کمیلی‌ترین واژه هایم، برای تو

در ِ خانه اش را که بکوبی، برایش روز و شب ندارد، پاسخت می گوید … نمی شود کلون خانه اش را دق البابی بکنی و دری برایت گشوده نشود و یا ندایی، سلامت را پاسخ نگوید …

خانه اش، تنها خانه ای است که نه روز می شناسد و نه شب … نه وقت و نه بی وقت … نه باید با او قرار ملاقات بگذاری و نه از او وقت بگیری … آنقدر برای هر کسی که در خانه اش را بکوبد، وقت دارد که اگر تو هم هر از گاهی، هر لحظه از روز که بخواهی، در خانه اش را بکوبی و بخواهی از او که پای درد دل هایت بنشیند و به حرف هایت گوش دهد و راه چاره ای هم برایت بیان کند، نگوید وقت ندارم که بالعکس، با روی باز هم پذیرایت می شود … .

یادت باشد اینجا تنها جایی هم هست که اسرارت را اگر فاش کنی، هیچ گاه ضرر نخواهی کرد … .

اللهمّ اعنّی فیهِ علی صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکرَک بِدوامِهِ بتوفیقِک یا هادیَ المُضِلّین.


خدایا! یاری کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت و برکنارم دار در آن از بیهودگی و گناهان؛ و روزیم کن در آن، یادت را برای همیشه به توفیق خودت؛ ای راهنمای گمراهان.

الهی …

همه عمرم غفلت بود و حسرت و حرمان که ره آوردش، دوری از رحمت تو … دل از کرده ها پشیمان، با سری افکنده؛ اینک آمده ام به آستان تو … ای آن که آمرزشت را هیچ چشمی ناامید نمی شود … .

الهی …
جز تو کسی دست نیازم را نخواهد گرفت؛ جز تو شنوایی نمی یابم تا مویه کنان ناله سر دهم و جز تو قادری نمی یابم که عاجزانه به پای قدسش بیفتم تا بپذیردم و قلم عفو بر خطاهایم کشد … .
الهی …
آنچنان راه بنما که بر هیچ نامحرمی سجده نبرم … شاخه های خشکم را جوانه های سبز دعا ببخش و ستاره های امیدم را یک به یک، بر آستان مقدست روشن گردان که هر چراغی روشن اگر تو بخواهی؛ روشن می شود … در تنگنای نخوت اسیر شده ام و راه فراری جز تو ندارم؛ دست یاری به سویت دراز می کنم … دریابم تا از پیله ای که تار و پود آن معصیت و نافرمانی توست، بیرون بیایم … .
الهی …
از گمراهان دورم ساز و نگاهم را از شراب شیرین عرفانت بنوشان … کسی را نمی یابم که کارم بسازد؛ تمامی راه های چاره به بن بست ضعف و نداری و ناتوانی منتهی می شود و گیاه هر گمانی، در سرزمین دلم به خشکی گراییده است … .
الهی …
عاشقانه، نامت را تکرار می کنم و کمیلی ترین واژه هایم را در گوش گلدسته های قنوت می خوانم و تو را در بلندترین ارتفاعِ عشق می یابم که از بارش عنایتِ توست که بذرهایِ نیایش، در شوره زارِ دلم جوانه می زند و از طلوعِ نگاه توست که غنچه هایِ استغفارم شکوفا می شود … .
الهی …

قلبم در حصار زرق و برق دنیا زندانی است؛ یاریم کن تا آن را از محبت غیر تو پاک گردانم و تنها به ذکرت مشغول باشم … شیرینی و لطافت طاعت را چنان در وجودم قرار دهد که لحظه ای از فرمانت بیرون نروم. عبادتی نصیبم کن که سرشار از سرچشمه، امید تو باشد؛ عبادتی از جنس عبادت برگزیدگانت … دست رد بر سینه سوزان و سراسر تمنّایم مزن و امیدم را به سیاهی ناامیدی مبدل مساز، که خود گفتی تو را بخوانم تا اجابتم کنی … .