از نتیجه کنکور شوکه شدم

77این روزها، اکثر بینندگان حرفه‌ای، نیمه حرفه‌ای و حتی غیر حرفه‌ای تلویزیون اورا می‌شناسند. گزارش‌هایش را با دقت می‌بینند و مهم‌تر این‌که روی توصیه‌هایش، نه نمی‌آورند. تحلیل این محبوبیت ساده است؛ اخلاق خوب! هر چند تلویزیون به عنوان رسانه‌ای فراگیر به حساب می‌آید اما گزارشگران و مجریان زیادی آمده‌اند و رفته‌اند و در ذهن ما خبری از آن‌ها نمانده است. اما او به این زودی‌ها از ذهن ما بیرون نمی‌رود. راز این محبوبیت در همان یک کلمه خلاصه می‌شود: اخلاق خوب! همان که به راحتی از شیشه تلویزیون عبور می‌کند و به بینندگان منتقل می‌شود. حتما شما هم این حرف من را تصدیق می‌کنید که بیننده با وجود آن همه سیم و مدارات الکترونیک، به راحتی این موضوع را می‌فهمد که کدام مهربانی، مصنوعی و کدام واقعی است. به قول همسرم، این روزها بیشترین عاملی که باعث می‌شود آدم‌ها به سراغ یک‌دیگر بروند، اخلاق و رفتار است. بدون حاشیه‌ی بیشتر، به سراغ عاطفه میرسیدی، گزارشگر دوست داشتنی و خوش‌خنده‌ی تلویزیون می‌رویم.

ابعاد شخصیتی خانم دکتر میرسیدی را از زبان خودتان بفرمایید.

ساده، زودباور، کمی مغرور، همیشه به‌دنبال علت، کم‌حرف و خوش‌خنده.

اهل شعر هستید؟ متن‌های ادبی زیبا که در وبلاگ‌تان زیاد دیده می‌شود.

عاشق شعر و شعرخوانی و دکلمه‌ام؛ اما یک جو استعداد در شعر گفتن ندارم! گاهی مِعر البته بوده است!

برخی از پزشکان با توجه به شرایط کاری، کمی سنگ‌دل می‌شوند. شما هم جزء این عده محسوب می‌شوید؟

احساس می‌کنم مهربانم و سنگ‌دل نیستم؛ البته کمی سنگ‌دلی که پزشکان دارند هم معمولا ریشه در مهربانی و انسان‌دوستی آن‌ها دارد. سنگ‌دلی پزشک وقتی است که کاری می‌کنی که حتی دیدنش هم برای دیگران سخت است؛ اما تو فقط به نتیجه‌اش فکر می‌کنی.

آیا خانواده‌تان از مهربانی‌های یک مادر مهربان، بهره‌ی کافی دارند؟

مثل مادرهای دیگر شاید ساعت‌های کمتری کودکم را می‌بینم؛ اما در همان ساعاتی که با هم هستیم بوسه، لبخند، شادی، در آغوش کشیدن، گوش کردن و توجه به حرف‌ها و رفتارهای یکدیگر برقرار است.

هم پزشک هستید، هم خبرنگار و هم مادر. چگونه وقت‌تان را برای چند کار تنظیم می‌کنید؟

من خانم‌هایی را می‌شناسم که هم جراح‌اند، هم استادند، هم بیماران‌شان را می‌بینند و هم خانواده دارند. من که زیاد گرفتار نیستم. فعلا که فقط برای همکاران و خانواده و حتی کسانی در سازمان که نمی‌شناسم‌شان پزشکی می‌کنم. این سه کار با هم سخت نیست و حتی با هم مرتبط است.

پزشکی شما را خبرنگار کرد یا خبرنگاری شما را پزشک؟!

من اول دانشجوی پزشکی بوده‌ام و بعد در گردش روزگار سر از کاری درآوردم که دیدم می‌شود با اطلاعات و آموخته‌هایم شکل جدیدی از پزشکی، یعنی نوعی نگاه سلامت‌نگر را به مردم ارائه دهم. خبرنگار پزشکی زیاد داریم؛ اما شاید پزشک خبرنگار فقط من یکی باشم. نمی‌دانم!

چرا گزارش‌ها این روزها به‌ صورت یک داستان عاطفی نشان داده می‌شوند؟ آیا یک دستور است یا یک رویه‌ی جهانی و یا این‌که سلیقه است؟

به قول آقای مدیری ایرانی‌ها زود جوگیر می‌شوند. شاید ما هم این‌جا یک جوری توی مُد احساسی- عاطفی افتاده‌ایم؛ اما در حوزه‌ی من اگر کمی لطافت و لبخند و امید قاطی مطالبم نکنم که همه‌اش می‌شود ترس و نگرانی و تمام شدن زندگی! اگر یک وقت داستانی‌اش می‌کنیم برای جذب بینندگان هم هست. آمارها این‌طوری نشان می‌دهند.

آیا گزارش‌گرها مشکلات مالی هم دارند؟

مشکلات مالی برای همه هست. برای خبرنگاران هم زیاد است. البته پزشکان عمومی هم که می‌خواهند مطب داشته باشند یا در درمانگاهی مشغول کار بشوند درآمد بالایی ندارند. شاید مساوی باشد؛ اما افرادی هم هستند که با نوآوری‌های‌شان در پزشکی، به‌تدریج به درآمد بالاتر هم می‌رسند. ولی به قول رئیس سابق‌مان در حرفه‌ی خبرنگاری -‌ حالا حوزه‌ات هر چه باشد- به‌خصوص حوزه‌ی من که بیش‌تر درد و رنج است؛ زندگی‌ات فقط می چرخد، ثروتمند نمی‌شوی!

کنکور برای شما سد بوده است یا سکوی پرتاب؟

کنکور برایم یک مسابقه بود. با این تصور که هر رشته‌ای قبول بشوم، با جان و دل دنبال می‌کنم. ازش نمی‌ترسیدم؛ اما مثل یک امتحان که فکر می‌کردم شاید فقط یک‌بار در زندگی درگیرش بشوم برایش برنامه‌ریزی کرده بودم. خوش‌بین بودم؛ اما هرگز به پزشکی فکر نمی‌کردم! وقتی جواب را هم گرفتم تقریبا شوکه شدم! هیچ‌وقت بالابالا فکر نمی‌کردم! خودم را انسانی معمولی می‌دیدم و دانش‌آموزی متوسط. حالا هم فقط دوست دارم هر جا که هستم از گروه موفقین باشم. متوسطِ زنده نه عالی مرده!

79

توصیه‌ی شما به کنکوری‌ها چیست؟

رقابت در کنکور سخت‌تر شده؛ اما -عذرخواهی می‌کنم- به نظرم تعداد عزیزان سیاهی‌لشکر هم بیش‌تر شده! اگر خوب باشی هیچ‌وقت نباید نگران باشی؛ چون جای خودت را داری. قبل از کنکور باید مطمئن باشیم که قبول می‌شویم و بعد از امتحان باید گفت: «نمی‌دانم شاید بشود، شاید هم نه»!

این روزها دخترها بیش‌تر از پسرها وارد دانشگاه می‌شوند. به نظر شما چرا این‌گونه است؟

دنیا دارد به سمت مدیریت زنان پیش می‌رود؛ چه بخواهد، چه نخواهد! خانم‌های ما هم حالا سربلندی را در تحصیل می‌بینند و پسرها در پول؛ که خیلی بد است. برای همین دیگر دختر تحصیل‌کرده، همسر پسر دیپلمه یا پایین‌تر نمی‌شود؛ حتی اگر پول‌دار باشد. اگر هم بشود زندگی‌شان ثبات ندارد و این مسأله، عوارض روحی-روانی را برای جوانان ما ایجاد می‌کند. کاش شرایط طوری بشود که همه به آموختن علاقه‌مند بشوند، حالا در هر رشته یا هر فن و حرفه‌ای. مهم داشتن روحیه‌ی دانش‌جویی است، نه دانش‌جو شدن فقط به نامش! آدم‌های خوب -که بگویی یک آدم خوب می‌شناسم- همین است، نه برای دانش‌جو شدن خودکشی می‌کند، نه اصلا در این دنیایی که علم در آن به سرعت تغییر می‌کند و می‌تازد، می‌شود یک بی‌سواد پول‌دوست.

آیا از الان برای کنکور فرزندتان برنامه‌ریزی کرده‌اید؟

اصلا به کنکور پسرم فکر نمی‌کنیم؛ چون اصلا مهم نیست! موفقیت در کنکور هم مثل موفقیت در امتحان املاء و ریاضی ِ او -که چند روز پیش تمام شد- می‌ماند. هر روز که درس بخوانی و آن را بفهمی و لذت ببری، یک پله از کنکور را بالا رفتی. کنکور یک امتحان است ولی انگار نردبانی است که ۱۲ تا پله دارد. نمی‌توانی یک‌دفعه بپری و برسی آن بالا. یکی‌یکی بروی می‌رسی و راحت هم می‌رسی. فقط باید نردبان را روی دیوار محکمی تکیه داده باشی که آن خانواده است. خانواده‌ی آرام مهربان و باگذشت.

انتظار خانواده‌های امروز از فرزندان‌شان تا چه حد معقول و درست است؟

خانواده‌ها گاه شکست‌های‌شان را با بچه‌ها جبران می‌کنند. گاهی هم فکر می‌کنند بچه‌ی آن‌ها باید به مقام علمی پدر و مادرشان برسد؛ اما بهتر است به این فکر کنند که رفتار والدین، بچه‌ها را می‌سازد و نه حرف‌های‌شان. هر کاری که بکنند الگو است. حرف‌های‌شان خریدار ندارد. پس باید همان رفتارهایی را پیشه کنند که از بچه‌های‌شان انتظار دارند. توانایی‌های بچه‌شان را پیدا کنند و به‌اش یاد بدهند که آدم همیشه پیروز نمی‌شود؛ گاهی هم شکست می‌خورد. این رسم زندگی است. مگر مورچه به این کوچکی مأیوس می‌شود؟!

و توصیه‌ی آخر دکتر عاطفه میرسیدی به همه‌ی خانواده‌ها و کنکوری‌ها؟

اگر کنکور را به هر زور و با کمک معلم و هزینه‌های زیاد و مدل‌های امروزی قبول بشویم و بعد در دانشگاه وا بمانیم، یا همه‌ی انرژی‌مان را بدهیم به کنکور و خالی از هر امید و انگیزه وارد دانشگاه بشویم، هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیریم؛ یعنی نتیجه‌ی خوبی نمی‌گیریم و بعد هم بی‌کاری. علم بی عمل به درد نمی‌خورد. خوب است حتی اگر یک کار هنری هم انجام می‌دهیم، زیر و بم‌اش را خوب بلد باشیم؛ به حدی که بتوانیم آن را آموزش بدهیم. آن وقت است که مفید خواهیم بود. دانشگاه‌رفتنی که ما را به انسان مفیدی تبدیل نکند، فقط گذراندن وقتی است که شاید جای دیگر می‌توانست از ما یک انسان مفید و باارزش برای خانواده‌، مردم و کره‌ی زمین بسازد.