان جدید فراکسیون های عزیزی مثل ، فراکسیون فرهنگی که معلوم نیست بر چه اساسی عنوان فرهنگی را به یدک می کشد . یا اصولا فرهنگ در این کمیسیون در چه چارچوبی قرار گرفته که نتیجه اش بعد از این سال ها تنها چیزی که نیست ، فرهنگ است و شاید هم بحث بر سر بودجه ی فرهنگی یعنی همان کارکردهای فرهنگی و هم چنان هم ما از مرحله پرتیم !
از آن طرف هم عده ی دیگری یحتمل در حال ماست مالی و ماله کشی بر غائله ی تحصنات گذشته اشان بودند که داغ رد صلاحیت ها هم بر آن اضافه شد ( برای فیلتر نشدن نگارنده ؛ صلوات) و بر خط های تعیین ، تکلیف شان هم بالتبع افزوده . و البته اینان گاهی آن چنان سخن می گویند که گویی دسته گل های به آب داده شان را هنوز از آب نگرفته ایم و نمی دانیم که چه قدر هنرمندانه سیاست را با وضع قوانین مخلوط کرده و در توهم خدمت گزاری هم چنان شعار می دهند .
البته با همه ی این ها یادمان نمی رود هنوز این عرصه ی خدمت گزاری ، همان جایی است که در هفتم آن روز تابستانی ، یادگاری سرخ از حضور نماینده گانی از جنس همین مردم تا به امروز ، باقی ماند و شاید هم برای همین است که وقتی صحبت از رای دادن و انتخابات می شود بیش از هر چیز تجدید میثاق با چنین یادگاری هایی حضورمان را دلیل می شود و چه حجتی بالاتر از این که عزیز دل های نسل انقلابی امان – اول و دوم و سوم ندارد – از اولین انتخاب کننده گان مجریان قانون و قانون گذاری در کشور همیشه هدفمند مان هستند به هر حال قرار است همه ی ما با هم به آن قله ی پیروزی اسلامی در چندین سال دیگر برسیم و این انتخابات هم قدمی ست که تعیین چه گونگی سرعت گام های مان تماما به انتخاب دقیق و به حق امروز ما وابسته است که مبادا مشمول حدیث مبارک امیر بیان ، حضرت علی (ع) شویم که « ما اکثر العبر و اقل الاعتبار » . و عاقبت این که اگر طعم یادداشت مان تلخ شد ، امید داریم با برگه ی رای سبز انتخاب اصلح مجلس هشتم ، این دقت نظر هر چند تلخ ، شیرین شود و باقی ، روز ۲۴ اسفند و صد البته خدا و بس !