• در مورد سوالات کنکور، برای مثال در درس ریاضی، ۲ نفری که ممکن است هیچ تخصصی هم در رشته ریاضی نداشته باشند، ۳۰ سوال کنکور را انتخاب می کنند.
• گردش مالی موسسات کنکور، در سال گذشته ۱۴۴ میلیارد تومان بوده است. این یک بنگاه اقتصادی است و متأسفانه در زمینهی دادن مجوز به اینها ماخلأ قانونی داریم.
• من به حسب کارم اولین نفری هستم که اسامی نفرات اول رااستخراج میکنم و شخصاً با آنها صحبت کرده و اطلاع میدهم. سال گذشته همه بدون استثنا گفتند که از کلاسهای کنکور استفاده نکردند ولی …
• اگر از پاورقیها یا قسمتهای مربوط به مطالعه سؤالی طرح شود و ما پس از آزمون متوجه آن شویم، حتماً آنسوالاز پروسهی نمره گذاری حذف میشود.
• در رشتهای مثل مهندسی ماشینآلات کشاورزی، ۷۰% قبولشدگان خانم هستند. ما در این رشته با کمبود نیرو مواجه هستیم چون باید به روستاها بروند که نمیروند.
• اسماً سهمیه خانواده های شاهد، ۴۰% است ولی عملاً سال گذشته از بین ۵۰۷۰۰۰ قبول شدهی نهایی، ۵۰۰۰ نفر از این سهمیه استفاده کرده بودند. یعنی چیزی حدود ۲/۵ درصد.
• سال گذشته ۶۰ هزار پاسخنامه را چشمی هم کنترل کردیم که ببینیم ماشین درست خوانده یا نه. بعد از آزمون هم اعتراضاتی که میآید را دستی چک می کنیم.
• در سال ۸۶، دختر رئیس سازمان در آزمون شرکت کرده بود و رد شد. یک بار هم دختر یکی از مسئولین رده بالای نظام شرکت کرده بود که ما پس از اعلام نتایج و قبولی او در آزمون متوجه آن شدیم.
دسته: کنکور
شماره ششم – تیر ۸۷ – ویژهنامه دختران، کنکور و دانشگاه
یادمان جوانی
یکی از پر خاطرهانگیزترین ایام عمر آدمی، دوران دانشگاه و دانشجویی است. سالهای شیرینی که برای تمام افرادی که به این مکان پر هیاهو و پرسر و صدا قدم میگذارند، قطعا ساعت به ساعت آن برای همیشه باقیمی ماند.
به سراغ تنی چند از بانوان فعال جامعه رفته و از خاطرات دوران دانشجویی آنها سئوال میکنیم.
پررنگ ترین و بهترین ، خاطره ای که از ایام درس و دانشگاه برای شما باقی مانده چیست؟
خانم مهندس بالقوه!
از همان دوران راهنمایی، پدر و مادرش دغدغهی کنکور را داشتند. بعد از کلی پرسوجو و دوندگی و پارتیبازی، موفق میشوند او را در یک دبیرستان خوب ثبت نام کنند. (اگر میخواهید دبیرستان خوب را بشناسید، کافی است به آمار قبولی دانشآموزان آن مدرسه، در کنکور سال قبل نگاه کنید! گذشت آن دورانی که هدف از تدریس، آموزش و پرورش بود. حالا کنکور و تستزنی، حرف اول و آخر مدرسه و کلاس و معلم را میزند).
وارد دبیرستان خوب(!) که میشود، تازه اول راه است. پرسوجوی پدر و مادر همچنان ادامه دارد؛ اینبار به دنبال معلم خصوصی و کلاس کنکور.
ظهرها که مدرسه تعطیل میشود، شیفت عصر شروع میشود! کلاسهای تقویتی ِ خصوصی و کلاس کنکور و تکنیکهای تستزنی و روشهای تقویت حافظه و… کلاس زبان هم که بخش جداییناپذیر زندگی همهی دانشآموزان است!
سال اول دبیرستان که معدلش کمی افت میکند، تازه اول همهی بدبختیهاست! تابستان را بالاجبار با معلمهای خصوصی رنگارنگ میگذراند تا جبران افت معدل کند.
دختر؛ اوج لطافت و نماد رحمت
بالاخره موفق میشوم بعد از تماسهای مکرر در سه مرحلهی جدا، گفتوگویی با عبدالجبار کاکایی انجام دهم. شاعر سرشناسی که مصاحبه با او، به دلیل اینکه با جمعی از شعرای کشورمان برای برگزاری همایش ادبیات ایران و هند، عازم دانشگاه دهلی بودند کمی دشوار بود. در هر حال ماحصل گفتوگوی کوتاه ما را در رابطه با شعر و ادبیات در زیر میخوانید.
دیگر نگران نباشید… تضمین میکنیم!
من و کلاس کنکور!؟ چه جسارتا!
همه چیز از آن روز لعنتی شروع شد، همه چیز. همان روز که مریم را دعوت کرد و او نپذیرفت. اصرار کرد و باز هم نپذیرفت. و آخر سر از دهان مریم در رفت که کلاس دارد؛ کلاس کنکور. و بالاخره خیلی اتفاقی بعد از چند ماه، کشف کرد چرا همیشه مریم درصدهایش بالاتر از اوست.
تمام راه ِ رسیدن به خانه، به کلاس کنکور فکر کرده بود و درصدهای بالایی که از تستهای دبیران خواهد گرفت. تعجب بچهها از این پیشرفت ناگهانی. و قند بود که در دلش آب میشد. چرا تا به حال به کلاسهای کنکور فکر نکرده بود؟
مرضیه سال دوم دانشگاه است؛ به خاطر رتبهی خوبش در کنکور، دارد دو رشته را همزمان میخواند: فلسفه و فقه و حقوق. کلاس کنکور نرفته است؛ و میگوید: «بچههایی که میرفتن هم نمیگفتن؛ کسی صداشو در نمیاره. وقتی نتیجه ها اعلام شد، اسم دو تا از بچهها توی لیستی بود که قلم چی از رتبههای برترش میده. تازه اون موقع بود که فهمیدیم اینا کلاس میرفتهن.»
محدثه پیش دانشگاهی است. او هم میگوید: «نمیدونم چند تا از بچههامون کلاس میرن؛ اما فکر کنم چند تایی برن. آخه تو مدرسهی ما اونایی هم که میرن نمیگن. چون اگه قبول نشن که ضایعس اگرم قبول شن بقیه میگن هنر نکردن؛ کلاس میرفتن!»
از نتیجه کنکور شوکه شدم
این روزها، اکثر بینندگان حرفهای، نیمه حرفهای و حتی غیر حرفهای تلویزیون اورا میشناسند. گزارشهایش را با دقت میبینند و مهمتر اینکه روی توصیههایش، نه نمیآورند. تحلیل این محبوبیت ساده است؛ اخلاق خوب! هر چند تلویزیون به عنوان رسانهای فراگیر به حساب میآید اما گزارشگران و مجریان زیادی آمدهاند و رفتهاند و در ذهن ما خبری از آنها نمانده است. اما او به این زودیها از ذهن ما بیرون نمیرود. راز این محبوبیت در همان یک کلمه خلاصه میشود: اخلاق خوب! همان که به راحتی از شیشه تلویزیون عبور میکند و به بینندگان منتقل میشود. حتما شما هم این حرف من را تصدیق میکنید که بیننده با وجود آن همه سیم و مدارات الکترونیک، به راحتی این موضوع را میفهمد که کدام مهربانی، مصنوعی و کدام واقعی است. به قول همسرم، این روزها بیشترین عاملی که باعث میشود آدمها به سراغ یکدیگر بروند، اخلاق و رفتار است. بدون حاشیهی بیشتر، به سراغ عاطفه میرسیدی، گزارشگر دوست داشتنی و خوشخندهی تلویزیون میرویم.
ما فقط درس خواندیم!
همه می گویند سلام و خوش آمدی دنیا را با تمام زیبایی هایش زمانی که جواب کنکور را گرفتیم با تمام وجود حس کردیم.دانشگاه با تمام امکانات و برتریهایش بعد از چند سال چشم انتظاری بر رویمان باز شد و کلی هنر کردیم تادانشجو شدیم.اولین ترم ِ رهایی، آزادی از تمام اسارتهای مادی و معنوی دنیای کنونی در حق دختران و زنان! در پی شناخت سوراخ سنبههایدانشکده گذشت، به دنبال شناسایی اتاق استادان، دفتر نگهبانی، رئیس دانشکده، آمفی تئاتر، سلف، کتابفروشی و … . استادها هم که با توجه به روحیات خودشان برایمان آینده را تصویر میکردند: «میتوانید با این رشته بروید آش بپزید، سر کار دولتی یا خصوصی بروید، ادامه تحصیل بدهید و در آیندهای نه چندان دور همکار ما در همینجا شوید، ازدواج کنید و مسیر زندگیتان را عوض کنید، اصلاً درس به چه درد میخورد فهم را بچسب! زندگی پول نفس پول، مرغ هوا اندر قفس پول! کمی این سختی درس خواندن را تحمل کنید، در آیندهای نه چندان دور با همین رشته که هنوز ناشناخته است، میتوانید کلی پول در بیاورید، مگر با شکم خالی میشود ادامه تحصیل داد؟» و چه بهتر که ما فقط درس میخواندیم!
ترم دوم، خدا هیچ یک از مخلوقاتش را بیاسپانسر نکند که او مجبور شود خودش خرج خودش را در بیاورد! درد مشترک بسیاری از همکلاسیها همین بود، خیلی از برو بچ همکلاسی ما رفتند پی در آوردن پول برای خرید نان و خوراک! استادها نصایحشان ته کشیده بود و همینطور شناخت امکانات ناشناخته دانشکده برای شکمسیرها که برای اکتشافات جدید باید پَر میگرفتند به بقیه دانشکدهها، و بچه درسخوانها مثل همیشه تاریخ فداکار و وظیفهشناس، آخر ترم جزوههای خوشخطشان را برای کپی بین آنها به مزایده گذاشتند. ما هم فقط درس میخواندیم!
مرگ یک رویا
-باز رفتی توی هپروت که؟ ای کاش به جای این بازیبازیها کمی هم به درسهات دل میدادی!
-بابا به خدا چند لحظه داشتم استراحت میکردم، درسهامو…
صدای در امانم نمیدهد تا جملهام را تمام کنم. سرم را میان دستهایم میگیرم و خیره میشوم به جزوههای مقابلم، کلمهها جلوی چشمهایم دارند غرق میشوند، انگار آنها هم کمک میخواهند، شاید آنها هم از بودن با من خسته شدهاند…
کیفم را میاندازم روی مبل راحتی، صدای مامان از توی آشپزخانه میآید:« آزمون چطور بود؟» سرم درد میکند. چشمهایم سیاهی میرود. چرا مامان نمیپرسد حالت چهطور است؟ زیر لب میگویم: «بد نبود!» و قبل از اینکه مامان بگوید برو سراغ درسهایت، خودم میروم پیش کتابها، تستها، جزوهها … .
چگونه یک ازدواج دانشجویی موفق بکنیم!؟
همانطور که میدانید ازدواج بر سه قسم است:
ازدواج موقت، ازدواج دائم و ازدواج دانشجویی!!
در این نوشتار میخواهیم راههای یک ازدواج موفق دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم. مثل ازدواج من و همسر آیندهام!!
ازدواج دانشجویی از سه کلمهی ازدواج + دانشجو + یی تشکیل شده است!!
در لغتنامه این کلمات این گونه تفسیر شده است.
ازدواج= ۲ تا شدن، قاطی مرغها رفتن، از دست رفتن! از پا افتادن! کاری است خوب که من آن را خیلی دوست میدارم!
دانشجو= نام چیزی است که این روز ها همه هستند! ، بلاتشبیه به تلفن همراه که همه دارند. انسان علاف از نوع با کلاسش را گویند!!
یی=چنین کلمه ای هنوز کشف نشده است!
اولین و آسانترین راه برای ازدواج دانشجویی مایهدار بوودن است. اگر خودتان مایهدار نیستید لااقل سعی کنید پدرتان مایهدار باشد . اصولا اگر مایه دارید دیگر لازم نیست ادامه این مطلب را بخوانید . پاشید برید ازدواج دانشجووییتوونو بکنید! در این موارد بهتر است اول مزدوج شده و سپس دانشجوو شوید تا مدرکی که می خواهید بگیرید (بخرید!) مطابق میل دوشیزه عروس خانم باشد !!
اگر هم مایه دار نیستید خب چه کارتون کنم بشینید صب تا شب درس بخونید تا کنکور قبول شده و نمونه یک انسان موفق شوید تا به شما هم بگویند چه پیامی برای هم سن و سال های خودت داری!!؟
برای توفیق در امر ازدواج دانشجویی بهتر است سعی کنید در دانشگاه آزاد قبول شوید تا وقت بیشتری برای انجام این کار های فوق برنامه !! و غیر درسی داشته باشید !!
قبولی در دانشگاه شریف به هیچ عنوان توصیه نمی شود !قبولی در این دانشگاه به هر انگیزه ای غیر از درس شما را به یک جوان ناکام تبدیل خواهد نمود!
بله همکارانم به من اشاره می کنند لحظاتی قبل کلنگ احداث شش تا دانشگاه آزاد دیگر به زمین زده شد تا شما جوانان عزیز راحت تر ازدواج دانشجویی نموده و مدارج علمی را ترقی نمایید!! (تو همین فاصله شد دوازده تا !!)
سعی کنید در انتخاب رشته به رشته هایی علاقمند باشید که بیشتر ظرفیت آن را جنس مخالفتان تشکیل می دهند!(مثلا» نسبت ۵۹ به یک از ضریب اطمینان بالایی برخوردار است!!)
در غیر این صورت نگران نباشید انواع و اقسام انجمن ها ی علمی و کانون هاو تشکل هاو هلال احمر و گروه سرود ! و … شما را به سر منزل مقصودتان می رساند!
اگر دخترید سعی کنید جزوه های درسی تان را خوش خط و خوانا بنویسید !
اگر هم پسرید که اصلا» لازم نیست جزوه بنویسید ! چون همان طور که می دانید خوبیت ندارد یک دختر از یک پسر جزوه بگیرد !! مردم چی می گن؟ مثل خواستگاری دختر از پسر که عرف نیست !!
نکتهمهم: خدا پدر و مادر گوتنبرگ را قرین رحمت نماید!!
اصلا»از ایجاد آشنایی نترسید و همیشه سعی کنید برای شروع آشنایی دنبال یک بهانه خوب باشید. خجالت نکشید ، برید جلو و با شهامت حرفتون رو بزنید.
پسر:سلام خانم ! ببخشید می شه با من از دواج کنید!
بووووووووووووووومب!!
کات آقا ! کات !
پسره ی اوشکول من گفتم ایجاد آشنایی! نگفتم زرت بری بگی ازدواج که!!
خب می گفتیم…
بلوتوث خود را همیشه در محیط کلاس روشن بگذارید!
سر جلسه امتحان از هرگونه کمک فکری به غیر هم جنسان خود دریغ نکنید ! البته به شرطی که نیتتان خیر باشد در غیر این صورت چار قد هیچ مسئولیتی را به عهده نمی گیرد.
فراموش نکنید نشستن در راهرو های دانشگاه آن هم به سبک سنتی ، به شما انگیزه های زیادی برای ازدواج های!!دانشجویی خواهد داد !
به هر حال اگر از آن دسته از دانشجو هایی هستید که ازدواج دانشجویی کرده اید ، بهتون تسلیت می گم ! اگر هم هنووز مجردید برید ازدواج دانشجویی کنید دیر می شه ها !!
نقشه کنکوری
اگر خالهنگار اصرار نمیکرد، محال بود قبول کنم! البته وقتی تربیت بدنی را با سه تا آزمایشگاه برداشتم، چشمم کور، باید با تدریس خصوصی آمپر شهریه را هم متعادل کنم!
توی دلم غوغایی بود. بالاخره زنگ را زدم. در باز شد. وارد خانه شدم. سگ خانه چپچپ نگاهم میکرد. مطمئن که شدم با زنجیر بسته شده، یک دهان کجی حسابی به او کردم. همان لحظه خورشیدخانم جلوی ایوان ایستاد و گفت:«سلام خانم! خوش اومدید!»
از خجالت آب شدم. جلوتر رفتم و سلام کردم. با خودم گفتم هر کلمهی باکلاسی که توی عمرم یاد گرفتهام باید به کار بگیرم!
نشسته بودم و به ویترین خانه که کم از موزه نداشت زل زده بودم! خانمی که بعدها فهمیدم خدمتکار بوده جلو آمد و گفت: «چی میل دارید؟»
هول کردم و گفتم: «آب»!
غول کنکور را نمیکشید؟!
همه اعتراض دارند. همه میگویند چرا اوضاع این است. از شهروندان عادی گرفته؛ تا خانوادهها و دانش آموزان و دانشجویان و حتی مسئولان آموزش عالی و آموزش و پرورش.
همه به درستی اعتراض دارند به وضع نامناسب، بحرانی و ترسآور مختل شدن توازن میان آموزش و اشتغال. شرایطی که اولین جرقههایش را از دهه هفتاد همه دیدند و دهن به دهن گفتند و گوش به گوش شنیدند.
شاید بتوان گفت اوضاع از بحرانی بودن درآمده است؛ اما حقیقت آن است که دستکم شرایط روانی دانش آموزان و حتی دانشجویان ایرانی به هیچوجه شرایط مناسبی نیست. دانش آموزانی که ۱۲ سال تمام، حتی اگر هم زندگیشان را برای درس خواندن کنار نگذاشته باشند، شکی نیست که دغدغهی همیشگی و دائمیشان درس خواندن و امتحان دادن و قبول شدن و بالا رفتن بوده است؛ آن هم با آن شعار همیشگی که این همه سال، این همه درس میخوانم تا به جامعه خدمت کنم.
دو راهی حوزه و دانشگاه
مهمترین مرحله تصمیمگیری برای ادامهی تحصیل هر کس انتخاب رشته تحصیلی است. پایههای این انتخاب ابتدا در دوره دبیرستان با گرایش به یکی از رشتهها شکل میگیرد. ممکن است سختترین انتخاب برای بعضی انتخاب رشته دانشگاهی باشد؛ اما افراد زیادی هم هستند که از سالها پیش از آن، تصمیم گرفتهاند در حوزهی علمیه ادامه تحصیل بدهند. شرایط فرهنگی و تحصیلی محیط زندگی و خانواده فرد بر این تصمیم بسیارموثر است. ادامه تحصیل در حوزهی علمیه برای کسی که در خانواده و محیطی دانشگاهی رشد کرده و تابهحال با فردی حوزوی ملاقات نداشته همانقدر دور از ذهن است که ادامه تحصیل در دانشگاه برای یک بزرگ شده در فضای حوزوی.
واقعیت این است که نمیتوان هیچکدام از این نهادها را برای ادامه تحصیلات کاملا مطلوب یا نامطلوب دانست؛ دلیلش هم فارغالتحصیلانی از حوزه و دانشگاه هستند که توانستهاند بر همهی قشرها تاثیرگذار باشند. مثلا شهید مطهری که با وجود تحصیلات حوزوی، یکی از بهترین اساتید دانشگاه در زمان خود بودند و یا دکتر شریعتی- جامعهشناس و نویسنده- که در دورهای برای زدودن بعضی افکار انحرافی از اذهان جوانان و مشتاق کردن آنها به اسلام خدمات ارزندهای داشتهاند.
شنیدی! «دانشگاه سهمیهبندی شد»
در ۵ اسفند ۱۳۸۶ رئیس سازمان سنجش ضمن تایید اعمال پذیرش جنسیتی در آزمون کنکور سراسری ۸۷، حداقل ورود دختران و پسران را برای سال آینده ۳۰ درصد اعلام کرد و گفت: «حداقل ورود شامل ۳۰ درصد دختر و ۳۰ درصد پسر میشود و بقیه داوطلبان به صورت رقابتی پذیرش میشوند و این بدان معنی است که ۳۰ درصد دختران با دختران و ۳۰ درصد پسران با پسران رقابت میکنند.» عبدالرسول پورعباس در گفتوگو با مهر با تاکید بر اینکه این نوع پذیرش به هیچ عنوان تبعیض تلقی نمیشود، گفت: «قانونی که ما اعمال میکنیم، ورود هر جنسیت را در برخی رشتههای پزشکی و مهندسی و علوم انسانی تضمین میکند و این موضوع طبیعتاً در بخشی از ظرفیتها به نفع دختران و در بخشی از ظرفیتها به نفع پسران است.» بر اساس آمارها و بنا به گفتهی رئیس سازمان سنجش، با اعمال پذیرش جنسیتی در رشتههای ریاضی و فنی به دلیل اینکه نمره دختران به طور میانگین پایینتر از نمره پسران است، به نفع دختران و در رشتههای علوم تجربی، به دلیل بالاتر بودن نمره دختران، پذیرش بر اساس تفکیک جنسیتی به نفع پسران خواهد بود.
پورعباس در پاسخ به این شبهه که با اعمال این قانون، امکان پذیرش با نمرههای متفاوت میان دختران و پسران فراهم میشود، گفت: «تفاوت نمره بین دختر و پسر ناچیز و حدود ۲۰۰ نمره، یعنی یک یا دو سوال ممکن است. امکان ندارد دختر و پسری یکی با نمره بسیار پایینتر از دیگری، فقط به دلیل پذیرش براساس تفکیک جنسیتی پذیرش شوند.» او در توضیح صحبتهای خود با ذکر مثالی افزود: «امکان ندارد در بخش ۳۰ درصدی پذیرش هر جنس، پسری با رتبه ۱۳ هزار قبول شود، اما دختری با ۱۰ هزار در همان رشته قبول نشود، بدین ترتیب اگر پسری با رتبه ۱۰ هزار قبول شود، دختر نیز با رتبه ۱۰ هزار و ۲۰۰ حتماً قبول میشود.»
دکتر پورعباس با بیان اینکه سال گذشته حدود ۶۲۰ هزار نفر از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاهها شدند، تصریح کرد: «پذیرش جنسیتی تنها برای تامین نیاز و رفع کمبود نیاز به متخصصان زن یا مرد در رشتههای خاص اعمال میشود که در برخی رشتههای گروه علوم تجربی، علوم انسانی و گروه فنی و مهندسی اعمال شده و شامل ظرفیتی حدود ۱۰ هزار نفر میشود.»
حذف کنکور؛ رویایی تلخ، کابوسی شیرین!
از چند دهه پیش کنکور چون دیواری بلند، مانع اصلی ورود به قلعهی دانشگاهها بود و گذشتن از این سد، شبها و روزهای زیادی از داوطلبان را، با کابوس و اضطراب همراه میکرد. حرف زدن درباره «حذف کنکور» چندان غیرعادی نیست. سال هاست که درباره آن صحبت می شودو اخبار و شایعات پیرامون آن، به ویژه در مواقع خاصی از سال، موضوع داغ بحث، درمحافل رسمی و غیر رسمی است.
طبیعتاً حذف کنکور هم، دیگر به آرزویی محال نمیماند، بلکه امید به از میان برداشتن صافی سختگیر آموزش عالی کشور، روز به روز بیشتر و بیشتر میشود. هر سال، به خصوص درآستانهی برگزاری سالانه کنکور، بحث آن رونق بیشتری میگرفت و کم کم به صورت طرح و لایحه، در بالاترین محافل رسمی کشوری، یعنی مجلس و دولت، مطرح میشد. تا اینکهبالاخره پس از کش و قوسهای نسبتاً فراوان، طرح حذف کنکور در شانزدهم آبان ماه ۸۶، مورد قبول شورای نگهبان افتاد و به صورت قانون در آمد تا از سال ۹۰ دیگر واژه کنکور – به اینمعنی که تا به حال با آن سر و کار داشته ایم- از ادبیات دانش آموزی و دانشجویی ایران کنار گذاشته شود.
جوگیری در روز اول دانشگاه
روز شروع دانشگاه بود ولی برای من انگار روز اول عید بود؛ چهقدر آواز بلبلها زیبا و دلنشین بود! وای هوا را بگو. چهقدر تمیز و روح انگیز شده بود. آدم میخواست صبح تا شب در آن هوای تمیز، نفس عمیق بکشد. هر چند الان که فکر میکنم میبینم چه خوب شد در آن لحظه نفس عمیق نکشیدم.
مانتوی قهوهای سنگین و با وقاری داشتم به همراه یک جفت کفش مشکی براق که دور تا دورش نوار باریک قرمز رنگی کشیده شده بود. واسه خودم خانمی شده بودم.
ساعت ۱۰ صبح اولین واحد درسی دانشگاهیم ارائه میشد. «مقدمه علم حقوق». روی زمین بند نبودم. نمیدانم چهطور مسیر خانه تا دانشگاه را طی کردم. دلم میخواست از خوشحالی پرواز کنم.
در طول مسیر با خودم فکر میکردم که چهقدر اتوبان چمران زیباست؛ چهقدر تاکسیهای نارنجی رنگ و رو رفتهمثل زانتیا حرکت میکنند روان و ارام مثل تایتانیک. اصلا همه چیز چهقدر زیبا بود چه قدر رنگ داشت.
آخر میدانی! من برای اولین بار داشتم میرفتم دانشگاه. میفهمی؟ دانشگاه.
وقتی رسیدم دلم می خواست ده بار، نه بلکه بیشتر، صد بار از زیر آن سردر پنجاه تومانیاش رد بشوم. وای که حتی چهقدر دلم میخواست مثل گلی که خداداد عزیزی به استرالیا زد به صورت اسلو موشن ( تا قبل از رفتن به دانشگاه همان صحنه آهسته میگفتم) صدبار حرکت ورودم به دانشگاه را ببینم.
بگذار راحتت کنم. حس رد شدن از گیت فرودگاه بود وقتی که بووق نمیزند. همان موقع که صداقت تو به همه ثابت میشود و با کلی غرور و پیروزمندانه رد میشوی.