بهونه‌ی دخترونه

هی دست‌دست می‌کنی، شاید جرقه‌ای بزند توی کله مبارکت، بلکه چیزی بنویسی ناب‌ناب … هی فکر می‌کنی و فکر می‌کنی … چشم می‌بندی و تمرکز می‌گیری … آخر می‌دانی نوشتن همینطوری نمی‌شود که! … گاهی یکی از بچه‌ها که می‌آید و می‌گوید برای این متن اسمی بگذار یا برای فلان قضیه یک متن دو سه‌خطی بنویس، خنده‌خنده توی چشمش نگاه می‌کنم که … مگه کشکه؟ … کشک‌سابیدن هم قاعده و اصول داردها … خنده روی لبش نقش بسته و نبسته، کاغذش را می‌گذارد روی میزم و می‌گوید منتظرم … و من باز فکر می‌کنم و فکر و فکر …

می‌دانی نوشتن حس می‌خواهد. من این‌را می‌گویم. دیگری‌را نمی‌دانم. حالا هم دو ساعتی هست که فکر می‌کنم چه بنویسم. وسط فکرکردن هم گاهی یک خطی کتاب می‌خوانم. گاهی نیم‌جرعه‌ای چای می‌خورم. گاهی نوایی از موسیقی گوش می‌دهم. گاهی هم قلم و کاغذم را بر می‌دارم و ننوشته می‌گذارمش روی زمین. خوب راحت نیست برایم، چی کار کنم؟ …

سفر که می‌خواهم بروم، دلم پر از شوق می‌شود. هنوز هم مثل بچگی‌هایم هزار و یک هله و هوله می‌خرم برای توی راه. حالا که قراراست مثل همان بچگی‌هایم با اتوبوس بروم که دیگر نورعلی‌نور است. از یک‌هفته پیش ذوقش را دارم. به اندازه موهای سرم سفر زیارت مولا علی‌بن‌موسی‌الرضا رفته‌ام، به مدد اقوام ساکن مشهدمان! اما نمی‌دانم این سفر چه دارد با خودش که مرا این‌گونه بی‌تاب و بی‌قرار کرده … خنده‌دار نیست اگر بگویم از همین حالا ساکم را بسته‌ام؟ …

فکرش را بکن … روز، روز عرفه و نیایش باشد؛ روزی که میزبان، ساده و بی‌ریا همه را دعوت می‌کند. برای همه کارت دعوت می‌فرستد. سال‌هاست که دارد همین‌کار را می‌کند. این‌روز که می‌شود برای تک‌تک میهمانانش کارت دعوت می‌فرستد که میزبانشان باشد …

حالا فکر کن توی این میزبانی، خاصان مجلس دعوتت کنند بروی کنارشان … چه حالی می‌شوی؟ … علی‌بن‌موسی‌الرضا، عبد خاص خدا باز هم شرمنده‌ام کرده و دعوتم، که روز عرفه میربانم باشد؛ روزی که خدا برای همه بندگانش کارت دعوت می‌فرستد برای میهمانی … از همین حالا می‌توانم پنجره فولاد را تصور کنم و دل‌های مشتاقی که آروزی آنجا را دارند … نمی‌دانم شاید دل‌های شما را هم هوایی حرم ثامن‌الائمه کرده‌ام …

میان کبوتران حرم رضوی، پشت پنجره فولاد، توی صحن انقلاب، کنار سقاخانه … اَللَّهُمَّ‌اکْشِفْ کُرْبَتی وَاسْتُرْ عَوْرَتی وَاْغْفِرْ لی خَطیَّئَتی وَاخْسَاءْ شَیْطانی وَفُکَّ رِهانی وَاْجَعْلْ‌لی یا اِلهی‌الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِی‌الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلی اَللّهُمَّ لَکَ‌الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنی فَجَعَلْتَنی سَمیعاً بَصیراً … به یاد همه‌تان خواهم‌بود …