اللهم غشنی فیه بالرحمة و ارزقنی فیه التوفیق و العصمة و طهر قلبی من غیابة التهمة یا رحیما بعباده المومنین.
کمبود محبت دارم خب. مگر نمی بینی با یک چشمک و محبت دروغکی توی کوچه و خیابان، غش می کنم و پاک خودم را می بازم؟
مگر نمی بینی با چند تا کلمه ی مهربان فریب کارانه، همه ی مهربانی هایت یادم می رود و به آغوش بازت پشت می کنم؟
لابد من به محبت بیشتری نیاز دارم. لابد باید بیشتر مرا در آغوش بگیری. بیشتر نوازشم کنی. بیشتر دست روی سرم بکشی. محبت تو زیاد است. اصلا بی انتهاست. اما انگار کفاف این دل زنگار گرفته را نمی دهد.
اصلا تو که این همه راه خوب پیش پای من می گذاری. تو که این همه توفیق دعا و عبادت و زیارت و… می دهی. یک بار هم توفیق بده بدی نکنم. توفیق بده آنجایی که راضی نیستی نروم. توفیق بده حرف هایی را که خوشت نمی آید نشنوم. توفیق بده مسیرم به این همه نگاه هرزه و محبت دروغکی نیفتد. اصلا یک بار هم راهم را کج کن.
کج کن تا به جایی که تو دوست نداری نرسم. اصلا هرچقدر هم که تو خدا باشی من بالاخره آدمم. خودت این جوری درستم کرده ای. دلم می خواهد مهربانی یک آدم را ببینم. دلم می خواهد یک آدم دیگر نوازشم کند. یکی که مثل خودم باشد. خب چرا دوست هایت را سر راهم قرار نمی دهی؟ تا کی باید این همه نگاه را ببینم اما هیچ کدامشان ولیّ ِ تو نباشند؟ من کمبود محبت دارم
آن قدر که محبت همه ی آدم ها هم سیرابم نمی کند. نیاز فوری دارم که ولیّ تو بیاید و دست روی سرم بکشد. همین امروز که روز بیست و نهم است.
یا رحیما بعباده المومنین. اگر قرار است مهربانی ویژه ی تو فقط برای خوب ها باشد. تکلیف ما بدها چه می شود؟