آخ دلم میخواهد بتوانم از پس مستحبات بربیایم.
آخ دلم میخواهد … یعنی نمیدانیها … چه میگویم؟ مگر میشود ندانی؟ ولی خب خواستم حرفی زده باشم دیگر.
ببین خدا جان، آرزو که بر جوانان عیب نیست. هست؟ دوست دارم به تو نزدیک شوم.
یعنی اصرار دارم.
یعنی خیلی خیلی اصرار دارم.
خب کسالت است دیگر.
میافتد به جان آدمی و ول نمیکند.
همین مستحبات که آن بالا گفتم …
نمیدانی که چقدر سخت است برایم انجام دادنش.
همچین یک کلمه قرآن میخواهم بخوانم، یک نماز مستحب یا هر چه شبیه اینها، آنقدر کسل میشوم که انگار عمریست نخوابیدهام و کمبود خواب دارم. خودت گرفتی چه میخواهم بگویم دیگر. توفیقش را بده. به نزدیک شدن به تو … محتاجم.