دوست داشت اسمش با نام وبلاگیش یکی باشد؛ کوثرانه! دختری است از دیار شیراز. هم محیط دانشگاه را تجربه کرده و هم حوزه. برای به اتمام رساندن تحصیلات تکمیلیاش، دو سال را دور از خانواده و در شهر مقدس قم گذرانده. به قول خودش یک آدم معمولی است مثل آدمهای دیگر. وبلاگنویسی را هم، وقتی در سال ۸۱ با اینترنت و وبلاگ آشنا شد شروع کرد. اوایل کار وبلاگ نوشتنش شده بود صرف نوشتن خاطره و روزمرگیهایش؛ اما وقتی کمکم دوستانش وارد اینترنت شدند و او را شناختند، از نوشتن دربارهی خودش و خاطراتش دست کشید و روند وبلاگنویسیاش را تغییر داد تا اینکه در سال ۸۵ شد دنیای راه راه!
چرا دنیای راه راه؟ به نظرت کمی سیاه سفید نیست؟
وقتی که تصمیم گرفتم روند وبلاگنویسیام را تغییر بدم و به بلاگفا رفتم، فکر کردم اسمش را چیزی بذارم که متفاوت باشد. از یکی از دوستان کمک گرفتم و بین چند اسم پیشنهادی که مطرح شد این را بیشتر دوست داشتم، «دنیا»ش جوابگوی موضوعات متنوعی بود که میخواستم بنویسم؛ مجموعهای از موضوعات؛ «راهراه»ش هم متفاوت بودن دنیا و رنگارنگ بودنش، چون اکثر دوستان راهراه را، سیاه و سفید تصور میکنند، در حالی که رنگینکمان هم راه راه است.
خب چرا تصمیم گرفتی روند وبلاگنویسیات را تغییر بدهی؟
چون آن چیزهایی که مینوشتم خیلی شخصی بود. آن موقع نیاز به نوشتن داشتم و حرف زدم. و البته خب زیاد هم با فضای نت آشنا نبودم ولی بعدش که خوانندههایی داشتم که من را میشناختند، دیدم نمیتوانم مثل قبل بنویسم. اصلا آنجور نوشتن فقط برای خودم مفید بود. وبلاگهایی را دیده بودم که خب از وبلاگشان برای زدن حرفهایی استفاده میکردند که برای بقیه هم مفید بود. شاید من هم میتونستم این کار را بکنم.
این حرفهای مفیدتان را چطور بیان میکردید؟
تقریبا هر تجربهی جدیدی که خودم داشتم. همیشه وقتی چیز جدیدی یاد میگیرم، دوست دارم به بقیه هم بگویم. حالا حتما نه به این صورت که بخواهم بهشان یاد بدهم، همین که از حس خوب خودم که ناشی از تجربهی جدید هست حرف بزنم، برایم کافی بود. برای همین هم هست که در وبلاگم دربارهی موضوعات مختلف مطلب هست.
ولی همهی مطالبت این را نمیرساند که ناشی از تجربههایت باشد! مثلا همین نقادیهایی که کردی، که بیشترین سهم وبلاگت را هم این دست مطالب تشکیل میدهند.
خب. خیلی از همین نقدها، ناشی از تجربههای جدید من است. مثلا در یک دورهای، حالا بر اثر تعاملاتی که با بعضی از دوستان داشتم، توجهم به یک مطلب فرهنگی، یا ضدفرهنگ جلب میشد و بعد نتیجهش میشد یک پست وبلاگی انتقادی. تغییر حساسیتها و توجهها و دیگر موضوعات؛ اینها هم جزئی از تجربهاند.
البته خب نمیشود هم گفت که ۱۰۰ درصد مطالب وبلاگ، برای بیان تجربه است. وبلاگ را که شروع کنی، دیگر جایی میشود برای حرفهایی که میخواهی بزنی. مثلا توی وبلاگ من، دلنوشته هم پیدا میشود؛ که خب طبعا اینها جزء آن دسته مطالبی نیستند که دانستنش الزاما برای بقیه مفید باشد، اما خب! سعی کردم حرفهایی بزنم که سودی داشته باشد؛ حالا یا یک سود دو طرفه (خواننده و نویسنده) یا یک طرفه (نویسنده).
موضوعات وبلاگت را که نگاه میکنیم، موضوع رلیجس (مذهبی) توجهمان را جلب میکند. مطالبی در این موضوع نوشته بودی؛ سوالم این است که اگر شما طلبه نبودید بازهم به نوشتن این دست مطالب میپرداختید؟
خب من قبل از اینکه طلبه باشم، دختری هستم که توی خانوادهی مذهبی بزرگ شدم؛ با دغدغههای مذهبی. حتی مطالبی که در حوزهی فرهنگی نوشتم هم خیلیهاشان برگرفته از اعتقادات دینی من بوده
در مورد پستی که با عنوان «زن آخوند میشی» چه؟ باز هم میخواهید بگویید به خاطر محیط مذهبی خانواده بوده؟
فکر نمیکنم طلبه بودن من هیچ تاثیری در نوشتن آن پست داشته باشد، چون در مورد زنان طلبه نیست، در مورد مردان طلبه و زندگی با آنهاست. نوشتنش هم ناشی از زندگی در قم و تجربههای جدید خودم بود.
یعنی وقتی وارد قم شدم، خیلی از تصوراتی که از طلاب داشتم تغییر کرد یا تعدیل شد و بعد تازه فهمیدم که انصافا ماها در مورد طلاب و زندگی طلبگی اطلاعاتی نداریم یا اگر هم چیزی میدانیم، منطبق بر واقعیت نیست.
چقدر سعی کردید در نوشتههایتان به جنس خود بها دهید؟
سعی نکردم زنان را جدا کنم تقریبا در اغلب نوشتههایم، مخاطبهایم افراد جامعه بودند که متشکل از زن و مرد هستند، اما بعضی وقتها، لازم شده که به مطالبی بپردازم که به دلیل خصوصیات ذاتی زنها یا دیدی که بعضیها به زنها دارند به موضوع خاصی از زنها هم بپردازم. اما در کل موافق پرداختن به موضوع زنان به طور مجزا از مردان نیستم.
چرا موافق نیستید؟
همهی این فریادهای احیای حقوق زن و اینها، به عبارتی ریشه در افکار فمینیستی دارند. همین جدایی زن از مرد بود که به افراط کشیده شد. آن قدر پیش رفتند که از زن یک موجود قابل ترحم ساختند که به هر طریقی که هست دارد تلاش میکند که به مرد برسد!
این که زن تلاش کند شبیه مردان شود، و ثابت کند که چیزی از مردها کم ندارد، خود این یعنی اذعان به این مطلب که مرد از زن برتر است و زن اگر میخواهد وجههای داشته باشه، باید همان قلهای را فتح کند که مرد فتح کرده!
این بدترین اشتباهی بوده که جنس زن مرتکب شده. زن و مرد از دیدگاه اسلام و تعالیم قرآن به لحاظ انسانیت و روح الهیشان برابرند، اما به لحاظ جسمانی و روحیه متفاوتاند ولی هرگز این تفاوت به معنی برتری یکی نسبت به دیگری نیست.
به خاطر همین بود که به وزارت زنان انتقاد داشتید؟
دقیقا. من فکر میکنم ریشهی این دیدگاهها تعاریفی از موفقیت است که به غلط وارد فرهنگ جامعهی ما شد؛ تعاریفی که از فرهنگ سکولار غرب گرفته شد. مثلا در غرب، بوکسور بودن یک زن هم میتواند عامل موفقیت زن محسوب شود، در حالی که در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما این جور مسائل موفقیت محسوب نمیشوند. زن موفق اسلامی زنی است که در مسیر اهداف الهیای که خدا برایش مقرر کرده حرکت کند؛ مرد موفق هم همینطور.
کافی است یک بازنگری در این تعاریف بکنیم تا متوجه شویم که چقدر از این مواردی که ما تحسینشان میکنیم، واقعا عامل موفقیت یا افتخار هستند.
اگر به این فکر کنیم که ما چرا آفریده شدهایم و وظیفهی ما در قبال نعمت آفرینش چیست و قرار هست آخرش به چه برسیم، و هدف آفرینش را در نظر داشته باشیم، آن وقت میتوانیم به بازتعریف مفاهیمی مثل موفقیت برسیم. یک سری از وظایف بین زن و مرد مشترک است، یک سری هم با توجه به فطرتشان متفاوت.
خب فکر میکنید وبلاگستان چقدر روی این آیتمها کار کرده و موفق بوده؟
تقریبا هیچی! حتی خود من هم کاری نکردهام! همهی ما به گونهای درگیر این فرهنگیم، متاسفانه ما با این فرهنگ اشتباه بزرگ شدیم. نهادهای آموزشی کشور و صدا و سیما این فرهنگ را بسط دادهاند. فکر میکنید چرا مثلا تحصیلات دانشگاهی اینقدر مورد اقبال عمومی قرار گرفته که به خاطرش حاضریم اقلا یک سال را به سختی درس بخوانیم تا از سد کنکور عبور کنیم؟ (البته الان عبور از این سد خیلی راحتتر شده)
یا به خاطرش از خانواده و شهر و دیارمون بزنیم و چند سال برویم در غربت زندگی کنیم؟ فکر میکنید چرا زنهای ما حاضرند با دو تا دست دهها هندوانه بردارند، هم کار کنند، هم خانهداری، هم همسرداری، هم فرزندداری؟ (که خود اینها هر کدام چندین مشغلهی مجزا برای خودش دارد).
یک علتش میتواند این باشد که بعضی خانوادهها، به لحاظ اقتصادی نیاز دارند که هم مرد کار بکند و هم زن، ولی عموما شاغل بودن زن ابدا به دلیل رفع نیاز مادی نیست. همهی این مشکلات ناشی از غرق شدن همهی ما در همین فرهنگ غلط هست. به نظرم خیلی زمان لازم دارد که ما به خودمان برگردیم، به ارزشهای حقیقی و انسانیمان.
شما که اینطور سفت و سخت در مورد زنان صحبت میکنید، حضور زنان در سیاست را چگونه برانداز می کنید؟
وارد شدن به مسائل سیاسی را برای زنان، بد که نمیدانم هیچ؛ لازم هم میدانم. آگاهی از این مسائل برای همهی افراد جامعه لازم است، کما اینکه حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) و فاطمهی معصومه(س)، از نمونههای بارز زنان آگاه به سیاست در تاریخ اسلام هستند؛ در دوران معاصر هم، مادر و همسر امام خمینی(ره)؛ اما پستهای سیاسی برای زنان به تحلیل جامعی نیاز دارد.
بعضی از دوستان حضور زنان را در برخی از پستهای دولتی حتی لازم میدانند. مثلا حضور زنان در مجلس شورای اسلامی را به دلیل تفاوت دیدگاههای زن و مرد، و به خاطر متفاوت بودن دغدغههای این دو جنس لازم می دانند.
شخصا با اینکه به لزوم تاثیرگذاری زنان در تصمیمات کشوری تاکید دارم ولی دربارهی چگونگی این حضور به نتیجهی قابل قبولی نرسیدم؛ چون اولویت اول وظایف یک زن را، در انجام مسائل مربوط به همسرداری و فرزندداریاش میدانم که اگر همین دو وظیفه تبیین شود، متوجه خواهیم شد که موفقیت در این وظایف چقدر در پیشرفت جامعه و نزدیکتر کردن جامعه به یک نقطهی ایدهآل تاثیر دارد، و چقدر نقش زن در ساختن جامعه حساس است.
اما مشخصا دربارهی پست وزارت، با وجود مردانی که از عهدهی این کار برمیآیند و به خاطر مشغلهی بسیار زیاد این پست، آن را برای یک زن ابدا ارزش نمیدانم. حتی اشغال این پست توسط زنان را لازم هم نمیدانم. این یک مسئولیت اجرایی است که خیلی وقتگیر است و زن را از وظایف اصلی خودش بازمیدارد.
با این تفکرات و نگرشهایتان، وقتی در مورد مسائل مختلف مینویسید چقدر از طرف خوانندگان مورد مقبولیت قرار میگیرید؟
نظرات خوانندههای وبلاگم متفاوت است؛ مثلا در مورد همان پست وزیر زن، نظرات متفاوت بود؛ بعضیها مخالف بودند و بعضیها موافق.
یعنی فکر می کنی خوانندهها در دنیای راهراه دنبال چه باشند؟
(لبخند) خب از خودشان باید پرسید.
سعی کردید نوشتههاتون را بیشتر روی چه محوری بچرخانید؟
هیچ سعیای در این زمینه نکردم(خنده). پراکندگی موضوعات وبلاگ را دوست دارم. زندگیمان هم پر است از موضوعات مختلف درس، خانواده، سیاست، کار، فرهنگ، تلویزیون، ورزش و…
راستی، با وجود دنیای راه راه، چرا سکسک را راه انداختید؟
یک وقتی احساس کردم حرفهایی دارم که خیلی کوتاهتر از یک پست وبلاگی است، یا اصلا قرار است خیلی مبهم آنها را بنویسم؛ یعنی حرفهایی که دوست داشتم بزنم، ولی نمیخواستم زیاد بازش کنم. حرف دل بود. بعد دیدم با ساختار دنیای راهراه تناسب ندارد
به خاطر همین دو سال بعد از دنیای راهراه، آمدم وبلاگ دیگری زدم برای نوشتههای کوتاه. آن موقع هنوز نمیدانستم به این وبلاگها مینیمال میگویند. بعدا فهمیدم وبلاگهای زیادی هستند که به همین شیوهی مینیمال مینویسند.
از بازخوردش راضی هستید؟
با اینکه سکسک چند سال دیرتر از راهراه، راه افتاد ولی زودتر از آن خوانندههای خودش رو پیدا کرد؛ به گونه ای که در یکی از سفرهای جنوب ویژه وبلاگ نویسان (بلاگ تا پلاک ۲)، وبلاگ سکسک را بیشتر از دنیای راهراه میشناختند؛
شاید یک علتش همین مینیمال بودنش باشد که هم سریع خوانده میشود و هم به خاطر مبهم بودن بعضی نوشتهها، هر کسی بر اساس ذهنیات خودش مطلب را میخواند. آدمهای بیشتری با نوشتههای مینیمال، همذاتپنداری میکنند.
ارتباطهای وبلاگیتان به بیرون از نت هم کشید؟
بله؛ زیاد! حتی پیش آمده با کسانی خارج از کشور هم آشنا شدم که بعدا در سفرشان به ایران همدیگر را دیدیم. الان دوستانی دارم که از طریق اینترنت با هم آشنا شدیم؛ و حدود شش هفت سال است با هم ارتباط داریم.
با وبلاگنویسهای شهرهای دیگر هم بوده همچین قرارهایی. توی اردوهای طهورا، وبلاگ تا پلاکها و برنامههایی که جاهای مختلف برای وبلاگنویسها برگزار میشد هم با وبلاگنویسهای دیگر آشنا شدم.
بهترین هدیهای که از نوشتن وبلاگ گرفتید؟
مهمترین چیزی که از وبلاگنویسی نصیبم شد، دقت در اتفاقات و بینشها و کلا وقایع دور و برم بود و افزایش اطلاعات، برای نوشتن بعضی موضوعات لازم میشد مطالعه کنم.
اصلا همین نوشتن، همین دست به قلم شدن یکی از ثمرات وبلاگنویسی است. نوشتههای اول وبلاگم، با نوشتههای اخیرش، خیلی تفاوت دارند، و پیشرفتش را میبینم.
و جملهای به عنوان حسن ختام… ؟
کاش میشد همهی خانمها وبلاگ بنویسند. چه شاغلین و چه همه آنهایی که همهی هم و غمشان را، روی وظیفهی همسرداری و خانهداریشان گذاشتند.
ما به تجربههای همسرداری و فرزندداری و خانهداری خانمهای متاهلمان خیلی نیاز داریم. خصوصا آنهایی که سعی میکنند رنگ و بوی اسلامی به زندگیشان بدهند. من از چند تا از دوستانم هم خواهش کردم از زندگی متاهلیشان بنویسند.
این تجربهها، خصوصا اگر با الگوگیری از اسلام باشد، هم خیلی جذاب و هم خیلی مفید است و به معرفی خانوادهی اسلامی-ایرانی به جهان کمک میکند.
طلبه بلاگ. زهرادهقانی
ازشما خانم دهقانی ،به خاطر تهیه این گزارش ممنونم.
بسیار عالی ، امیدوارم روزی با این قلم بتوانیم حکومت مردمی داشته باشیم ( قلب های انسانها را تسخیر کنیم )