پیاده به آستان دوست

[ms 0]

[ms 1]
[ms 2]
[ms 4]

[ms 3]
[ms 5]
[ms 6]
[ms 7]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 12][ms 11]
[ms 13]
[ms 14]
[ms 15]
[ms 19][ms 18][ms 17][ms 16]
[ms 20]
[ms 21]
[ms 24][ms 23][ms 22]
[ms 25]
[ms 26]
[ms 27]
[ms 28]

خیمه‌ها تا خدا؛ زاینده رود پر آب شد!

[ms 22]

بی آنکه آب،
رد پای آب…
آبی رنگ
آبی پا!

[ms 6]

شرف المکان بالمکین

گرانقدرتر شده بود انگار
سی و سه پل اصفهان
بر آب…

[ms 5]

[ms 9]

سی و سه پل،
با در بسته
و درهای باز

رو به آب

[ms 10]

[ms 0]

باید که چشم شد و نگاه کرد،
خیره خیره جاری آب…

[ms 19]

[ms 12]

هیچکس نیامده بود،
همه را اما،
آورده بود؛

آب…

[ms 8]

[ms 2]

[ms 3]

هیچکس غریبه نیست،
مگر آنکه صورتش،
با زحمت خطوط بی‌شعور،
از جمع‌های مهربان،
غریبه‌اش کند.

اما نگاه،
نگاه که جرم نیست!
با چشم پر آب…

[ms 11]

[ms 13]

[ms 14]

[ms 15]

[ms 16]

باید از نگاه رد شد و دل به دریا زد،
دل به دریا،
پا به آب

[ms 1]

خیمه‌ها تا خدا

اینجا نه عرفات،
نه مشعر،
اینجا محضر است،
محضر آب…

[ms 20]

و میان حاضران،
حاضران غایب،
غایب از هم،
حاضر در آب

[ms 7]

[ms 4]

نه فقط زمین،
که آسمان
چه زیباتر شده
همراه آب…

[ms 17]

[ms 18]