وقتی تجرد انکار می‌شود

ایمیل را که باز می‌کنم، خانم دبیرِ بخش آن تو نشسته‌اند و دستورِ نوشتن درباره‌ی تجرد (در کشور) را می‌دهند. برایم جذاب نیست. عوضش سعی می‌کنم قیافه‌ی دبیر بخش را در حال قلمی‌کردن آن موضوع تصور کنم. بی‌نتیجه است و تجرد، گردنم را گرفته. چشم می‌گذارم تا نبینمش.

[ms 0]

۱- مکث می‌کند و درحالی‌که سعی می‌کند جملاتش را مرتب کند، حالی‌ام می‌کند در این حوزه، کتاب خاصی نیست و مقاله هم جز تعدادی محدود که در یک یا دو فصل‌نامه منتشر شده‌اند، چیزی دستم را نمی‌گیرد.
این‌ها صحبت‌های یکی از کارشناسان امور بانوان است که از جدی نگرفتن بحث تجرد در کشور گله می‌کند. دلیلش را که جویا می‌شوم، با خنده می‌گوید به‌خاطر مسئله‌ی ازدواج و اهمیت آن در فرهنگ و کشور ماست و اینکه چه‌بسا مطرح کردن بحث تجرد به‌عنوان معضلی روبه‌رشد، به آن حوزه آسیب برساند!

صریحش می‌شود «انکار بحث تجرد» و این یعنی ما در ترویج ازدواج و ترغیب به تشکیل خانواده موفق بوده‌ایم! از پای نمی‌نشینم؛ اینترنت را برای این‌جور مواقع ساخته‌اند دیگر. سه روز سرچ پی‌در‌پی برای گرفتن نتیجه‌ی آن خانم کارشناس، اگر نگوییم کافی است، بی‌انصافی است اگر کم تصورش کنیم.

چند گزارش مختصر آماری از وضعیت تجرد در کشور (که همه یکی بودند و تکرار می‌شدند)، چند مصاحبه‌ی نسبتا خوب و چند مقاله‌ی علمی و آماری، تمام یافته‌های نگارنده بود که به موتور جستجوی گوگل متوسل شد. کتابخانه‌ها و چند کارشناس دیگر روان‌شناسی و امور بانوان، دامن‌هایشان را از دست‌هایم بیرون نکشیدند و با ابراز همدردی با چشم‌های نالانم، از یافتن کتابی با این موضوع ناامیدم کردند. چشم‌های خسته‌ام را که باز می‌کنم، می‌بینم بقیه هم چشم گذاشته‌اند.

۲- سخن گفتن از اهمیت ازدواج و جایگاه مورد تأکید این امر در عرف و شرع ایران و اسلام و حتی دیگر ملل و فرهنگ‌ها، پُر گفتن است. اما دقت در امر ازدواج، فرد را با روی دیگر آن، یعنی تجرد مواجه می کند. دو روی سکه‌ای که هرگز با یکدیگر مواجه نشده و حتی وجود یکی مستلزم عدم دیگری است.

اما چرا برخلاف ازدواج، معضل تجرد سخنگویی ندارد؟ پاسخ این سؤال در گرو روشن شدن چرایی صحبت‌های رایج در زمینه‌ی ازدواج است؛ به این معنی که چرا از ازدواج سخن می گوییم. نقش بی‌بدیل ازدواج (البته از نوع صالح و سالمش) در تکامل و تعالی روحی افراد و ارضای نیازهای جسمانی ایشان و نیز داشتن جایگاهی رفیع در حفظ بقای جوامع انسانی، علت و چرایی سخن‌های رایج درباره‌ی ازدواج را روشن می‌کند. اما به همین دلیلِ نسبتا ساده می‌توان اهمیت پرداختن به تجرد را درک کرد.

به دیگر سخن، از آن روی که ازدواج، زمینه‌ساز صلاح و فلاح نسل‌های انسانی و تکامل جوامع است. در صورت بروز پدیده‌ی تجرد در میان نسل‌های مختلف، می‌توان آسیب‌های اجتماعی ناشی از این مسئله را مورد تأکید قرار داد. نگاهی به آمارهای مختلفِ ارائه‌شده در زمینه‌ی تجرد، مخاطب را با پدیده‌ای روبه‌رشد مواجه می‌کند که در صورت جدی نگرفتن آن، به بحرانی اجتماعی بدل خواهد شد.

آمارهای فعلی، از افزایش بیش از یک‌میلیون نفری دختران مجرد تا ده سال آینده سخن می‌گویند؛ یک‌میلیون نفری که با در نظر گرفتن نسبت ۱۰۰ دختر به ازای ۱۰۵ پسر در بدو تولد در هر دوره‌ی سنی، کمی مسئله به‌نظر می‌رسد. نکته اما نگاه‌هایی است که از این مسئله غافلند و سخنگوهایی است که وجود ندارند.

۳- «کسی زن به‌دنیا نمی‌آید!»
گوش‌سپردن به صحبت‌های نهفته در همین یک جمله‌ی «مونیک ویتینگ» که در قالب عنوان مقاله‌ای از وی منتشر شد، مخاطب را با اولین حرکات و جملات مشوّق تجرد مواجه کرده و گمانه‌زنی درباره‌ی نحله‌ی فکری این اندیشه را به کاری آسان بدل می‌کند.

فمینیسم که در کلیت خود چندان هم یک‌پارچه نیست و زمینه‌های فکری مختلفی را با محوریت زنان زیر چتر خود نگه داشته و پرورش داده است، در یکی از شاخه‌های فکری خویش که در اصطلاح فمینیسم، «رادیکال» خوانده می‌شود، به‌عنوان اولین منادی جدایی زنان از مردان ظاهر شده است.

این گروه:
وجود تفاوت‌های جنسیتی را عامل اجتماعی می‌دانند، نه یک پدیده‌ی طبیعی. (۱)
بسیاری از رادیکال‌ها نه‌تنها به برتری صفات زنانه معتقدند، بلکه آرمان آنها آرمانی کاملا زنانه است. بر اساس این، دوجنسیتی بودن جامعه رد می‌شود و با تأکید بر برتری همه‌جانبه‌ی زنان نسبت به مردان، زنان را به دوری از مردان و زندگی جداگانه از آنان تشویق می‌کند. از بارزترین چهره‌های معتقد به این نظریه، «کریستین دلفی» و «مونیک ویتینگ» از فمینیست‌های فرانسوی هستند. (۲)

نگاه خاص این شاخه از فمینیسم و ادعای عجیب ایشان مبنی بر اجتماعی بودن تفاوت‌های جنسیتی، با زیرسؤال‌بردن علم پزشکی و مردانه دانستن این علم قوت می‌گرفت. در حقیقت، آنها تمام شرایط جامعه را نتیجه‌ی عملکرد مردان و سرکوب زنان توسط آنها می‌دانستند و به انقلابی همه‌جانبه در تمامی امور (حتی علوم) معتقد بودند.

پُرواضح است که تأکید فمینیسم رادیکال بر جدایی از مردان، با خواسته‌ی تغییر اساسی در شکل و چهارچوب خانواده و تغییر در ساختار نقش مادری، همراه و هم‌راستا بوده است؛ چه اینکه به زعم فمینیست‌ها، خانواده اولین و اصلی‌ترین نهادی است که زنان، تحت سلطه‌ی نظام پدرسالاری واقع می‌شوند. (۳) و ادعای جالب‌تر ایشان، از اجتماعی بودن نقش مادری و عدم ارتباط این نقش با مسائل بیولوژیک و طبیعی حکایت می‌کند.

خانواده‌زدایی و مردستیزیِ این شاخه از فمینیست‌ها آن‌چنان جامه‌ی افراط به خود پوشید که منتقدینی را از دل همان جنبش پرورش داد. با ظهور موج سوم فمینیسم که در ادامه‌ی امواج اول و دوم این جنبش به‌وجود آمد (۴)، انتقاد از افکار و اندیشه‌های متفکران رادیکال، در صدر بیانات و شیوه‌ی تفکر نظریه‌پردازان جدید فمینیست قرار گرفت. این افراد کسانی بودند که به‌رغم تعلق خاطر به مسائل زنان و طرفداری از آنها، با عملکردهای فمینیستی بالاخص رادیکال، کاملا مخالف بودند و بسیاری از عقاید و فعالیت‌های آنها را به نقد کشاندند. این مخالفت‌ها تنها به انتقادات درون‌حوزه‌ای محدود نمی‌شد، بلکه در نیمه‌ی دوم ۱۹۷۰ عملا یک جنبش ضدفمینیستی علیه عملکرد و نظرات آنها شکل گرفت. رهبران این طیف با تأکید بر طرفداری از مسئله‌ی زنانگی، نقش مادری را به‌عنوان امری مقدس معرفی می‌کردند. (۵) از دیگر سو، آنها به طبیعت متفاوت زن و مرد استناد کرده و نظریه‌ی جنسیت بر مبنای اجتماع رادیکال‌ها را مردود می‌دانستند.

فمینیست‌های جدید به مخالفت با مبانی فکری رادیکال‌ها و مردستیزی و خانواده‌زدایی آنها پرداخته و به زندگی خانوادگی با تمام شئون و ارزش‌های آن اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که فمینیست‌ها نمایندگان شایسته‌ای برای تمام زنان نیستند. (۶) با چشم‌بستن بر غرب و معضلاتی که از جانب این اندیشه دامنگیرش شده است، می‌توان طرح سؤال «آیا پدیده‌ی تجرد در ایران ناشی از اندیشه‌های فمینیسم است؟» را جدی گرفت.

پاسخ این سؤال در گرو ملاکی است که برای قضاوت برمی‌گزینیم. به دیگر سخن، اگر ملاک بررسی تأثیرپذیری را روشنفکران و نظریه‌پردازانی از قشر خاص بدانیم، قطعا این تأثیر به‌صورت مستقیم دیده می‌شود، اما نکته‌ی اساسی، نگاه بیشتر مردم به نظریات رادیکال‌هاست. عدم اقبال و استقبال مستقیم مردم از نظریه‌های خاص فمینیست‌ها انکارناشدنی می‌نماید، اما مسئله و چالش موجود، تأثیرپذیری غیرمستقیم جامعه از این اندیشه‌ها (البته در کنار دیگر عوامل) است که به تغییر و جابه‌جایی ارزش‌ها و نقش‌های مورد انتظار از زنان منجر شد؛ نگاه‌ها و انتظاراتی که موجب دست‌چندم‌شدن اولویت‌هایی هستند که پیش از این در صدر جدول منویات زنان و دختران قرار داشتند. پدیده‌ی ازدواج و نگاه به تجرد، یکی از همان اولویت‌هاست.

۴- تجرد قطعی، تجرد اجباری، دختران مجرد، آسیب‌های ناشی از تجرد و… از معدود اصطلاحات سخنگویان عرصه‌ی تجردند که همگی دارای باری منفی برای انتقال به مخاطبند. تعریفی کلی از تجرد قطعی، حاکی از وضعیتی است که در آن دختران و پسران فکر ازدواج را از ذهن خود بیرون می‌کنند و یا به بیان دیگر، امکان ازدواج برایشان ایجاد نمی‌شود. مفهوم دیگر، تجرد اجباری یا ناخواسته است که به علل مختلف اجتماعی، فردی یا خانوادگی، امکان ازدواج برای فرد فراهم نمی‌شود، حال آنکه خود او مایل به ازدواج است.

تلخی نهفته در این اصطلاحات، زمانی افزایش می‌یابد که عده‌ای درصدد انکار این مسئله در کشور برمی‌آیند. اما فارغ از تمام جدل‌های رایج در این حوزه، پدیده‌ی تجرد به‌عنوان یکی از مسائل مهم و تأثیرگذار در درازمدت، وجود دارد و در صورت بی‌توجهی بیشتر، به بحرانی انکارناپذیر بدل خواهد شد.

[ms 1]

پُرواضح است که ریشه‌ی اهمیت تجرد را باید در اهمیت نهاد خانواده و جایگاه آن، نه‌تنها در ادیان، بلکه در حوزه‌های علمی مختلف، چون جامعه‌شناسی، حقوق، اقتصاد، روان‌شناسی، فلسفه و… جست. با اهمیت دادن به خانواده به‌عنوان یکی از نهادهای مهم جامعه، درصورت هرگونه تغییر و تحول در جامعه، بالطبع تغییراتی در این نهاد نیز ایجاد خواهد شد.

افزایش سن ازدواج دختران و بروز پدیده‌ی تجرد قطعی در بین آنان، از زمره‌ی این تحولات است که در نتیجه‌ی تغییرات کلان در سطح جامعه ایجاد شده است. پدیده‌ی افزایش سن ازدواج نه‌تنها در ایران، بلکه حتی در کشورهای توسعه‌یافته‌ی فراصنعتی مانند ایالات متحده‌ی آمریکا نیز مشاهده می‌شود. (۷)

زمان ازدواج و تشکیل خانواده، از عوامل مختلفی تأثیر می‌پذیرد. توسعه و نوسازی در دنیای جدید با تغییر سریع و قابل توجه شرایط اقتصادی و اجتماعی افراد، تغییر در زمان ازدواج و تأخیر آن به زمان‌های دورتر را موجب شده است. فروپاشی نظام‌های خانوادگی گسترده، جایگزینی اقتصاد تجاری و صنعتی به‌جای اقتصاد کشاورزی سنتی، پیچیده‌ترشدن تقسیم کار اجتماعی، گسترش تحصیلات همگانی و مشارکت بیش‌تر زنان در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی خارج از خانه، عواملی هستند که در تأخیر ازدواج نقش دارند. (۸)

افزایش نرخ رشد جمعیت نیز ازجمله مؤلفه‌هایی است که به نوبه‌ی خود، به افزایش سن ازدواج و بروز پدیده‌ی تجرد قطعی دامن زده است. از طرفی، نباید از نظر دور داشت که پدیده‌ی افزایش سن ازدواج و در ادامه، بروز تجرد قطعی باعث اختلال در کارکرد طبیعی نهاد خانواده شده و به دنبال این امر، به‌طور طبیعی شاهد وجود نابسامانی‌هایی در سطح جامعه هستیم؛ نابسامانی‌هایی چون شیوع انواع فسادهای اجتماعی، بحران میل جنسی، فرار دختران و… . (۹)

نمونه‌هایی کوچک از تحقیقاتی این چنین، که در حاشیه‌ی ازدواج به مسئله‌ی تجرد پرداخته‌اند، گواه مسئله‌ای است که هرچند در حال حاضر آسیب اجتماعی تلقی نمی‌شود، اما قادر است در درازمدت زمینه‌های آسیب‌های اجتماعی فراوانی را فراهم آورد.

سؤال اساسی این نوشتار را این‌گونه می‌توان بیان کرد: چرا پدیده‌ی تجرد در ایران به‌عنوان یک مسئله‌ی مهم، از سوی کارشناسان امر بررسی نمی‌شود؟

فروپاشی اجتماعی، پیر شدن جامعه و تهدیدهای جدی برای سلامت روانی دختران مجرد مسائلی نیستند که به‌راحتی بتوان از آنها گذشت. لزوم ورود جدی مسئولان و کارشناسان برای حمایت از سلامت روانی دختران و حتی جامعه بر کسی پوشیده نیست و نکته‌ی مهم، خطرناک بودن انکار پدیده‌های تأثیرگذار اجتماعی است.

دو مؤلفه‌ی اساسی در حوزه‌ی کاهش تجرد، فرهنگ‌سازی برای تغییر نگرش به نقش‌های مورد انتظار از بانوان و نیز تأمین زیرساخت‌های لازم در راستای ازدواج‌های به‌موقع می‌باشند. ورود جدی نهادهایی چون آموزش و پرورش، آموزش عالی، حوزه و روحانیت، با محورقرارگرفتن مساجد و تریبون‌های نماز جمعه و رسانه‌های جمعی، لازمه‌ی تغییری اساسی در نگرش به امر ازدواج است. البته آموزش عالی با ایجاد زمینه‌هایی برای ورود استاندارد دختران و پسران به دانشگاه، می‌تواند زمینه‌ی مؤثری را در امر ازدواج فراهم آورد. از دیگر سو، می‌توان وزارت تازه‌تأسیس ورزش و جوانان که امور جوانان را مسئله‌ی خود می‌داند و هم‌چنین وزارت رفاه را در حوزه‌ی عملیات‌های اجرایی مبتنی بر تحقیقات، برای کاهش آسیب‌های ناشی از تجرد در جامعه مسئول دانست. این دو وزارتخانه با برنامه‌ریزی صحیح می‌توانند در کاهش پدیده‌ی تجرد و آسیب‌های ناشی از آن کوشا باشند و این امر جز در بند شناسایی عوامل افزایش تجرد و پیشگیری از آنها نیست.

چشمانی که بسته‌اند، نمی‌توانند حامیان خوبی برای آینده‌ی جامعه باشند.

حالا چشم‌هایم را باز می‌کنم! یقینا برنده منم…

—————————————————

منابع:
۱- غزاله دولتی، هاله حسینی، حوریه حسینی، بررسی مبانی فلسفی، اخلاقی، کلامی و آثار عملی فمنیسم، ص ۵۱؛
۲- همان، ص ۵۲؛
۳- همان، ص ۵۷؛
۴- برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی این موضوع رجوع شود به کتاب معرفی‌شده در بالا؛
۵- همان، ص ۶۰؛
۶- همان، ص ۶۱؛
۷- کرم حبیب‌پور گتابی، غلامرضا غفاری، ۱۳۹۰، علل افزایش سن ازدواج دختران، پژوهش زنان، دوره‌ی ۹، شماره‌ی ۱؛
۸- محمودیان، حسین، ۱۳۸۳، سن ازدواج در حال افزایش: بررسی عوامل پشتیبان، نامه‌ی علوم اجتماعی، شماره‌ی ۲۴؛
۹- کرم حبیب‌پور گتابی، غلامرضا غفاری، ۱۳۹۰، علل افزایش سن ازدواج دختران، پژوهش زنان، دوره‌ی ۹، شماره‌ی ۱؛
۱۰- ماهنامه‌ی سپیده‌ی دانایی، سال دوم، شماره‌ی ۲۴، خرداد ۱۳۸۸، گفتگو با محمدباقر کجباف؛
۱۱- فصل‌نامه‌ی مطالعات راهبردی زنان.