شاید بتوان رساترین جمله در مورد مرحوم طالقانی را همان پیام حضرت امام (ره) دانست که فرمودند: «آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت.»
در آستانهی سیامین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گفتگویی با سرکار خانم طالقانی پیرامون آن روزهای پرالتهاب و بهیاد ماندنی داشتیم.
طاهره طالقانی فرزند مرحوم طالقانی و دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش است که با خوشرویی به تمام سوالات و شبهات ما در مورد انقلاب و مرحوم طالقانی پاسخ میگوید.
با توجه به فضای نامناسب زمان شاه، بفرمائید مرحوم طالقانی در خصوص حجاب دخترهایشان چه نظری داشتند و برخوردشان چگونه بود؟
بینش و تفکر و اعتقادات مرحوم پدر بر اساس اصل انتخاب و آزادی و اختیار افراد بود. آنچه مربوط به زندگی و اعتقادات افراد است، باید خودشان آزادانه انتخاب کنند. این تفکر ایشان بود. در همین راستا سعی و تلاش و کوشش ایشان جهت روشنگری و استدلال در هر مسئله ای کاملا بارز بود. از آن جمله مسئله حجاب و برخورد با دخترانشان که معتقد بودند اگر افراد از دید و بینش توحیدی پیدا کنند و از خودمحوری به خدا محوری برسند، که این اصل از مهمترین اصول یگانگی و ربوبیت الهی است. و آن را خوب بشناسند و برایشان روشن شده باشد بقیهی مسائل چه فروع دین و چه حجاب روشن و به دنبال آن رعایت و اجرا میشود.
این روزها در برخی سایتها و وبلاگها، جملهای به نقل از مرحوم طالقانی با این مضمون منتشر شده است: …» اجباری در انتخاب حجاب نیست» ممکن است در خصوص این جمله کمی برایمان بگویید؟
با کمی توجه و دقت در آیات حجاب متوجه میشویم که آیه ۳۱ سوره نور خطاب به مومنان است. اول آیه «قل للمومنات ……» گفته شده و نه «قل للمسلمات ….» این نشاندهندهی این مطلب است که مومن بودن با مسلم بودن تفاوت دارد. مومن بودن بعد از مسلمان بودن است. چنانچه در آیه ۱۴ سوره حجرات ذکر شده: «بگویید ما ایمان نیاوردیم ولیکن اسلام آوردیم … و ایمان به قلبهایتان وارد نشده …»
این مقدمات را ذکر کردم تا وارد این مطلب شده و بگویم: رعایت حجاب بستگی به درجه ایمان افراد دارد و هیچ اجبار و تحمیلی برای افراد نباید باشد، زیرا هرچه اعتقادات و بینش فرد نسبت به دین بیشتر باشد فرد در رعایت موارد دیگر دینی هم توجه و دقت لازم را مینماید.
ولی فکر میکنم اصل کلی حجاب و رعایت آن نیز از آیات الهی بوده و لازم الاجراست؟
بله در این مطلب که شکی نیست.
خب اینکه شما فرمودین بیان آیات الهی و تفسیر و تعبیر این آیات بود. اما میماند مطلب صحت و سقم این خبر و اینکه هدف مرحوم طالقانی از بیان این مطلب چه بود و چه بازخوردی در جامعه داشت؟
ببینین بله این مطلب در آن زمان پخش شد و عین صحبت مرحوم پدر بود و اما دلیل خاص آن تجمع عدهای در امجدیه و اعتراض به اصل مسئله حجاب بود و در کنار آن نیز سوء استفادهی افرادی خاص که برای تضعیف انقلاب به خانمهای بیحجاب حمله کرده و این کار را به انقلاب نسبت میدادند و در آن شرایط زمانی مرحوم طالقانی این صحبت را فرمودند و هدف هم این بود تا موضع انقلاب را نسبت به کسانی که به خانمها حمله کرده و با این کار انقلاب را زیر سئوال میبردند، روشن نمایند.
در خصوص حضور خانمها در انقلاب و مبارزات سیاسی نظر ایشان چه بود؟
در زمان انقلاب و در تظاهرات خیابانی، ما شاهد حضور تمامی اقشار در انقلاب بودیم. خانمهایی با اعتقادات مختلف در انقلاب شرکت داشتند. چه در تظاهرات و چه در میان مبارزین سیاسی. آیت الله طالقانی در مجموع موافق و معتقد به سادگی بودند. سادگی و ساده زیستی با هم. و ایشان در مجموع به حضور خانمها در جامعه که با سادگی و متانت همراه باشد تاکید میکردند. بارها میفرمودند: «هرچه خانمها از لحاظ فهم و اعتقاد خود را بالا بکشند این مسائل را بیشتر رعایت میکنند.» و خب کسانی که سنشان به درک زمان انقلاب میرسد ، میدانند و تائید میکنند که خانمها با لباس ساده در تظاهرات شرکت داشتند و اگر محجبه هم نبودند، اکثرا با لباسهای پوشیده و ساده در انقلاب حضور داشتند.
نحوه ی برخورد ایشان با دخترانشان در خصوص رعایت حجاب و تذکر این مطلب به چه صورت بود ؟
معمولا پدر به طور مستقیم وارد مسائل، از آن جمله حجاب نمیشدند. مثلا اگر موقعیتی پیش میآمد و اگر زندان نبودند، همه را جمع نموده و روی مسائل اعتقادی ( توجه به نظام هستی و خلقت) و یا آیاتی از قرآن کریم برای ما صحبت میکردند و اگر شبهه و سئوالی از طرف بچهها مطرح میشد، با حوصلهی خاصی توضیح داده و روشنگری مینمودند. البته در پذیرش آن هیچ اجبار و تحمیلی هم نداشتند و تمام سعی خود را به کار برده تا با استدلال آن مطلب را تفهیم نمایند. و تمام سعی خود را به کار میبردند تا بچهها را به تفکر بیشتر در این خصوص وادارند تا خودمان با تفکر بیشتر به آن اصل برسیم. در خصوص حجاب هم به همین شکل برخورد میکردند و با ذکر آیات الهی و استدلال پیرامون اصل حجاب ما را به تفکر وا داشته تا خود به آن رسیده و با اعتقاد کامل آن را انتخاب نمائیم.
این روزها در دههی فجر به سر میبریم.خاطرهی خاصی از انقلاب در ذهنتان مانده؟
بله . روز ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ من خودم نزدیک میدان ژاله یا همان شهدای فعلی بودم. صحنه های عجیبی رو شاهد بودم آن روز. خانمها و بچههای کوچکتر در ابتدای صف قرار داشتند و داخل میدان خانمها روی زمین نشستند و بچههای خود را بغل نموده و یا در کنار خود داشتند. زمانی که دستور تیر داده شد، اولین گروهی که شهید شدند همان خانمهای ابتدای صف بودند و خب در همین میان هم صحنه هایی از ایثار به چشم میخورد. مثلا من خانم بارداری رو دیدم که نمیتوانست به ابتدای شروع تیراندازی به سرعت از زمین بلند بشه و یک آقایی برای اینکه ایشان در زمان برخواستن از زمین مورد اصابت گلوله واقع نشود خود را حائل ایشان قرار داده که همین باعث تیرخوردن و شهادت آن آقا شد. و یا ایثار مردم که به صورت خودجوش آن روز ملحفه و دارو به بیمارستانها میرساندند و اینها تماما تکان دهنده بود.
مرحوم طالقانی آن زمان کجا بودند و عکس العملشان در خصوص شنیدن خبر کشتار ۱۷ شهریور چه بود؟
ایشان زندان بودند و دقیقا بعد از ظهر همان روز ما یک ملاقات در بهداری زندان با ایشان داشتیم و وقتی این مطالب را به ایشان گفتیم، خوب گوش داده و فرمودند:
«این همان جامعهی امام زمانیست که وعده داده شده. همینکه هیچکس به فکر زندگی و منافع خود نیست بلکه زندگی خود را فدای زندگی دیگران می کند…»
در خصوص روز آزادی ایشان از زندان بفرمایید.
۱۱ آبان سال ۱۳۵۷ در مقابل سیل جمعیت حاضر در جلوی زندان قصر، که برای استقبال از ایشان جمع شده بودند، ایشان آزاد شدند. جمعیت کثیری در آنجا جمع شده بودند به صورتی که عده ای روی ماشینها رفته بودند. قرار بود که ایشان ساعت ۱۱ و ۱۲ صبح آزاد شوند اما حدود ۶ یا ۷ بعد از ظهر ایشان آزاد شدند. زمستان بود و هوا سرد و پدر خود را لای عبای خود پوشانده بودند. عکسهای زیادی از آن روز گرفته شد که البته در دست ما نیست اما در بین مردم حاضر و یا در آرشیو صدا و سیما از آن روزها، این عکسها باید وجود داشته باشد.
اول صحبتی که ایشان در بدو آزادی بر زبان آوردند چه بود؟
ایشان گفتند که من هرگز فکر نمیکردم که از آن زندان زنده بیرون بیایم و این میسر نشد مگر فقط با حضور مردم که این باعث آزادی من و امثال من شد.
در زمان مبارزات ایشان شما کوچک بودید و مرحوم طالقانی یا دائم در مبارزه و یا زندان بودند، برداشت شما از مبارزات و نبود ایشان در منزل چه بود؟
زمانی که ما بچه بودیم اکثرا پدر در منزل حضور نداشت و وقتی ما بیتابی کرده و از مادر سراغ ایشان را میگرفتیم، میگفتند که فردا میرویم و ایشان را میبینیم. و فردا ما را به زندان میبردند و ما ایشان را میدیدیم. زمانی که اوین بودند ده دقیقه از پشت میلهها ایشان را میدیدیم و آن زمان که به زندان قصر منتقل شدند، در حد ۱۵ دقیقه ایشان را میدیدیم. اما همان زمان کوتاه کافی بود تا از روحیه شاداب ایشان ما نیز روحیه گرفته و تا ملاقات بعدی روحیهمان را حفظ میکرد.
با آن سن کم وقتی پدر را پشت میلهها میدیدید برای شما سئوال پیش نمیآمد که چرا ایشان در زندان هستند؟ و استدلال و برداشتی از این مطلب داشتید؟
خب چرا مسئله بود و ما سئوال میکردیم و اطرافیان میگفتند که ایشان با شاه مشکل دارند. یادمه من اول ابتدایی بودم که یک زمان به پدر گفتم : «خب برید با شاه با هم بنشینید حرف بزنید و مشکلتان را حل کنید » و این مطلب باعث خنده ایشان گردید.
آیا در آن سالهای مبارزه پدرتان شما فعالیتی داشتید و فعالیتهای شما در بیرون از زندان به چه صورت بود؟
سال ۵۰-۵۱ ما سه خواهر یک مدرسه اسلامی تاسیس کردیم و خب ساواک خیلی اذیت میکرد و اول که مجوز نمیداد و بعد هم بر اسم طالقانی مجوز ندادند برای مدرسه و ما نام مدرسه را بنیاد علائی گذاشتیم. چون اسم فامیل ما علائی طالقانی است. ساواک به ما مجوز نمیداد و میگفت که شما ۳ خواهر جمعا سنتان روی هم در حد یک نفر هم نیست که بتوانید مجوز بگیرید و سنگ اندازی میکردند. در سال اول ما ۳۶ شاگرد داشتیم. خب مدرسه با اهداف اسلامی تاسیس شده بود. یکی از سنگ اندازیهای اینها این بود که مثلا معلمانی برای ما میفرستادند که غیر مذهبی بوده و از این طریق سعی در تخریب اهداف ما داشتند.
به ملاقات پدر که میرفتیم و از این اوضاع و نبود دانش آموز گلایه میکردیم، ایشان میفرمودند که : «این خوبه و اگر شما تا آخر خرداد و پایان سال بتوانید حتی به یک نفر بینش توحیدی بدهید این بسیار خوب بوده و شما دین خود را به اجتماع ادا نمودهاید.»
آیا هرگز شما نیز درگیر مبارزات مرحوم طالقانی شدید؟ و دامنه این مبارزات به خانواده کشیده شد یا خیر؟
در دوران نوجوانی و جوانی ما با نبود پدر در منزل روبرو بودیم و زندان سیاسی بودن ایشان . ما نیز خواه ناخواه درگیر مسائل سیاسی _ اجتماعی بودیم و کنجکاوانه ادامه میدادیم. در آن سالها توصیهی جدی پدر به ما، مطالعه و تحقیق در مسائل بود.
در سال ۵۰-۵۱ پدر به زابل تبعید شدند و بدنبال آن هم اعدام مبارزین و مسلمانان در آن سالها بود که باعث شد با تعدادی از همفکران کلاس بحث و اعتقادی داشته باشیم. این کلاسها تا سال ۵۶ ادامه داشت.
در سال ۵۶ به دنبال چاپ آن مطلب در خصوص شهید مصطفی خمینی در روزنامه اطلاعات که باعث آغاز این جنبش و حرکت شد . در آن زمان حضور ما در این برهه پر رنگ تر و فعالانهتر بود.
برای ما از راهپیمائی ماندگار تاسوعا و عاشورای حسینی سال ۵۷ بگویید.
در آن سال مرحوم پدر با اعلام راهپیمایی برای روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی تمامی مردم را به صحنه دعوت نموده و مردم با حضور گسترده که شروع آن ۹ صبح بود و تماما به قصد میدان آزادی راه افتادند و نماز ظهر و عصر را آنجا به جا آوردند. این دو راهپیمایی از بزرگترین راهپیمائیهای آن سال و دوران انقلاب بود. خود پدر در ابتدای صف و در بین مردم حرکت نمودند.
و خب من یادمه که شب قبلش ما تا صبح درگیر تهیهی پلاکاردها بودیم.
تا روز ۲۱ و ۲۲ بهمن که در پادگانها باز شد و در آن زمان من جلوی پادگان حر بودم . و تسلیم شدن نیروها رو دیدم. و خواهرم جلوی زندان اوین بود و در آن زمان مردم مدارک و پرونده ها را از بایگانی زندان خارج نموده و همینطور بیرون میریختند اما خواهر من به کمک چند نفر این مدارک را برای اینکه از بین نرود جمع آوری نموده و بعدا تحویل مراجع ذی صلاح دادند.
در خصوص منافقین و درگیری مسلحانه آنان با نظام اسلامی و برخورد و نظر مرحوم طالقانی با اینان برای ما بگویید.
ببینین در زمانی که در پادگانها باز شد مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد و این منافقین هم آن زمان اسلحهی زیادی را صاحب شده و برای روزها مبادا نگاه داشتند. زمانیکه دولت اعلام نمود که باید اسلحهها را تحویل نمایند، اینان از تحویل سر باز زده و در انتها میگفتند که ما اسلحهها را فقط تحویل مرحوم طالقانی میدهیم و ایشان با این مطلب مخالفت نموده و عنوان داشتند که مملکت قانون داشته و طبق قانون باید به مراجع ذی صلاح اسلحههای خود را تحویل نمائید. که خب آنها هم تحویل نداده و در درگیریهایی که با دولت داشتند از آنها استفاده کردند. اما در خصوص برخورد رافت آمیز پدر با اینان، برخلاف آنچه عنوان شده ایشان با آنان برخورد نیز میکردند و آنان را تشر نیز میزدند . و با آنان بحث و نقل پدرانه نیز داشتند. تا آنان سر خود را پایین گرفته و در برابر امر خدا تسلیم گردند. که خب متاسفانه دیدیم که کار را به کجا کشاندند و چه اوضاعی بوجود آوردند.
خانم طاهره طیبه واعطم طالقانی وبتول شریف زاده از معلمین من در مدرسه بنیاد علایی بودند یادتان بخیر هرجا که هستید سلامت باشید همیشه در قلب و خاطرات قشنگ من اون بالابالاها نشسته اید دستتان رامیبوسم وخیلی مایلم که شمارازیارت کنم به امید دیدار
خواهش میکنم اطلاعا بیشتری در خصوص زدگی مرحوم آیت الله طالقانی برایم ایمیل نمایئد بخصوص در مورد تعداد و اسامی فرزندان ایشان بطور کامل و همچنین همس یا همسران ایشان زیرا تعدادی افراد سود جو از نام ایشان بعنوان اینکه از فرزندان و نوادگان ایشان هستند از مردم کلاهبرداری میکنندو یکی از این قربانیان خودم هستم که چون از اسم فرزندان آن مرد بزرگوار اطلاع دقیقی ندارم مطوئن هستم که فریب خورده ام لطف» پاسخ مرا بدهید و بمن کمک کنید که واقعا» گرفتار شده ام
بسیار ممنون و سپاسگزار خواهم شد.