از پاک‌دامنان!

جرعه ای از ملکوت؛ دعای روز اول ماه مبارک رمضان

میهمان خدا که می شوم، دلم می خواهد خودم را در آغوشش رها کنم تا از همه نفسانیات و منیات زندگی این دنیا تهی شوم … چادر نماز سفیدم را بر سر می کنم … رو به خانه اش می نشینم … کتاب آسمانی ام را بر می دارم و کلماتش را می خوانم که مرا در خلسه ای ناب فرو می برند … .

صدای پای ماه رمضان که در کوچه و خیابان می پیچد، ناخودآگاه همه چیز رنگ و بوی تازه ای به خود می گیرد؛ امسال مشتاقتر از همیشه چادر سفید نمازم را بر سر می اندازم … روی سجاده گسترده خاک به سجده می افتم تا صدای شکستن بت های نفسانی ام را بشنوم؛ تا آن هنگام که از اعماق وجودم این صدا به گوش برسد که «اینجا ملکوت است» …

ادامه از پاک‌دامنان!