اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است!

[ms 2]

رضاشاه پهلوی در ۱۱ آذر ۱۳۱۴ به محمود جم رئیس‌‌الوزرا:
«نزدیک دو سال است که این موضوع -کشف حجاب- سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصا از وقتی که به ترکیه رفتم و زن‌های آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش‌به‌دوش مرد‌هایشان در کار‌های مملکت به آنها کمک می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».

داستان کشف حجاب مبانی ساده‌ای دارد؛ جرقه‌ای در ذهن شاه ایران زده می‌شود، آن هم پس از بازگشت از تنها سفر خارجی خود به ترکیه. در این داستان، رضاشاه محو پیشرفت ترکیه‌ی لائیک به رهبری «کمال آتاتورک» می‌شود و دلیل آن را ر‌هانمودن اعتقادات و سنت‌‌های دست‌وپاگیر مذهبی ترک‌‌ها می‌یابد، و زنانی که دوشادوش مردان کار می‌کنند و از حقوق اجتماعی برخوردارند.
اما این داستان‌سرایی روایت دومی هم دارد که آن، دیدار‌ رضا پهلوی با «امان‌الله‌خان» شاه افغانستان و همسر وی است. مسافرت امان‌الله‌خانِ افغان همراه همسرش ثریا به ایران (خرداد ۱۳۰۷) و حضور تعدادی از زنان افغانی همراه آنها که در میهمانی‌‌ها حجاب را رعایت نمی‌کردند و در بازگشت به افغانستان نیز با لباس و کلاه اروپایی از شهر‌های ایران عبور می‌کردند، از نشانه‌‌های گرایش دربار رضاخان به کشف حجاب بود. امان‌الله‌خان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید؛ شیوه‌ای که مورد توجه رضاشاه قرار گرفت و سعی کرد که ایرانِ مترقی از همسایه‌ی افغانی‌اش عقب نماند.
اما تاریخ، روایت‌های دیگری هم دارد که در بطن خود و در اتاق تصمیم‌گیرندگان و برنامه‌ریزانش مدفون است و جز با گذشت زمان و یا تغییر رژیم‌‌ها بیان نخواهد شد. معروف است که تاریخ را فاتحان می‌نویسند و امروزه، تاریخ معاصر را باید از لابه‌لای اسناد و مدارک دوباره‌نویسی کرد.
داستان کشف حجابِ رضاخانی با داستان‌سرایی‌های تاریخی و سیاسی تئوریزه می‌شود و برای توجیه اجتماعی و عرفی شدن آن، به اصلاحات اجتماعی کمال آتاتورک و بازدید رضاشاه از جمهوری ترکیه و پیشرفت‌‌های ظاهری آن توسط مطبوعات و تاریخ‌نویسان ربط داده می‌شود، اما اسنادی که سال‌ها پس از سقوط سلطنت پهلوی انتشار یافت نشان از توطئه‌ی عمیق‌تر و قدیمی‌تری داشت.
برای بیان ریشه‌‌های این توطئه مایلم چند اتفاق را که پیش از کشف حجاب رضاخانی در کشور‌های مسلمان به همان سبک و سیاق اتفاق افتاد بیان کنم تا بیشتر با پیشینه‌ی تاریخی کشف حجاب آشنا شویم.

[ms 6]
رضا پهلوی و آتاتورک

۱- مصر، اسماعیل پاشا که در سرزمین نیل در سال ۱۸۶۳ میلادی بر تخت سلطنت نشسته بود، در ۱۸۷۰ میلادی به آزادی زنان با مفهوم اروپائیِ آن در کشورش رسمیت داد.
۲- الجزایر،‌ نیرو‌های اشغالگر فرانسوی برای در هم شکستن انقلاب مردم مسلمان، به مبارزه علیه حجاب زنان روی آوردند و تنها راه شکست انقلابیون را فاسد نمودن آنان و بی‌حجابی زنانشان دیدند.
۳- افغانستان، امان‌الله خان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید و همسر و بسیاری از زنانش بی‌حجاب در جامعه ظاهر شدند.
۴- ترکیه، پس از فروپاشی خلافت اسلامی عثمانی و تکه‌تکه شدن سرزمین‌های عربی، مقابله با حجاب اسلامی از نخستین برنامه‌‌های کمال آتاتورک برای اسلام‌زدائی بود. این برنامه‌ای بود که در کنار سایر تصمیمات، از جمله منسوخ‌کردن دادگاه‌‌های شرعی، تعطیل مدارس علوم دینی، جایگزین کردن قوانین اروپایی به‌جای نظام شریعت، رواج رسم‌الخط لاتین، تغییر تاریخ هجری به میلادی، اعلام تعطیلی یکشنبه‌‌ها به جای جمعه‌‌ها و… به اجرا گذارده شد.
مستر همفر،‌ کارشناس و جاسوس معروف انگلستان در کشور‌های اسلامی که از فعالان رواج فرهنگ غربی در میان ملل مسلمان می‌باشد، در کتاب خاطرات خود به موارد متعددی از خصوصیات مسلمانان، از جمله اعتقاد به مبانی اسلامی، حفظ حجاب اسلامی، استحکام کانون‌های خانواده و تبعیت فرزندان از روش پدران و نیاکان اشاره کرده و لزوم مبارزه با این مبانی و ارزش‌‌ها را مورد تأکید قرار داده است. *

[ms 7]
اردشیر جی‌ریپورتر، رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران

برای کشف و بیان تئوری توطئه‌‌های فرهنگی و سیاسی نیاز به اسناد و مدارک خاصی است که این مهم با سقوط رژیم پهلوی و باز شدن درهای مراکز امنیتی و مراکز اسناد محرمانه‌ی آنها تحقق یافت. منتخبی از وصیت‌نامه‌ی رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران،‌ اردشیر ریپورتر، به خط خود وی ‌به‌دست آمد که با بیان گوشه‌‌هایی از چگونگی صعود رضاشاه به سلطنت،‌ نشان واضحی از برنامه‌ریزی جامع وزارت مستعمرات بریتانیا (جالب آنکه ایرانِ در ظاهر آزاد و دارای پادشاه و سلطنت، از نگاه بریتانیا جزو مستعمرات آن تلقی می‌شود) برای تغییر در شئون و کارکرد‌ها و حتی ساختار‌ها و مناسبت‌های اجتماعی و فرهنگی در ایران به دست تاریخ‌نویسان داد. **

قبل از به‌قدرت رسیدنِ رضاخان،‌ میرپنج ِ قزاق، نماینده‌ی وزیر مستعمرات انگلستان در ایران رضاخان را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و برای برنامه‌ریزی تشکیل سلطنت پهلوی ساعت‌‌های بسیاری با او در نقاط خلوت، پنهانی به گفتگو و هدایت او می‌نشیند تا آنکه وی را مهره‌ی مطلوب انگلستان معرفی می‌کند.
طبق دست‌نوشته‌های اردشیر ریپورتر، در این جلساتِ شبانه، وی مطالب بسیاری را درباره‌ی علل عقب‌ماندگی ایران به‌سبب وجود قوانین اسلامی‌، وجود مُلاها (!) و محدودیت‌‌هایی مثل حجاب زنان و مراسم مذهبی، به‌صورت کاملا هدایت‌شده به رضاخان منتقل می‌کند و زمینه‌ی شستشوی فکری این قزاق بی‌سواد را برای اجرای طرح‌‌های خود فراهم می‌نماید.

« در اکتبر سال ۱۹۱۷ بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد… ملاقات‌‌های بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و تهران صورت می‌گرفت… به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح می‌کردم… اغلب تا دیرگا‌هان به صحبت من گوش می‌‌داد و من به‌تفصیل برایش شرح داده‌ام که طبقه‌ی علما و آخوند‌ها و مُلاها چگونه در گذشته‌ی نه‌چندان دور آماده‌ی حتی وطن‌فروشی بودند… علما به‌طور کلی می‌خواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر چند بالین سر می‌نهادند [یعنی به چند دولت اجنبی وابسته بودند!]. خوب به خاطر دارم که… رضاشاه [پس از شنیدن داستانی از من در این زمینه] چندبار این کلمات را ادا کرد: …‌‌های بی‌همه‌چیز.
برای شاه گفتم که چگونه در شهر مقدس مشهد و در سایه‌‌های گنبد امام رضا (ع)‌ آخوند‌ها با مسافرین و زوّار تماس می‌گرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذت آن‌ها را فراهم می‌کردند… اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایران‌دوست هم هستند که خود افتخار دوستی و مصاحبت‌شان را داشته‌ام، ولی این عده‌ی انگشت‌شمار را نمی‌‌توان نمونه‌ی واقعی جامعه‌ی روحانیت ایران دانست» ***

[ms 4]
صفحه‌ی اول وصیت‌نامه‌ی اردشیر ریپورتر به خط خودش

ژنرال آیرونساید در خاطراتش می‌نویسد:
«با رضا گفتگو کردم و مأموریتش را به او تفهیم کردم و با او شرط کردم که به بریتانیا خیانت نکند… رضا با خوش‌رویی پذیرفت. من دست او را فشردم و به اسمایس گفتم بگذار به‌تدریج راه بیفتد… » ****

به دلایل مختلف، طرح‌‌های استعماری و پنهان معمولا با دلیلی غیر از دلیل اصلی خود در تاریخ معرفی می‌شوند تا اهداف پنهان کانون‌‌های قدرت را لاپوشانی کرده و البته عرفی‌شدن آن در اجتماع با کمترین واکنش و مقاومت صورت پذیرد.
روایت‌‌های رسمی داستان کشف حجاب تنها به زور و اجبار رضاخان یا الگوبرداری از ترکیه خلاصه می‌شود و این توجیه می‌تواند از شخصی بی‌سواد اما ترقی‌خواه و میهن‌دوست و دلسوز سر زده تا به‌زعم خود (هرچند اشتباه و پذیرفتنی) ایرانِ زمانِ خود را به کشور‌های مترقی و پیشرفته برساند و این، بزرگترین راز تاریخی داستان کشف حجاب است.

[ms 3]

داستان برنامه‌ریزی توطئه‌ی پنهان از سوی دستگاه اطلاعاتی و سیاسی بریتانیای کبیر، آن زمان برای استحاله‌ی فرهنگی و عوض نمودن سبک زندگی مردم دین‌مداری بود که در حوادث مشروطه به سفارت بریتانیا نشان دادند با تأسی به علما و بزرگان دینی،‌ مشروطه را مشروعه می‌خواهند و هوشمندانه با ورود قوانین غربی به‌جای قوانین شریعت مخالفت خواهند نمود.

پس از مشروطه تمام همّ و غمّ بریتانیای کبیر این شد که نهاد‌های اجتماعیِ دین‌محور مانند هیئت‌ها و مراسم مذهبی، منابر وعظ و خطابه و کانون اصلی آن یعنی خانواده از طریق کشف حجاب از هم بپاشد و فراتر از آن حتی سیستم‌‌های حل اختلاف اجتماعی و محلی مبتنی بر احترام بزرگان و کدخدامنشی از بین بروند تا راه برای استعماری نوین از جنس عرفی شدن قوانین ضدمذهبی،‌ ترویج انسان‌محوری، سقوط جامعه و بی‌قیدی در برابر تجاوزهای بعدی آماده گردد؛ شیوه‌ای که ثمره‌اش در کودتای ۲۸ مرداد و پس از آن به‌خوبی توسط آنها برداشت شد.

پی‌نوشت

* «خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی»
** «منتخبی از خاطرات مرحوم اردشیرجی…»، شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۴۷-۱۵۱.
*** ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۵۳
**** ژنرال سر ادموند آیرونساید – راه مرتفعی به حاکمیت (خاطرات ژنرال آیرونساید) – ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ – ص ۱۶۱