لذتی صادقانه از زبان یک مرد

به نام خدا

یادمه وقتی ۱۶ سالم بود با شیطنت و منظور خاصی به مامانم گفتم :

» توی خیابون که راه میرم حتی یه چادری هم دیگه نمی بینم ، فکر نکنم بشه برای ازدواج یه خانم محجبه پیدا کرد ! چجوری می خوای برام چادری پیدا کنی ؟ (پس کلا بیخیال) «

مادرم نگاهی کرد و لبخندی بهم زد …

واقعا هم سوال خنده داری بود و از اون سوالایی بود که جوابشم توی خودش هست .
خوب معلومه که چادری ها مثل بقیه که کف خیابون ، نقل و نبات وار ریختن ، نیستن .
اصلا حجابشون همین حضور کم در انظار هست .

آری …

چادری کم نبود ، بلکه تعریف من از حجاب و رابطش با حضور فیزیکی غلط بود !

مدت ها از اون روزا میگذره و من هم دیگه در تهران زندگی نمی کنم و یجورایی فرار کردم .

ولی مسائلی که می خوام مطرح کنم از زبان مردی است که توی دانشگاه ازاد تهران الکترونیک خونده و همه جور فضایی رو اونجا دیده ، بعدشم وارد حوزه شده و این طرف رو هم برانداز کرده ، حالا هم داره ارشد می خونه توی یه دانشگاه دولتی با فضایی متعادل تر از دانشگاه ازاد .

اما باید اعتراف کنم توی همه این فضاها ، لذت بخش ترین احساسی که داشتم ، دیدن خواهرانی بود که حجاب رو زینت سراسری وجودشون ساخته بودن؛

و این اوج محدودیت بود . اوج زیبایی …

چرا که محدودیت چیزی بدی نیست که نفی اش کنیم . هر نگین ارزشمندی رو در محافظ مطمئنی نگهداری می کنند چون نگینه.

به عنوان یک مرد اعتراف می کنم که برای من خیلی مهمه که یک مروارید رو از وسط یه لجن زار بردارم و نگاهش کنم ، یا از داخل یک صدف تر وتمیز بیابم و نگهش دارم .

محدودیت رو برای اشیایی اعمال می کنند که ارزشمند و قیمت دار هستند . برای همینه که آقایون هم باید حجاب داشته باشند تا این محدودیت دو طرفه باشه و ارزش هر دو شناخته بشه .

پس محدودیت خوبه چون مصونیت میاره و مصونیت خوبه چون هزاران ضدارزش رو از شما دور می کنه و اینها همه نتایج اون محدودیت هست .

حالا بعضا وقتی توی خیابونای تهران قدم میزنم بهتر می فهمم چرا چادری کمتر می بینم . چون هر مروارید قیمتی رو باید بین هزاران جلبک و صخره دریایی پیدا کرد اونم از داخل یه صدف، و لذا تعداد کمشون به دلیل بی ارزش بودنشون نیست بلکه به دلیل یکتا بودن و کمیاب بودنه .

برای همینه که در روایات هم، » اکثریت » نشونه ی حقانیت شمرده نشده و این هشدار که : فریب زیادیِ باطل رو نخوریم ، زیاد داده شده .

واقعا لذت می برم از نگاه کردن به قامت سراسر پوشیده و سروگونه ی یک محجبه در میان هزاران دارای فطرتِ فراموش شده .

لذتی صادقانه بود از زبان یک مرد …

۲ دیدگاه در “لذتی صادقانه از زبان یک مرد”

  1. کی می گه کم می بینیم؟!
    اتفاقا خیلی هم زیادن!
    منتهی بحث اینکه انسان وارسته می بینیم یا نه ؛ حال با هر پوششی این کاملا جداست و درکش از ما دوره!

  2. خواهش می کنم یه سری به خیابان های تهران بزنید بعد چادر رو تبلیغ کنید من که خودم یه خانم هستم حالم از وضعیت خراب حجاب توی مملکتمون به هم می خوره «من چادری نیستم حجاب معمولی دارم» از دولت خواهش می کنم یه فکری به حال وضع پوشش برخی که تعدادشان هم زیاد است بکنند.ولی عاقلانه نه مثل همیشه که با افراط همراه بوده که حتی به رنگ مانتو یی که جذب هم نبوده گیر می داده اند

دیدگاه‌ها بسته شده است.