سلام
۱- جمعه ظهر کلاسم دیر شدهبود، تاکسی گرفتم مثلا دربست. راننده خانم بود، گفت «اگه اشکال نداره سر راه یه خانومی رفته آرایشگاه میخواد بره جشن عقد، بریم اونم برسونیم». گفتم «باشه اگه طولانی نشه.» رفتیم جلوی آرایشگاه بوق بوق بوق… بعد چشم شما روز بد نبیند یک خانمی مثل جن (از لحاظ سریعالسیر بودن، رنگ و وارنگی و اینکه سرش شدهبود قد یه قابلمهی دوازدهنفره). پرید تو ماشین و گفت بریم!
رفتیم تا رسیدیم محل برگزاری جشنعقد، در باز بود و صدای دیبولدامبول بهراه، خانم پولش خیلی درشتبود. تا برود خرد کند و برگردد ما به مدد روابطعمومی قوی سرکارراننده، با داماد، برادر داماد، فیلمبردار، نگهبان ماشینعروس و چند نفر دیگر آشنا شدیم. فهمیدیم که مسافر ما، خواهرشوهر عروس میشود. کلی هم عجله میکرد که زودتر به مراسم برسد. وقتی پول خرد پیدا کرد و داد و رفت، رانندهگفت «طفلی چقدر هم شور میزد، حالا انگار دیر برسه چیمیشه مثلا! حالا فکر کرده خواهرشوهر، مادرشوهر چهگلی بهسر آدم میزنن.»
بعد همینجوری ادامهداد تا رسید به شوهرخودش و جنگجهانی سوم که ماه گذشته بین او و مادر شوهر گرامی رخداده و …اووه دیگر خودتان حدسبزنید تا کجاها رفت! به کلاسم که رسیدم دور سرم ماه و ستاره چرخچرخ میزد…تأخیر هم کهخوردم .نوشجانم تا دفعه بعد مثل آدم بگویم «نه! عجلهدارم.»
۲- دیدی هر وقت اتفاق جدیدی رخ میدهد یا ایده تازهای اجرایی میشود مخالفین و موافقینی سریع اعلام وجود میکنند و در مدح و یا ذم رویداد قلمفرسایی میکنند؟ بعد دیدی باز که معمولا «مخالفها» مشهورتر میشوند؟ که اغلب هنرمندها و شاعرها و غیرهها ساز مخالف میزنند و در مقابل خیلی رویدادها میگردند و میگردند تا یک بعد قابل انتقادش را پیداکنند و بهدیگران نشانش دهند؟
(زهی تصور باطل!).
خب غرض اینکه حالا منهم از بیسوژهگی افتادهام بهاین کارها، دیدم سردبیر عکس یک خانم ِ جای خواهری خوشبر و رویی را گذاشته در قسمت «تصویرروز»و بالاش نوشته «خبرنگار زن برتر جهاناسلام» یا یههمچین چیزی. خواستم کمی در اینباب، ساز مخالف بزنم بلکه در جرگه هنرمندان دربیایم و شهرتی دست و پاکنم.
قدیمترها نویسندهی خانومی جایی گفتهبود که این جداکردن زنها در خیلی مسائل معنی قشنگی ندارد. البته حرف او در مورد اموری مثل پارک بانوان، سینمای بانوان و… بود. ولی استدلال جالبی داشت. میگفت این یعنی زنها را از ابعادی مثل هنر و شغل و ورزش و … متفاوت از مردان بدانیم و برآن تأکید کنیم. در مورد خبر و رسانه هم قصه همیناست. مگر خبر و خبرنگاری، زن و مرد برمیدارد؟مگر خبر زنانه و مردانه داریم؟ اصولا مگر این حرفه چیزیست که جنسیت درش تأثیری داشتهباشد؟
بهتر نیست به جای بازکردن بابی جدید با عنوان خبرنگارانزن جهاناسلام، در جشنوارهها و مراسمهای عمومی مجال برابری به حضور زنان بدهیم؟ و بهجای اختصاصدادن مشاغل دستپایین بهآنها و مواردیدیگر از ایندست، نگاه منصفانهای بهزنان رسانهای کشور داشتهباشیم؟ بهترنیست در ارتقاء حرفهای امکان فرصتهای برابر برای آنها بهوجودآوریم ؟ (بسی خیال محال؟)
۳- قبلا هم گفتهبودم که عاشق سهشنبههام؟ که سهشنبه روز مناست ؟ که دلبستگی من و این «سهشنبههایعزیز» از کجا شروعشدهاصلاً؟ حالا فعلا اینها را بیخیال، دیشب، یعنی تقریبا نصفهشب یکی پیامک دادهبود که: سهشنبه روز دحوالارض است، دعایمکن…
۴- شعرهای زیادی برای پاییز سرودهاند، اما هنوز میمیرم برای:
سراپا اگر زرد و پژمردهایم …
ولی دل به پاییز نسپردهایم …
روح آقایشاعر شاد و بالش سپید و سبک باد.
قربان صفای وفایت، تماس فِرت.
چه خوشگله تو دل بروئه این عروسکه.راضی ام ازش!
(اسمایلی آدمی که شعور فرهنگی نداره به جای نظر دادن در مورد مطلب درباره ی عروسک نظر می ده!)
من هم با این موافقم که تو خیلی از موارد اجتماعی تقسیم بندی زنان و مردان و تأکید بر زن بودن یا مرد بودن درست نیست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله طبق فرمان الهی دستور داد : «بِاَعِدُوا بَیْنَ اَنْفاسِ النِّساءِ وَ اَنْفاسِ الرِّجالِ؛
میان زنان و مردان [نامحرم] فاصله ایجاد کنید!»